یکی از ارادتمندان میرحسین موسوی که در بحبوحه فتنه 88 از کشور گریخت و اخیراً با حضور در برنامه تلویزیونی صدای آمریکا کشف حجاب کرد، اعلام کرده که اساساً از اول اعتقادی به حجاب نداشته است.
به نوشته پایگاه اینترنتی ایران گلوبال، فریبا
داوودی مهاجر در مورد علت کشف حجابش گفت: «دوست من شاید انتقاد شما مبنی
بر اینکه چرا در مقابل دوربین تا مدت ها حجاب داشتم و در پشت دوربین نداشتم
صحیح باشد. اما هر انسانی در زندگی شخصی مشکلات و مسایل مخصوص به خود را
دارد که نمی تواند آن را علناً بیان کند. من نزدیک به 27 سال چادری بودم و
برداشتن آن بعد از این مدت حتماً می توانست تبعات مختلفی را در خانواده
ایجاد کند یا حتی موجب بروز مشکلاتی برای اطرافیان شود. اما زمانی رسید که
دیدم زمان آن رسیده است که باید با خودم و مخاطب شفاف باشم. و خوب همین
سوال شما را در برنامه پارازیت از من پرسیدند. من باید تصمیم می گرفتم.
پارازیت طنز است ولی برنامه جدی است. همه برنامه های طنز جدی هستند اگر مرز
خود را با لودگی حفظ کنند».
داوودی مهاجر که اخیراً به جمع حقوق
بگیران صدای آمریکا پیوسته ادامه داد: «من اعتقاد خود را مدت ها بود به
حجاب به دلایل مختلف از دست داده بودم و نمی توانستم به دلایل شرایط سیاسی و
یا موقعیت سیاسی ام دروغ بگویم و تظاهر کنم. اما قبل از این برنامه تصمیم
داشتم به عنوان اعتراض به حجاب اجباری در ایران و اعتراض به خشونت علیه
زنان حجابم را در ملأ عام بردارم. همانگونه که زنها در ملأ عام تحت خشونت
قرار می گیرند و تحقیر می شوند. یک نفر مقابل دوربین روسری اش را بعد از
سالها که چادری بوده بردارد. ضمن آنکه به همه زنانی که حجاب را خود انتخاب
کرده اند احترام می گذارم. من سالها بود که می دیدم از حجاب اجباری برای
خشونت علنی علیه زنان استفاده می کنند و به همین دلیل تصمیم گرفتم مقابل
دوربین حجابم را بردارم. ولی باید اعتراف کنم ضمن آنکه نقد شما را می پذیرم
ولی در شرایطی قرار داشتم که مجبور بودم مقابل دوربین محجبه حاضر شوم».
گفتنی
است داوودی مهاجر دارای پرونده های مالی سنگینی در داخل کشور است و برخی
تحلیلگران علت اصلی گریختن او از کشور را ناتوانی برگرداندن پول های بالا
کشیده شده می دانند. داوودی مهاجر مدت هاست آرزومند دریافت یکی از جوایز
سرویس های اطلاعاتی غربی است و اخیراً به او گوشزد کرده اند که «حجاب» وی
یکی از موانع اصلی اعطای جایزه به ایشان است!
وزیر بهداشت دولت اصلاحات با تصریح بر خط و مشی خاص میرحسین موسوی تاکید کرد که وی از ابتدا هم اصلاح طلب نبود.
مسعود
پزشکیان، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با باشگاه
خبری فارس «توانا»، با اشاره به برخی اختلافات در درون جریان اصلاحات،
اظهار داشت: اگر در اتفاقات سال گذشته کسی به اسم اصلاح طلبان اقداماتی را
انجام داده باید گفت اسم با واقعیت تفاوت دارد و فردی مثل موسوی اصلاً از
ابتدا در جریانات اصلاح طلبی نبوده است.
وی با تاکید بر اینکه موسوی از
ابتدا خط و مشی مشخص خود را داشت؛ چرا که جریان اصلاح طلبی در چارچوب قانون
اساسی فعالیت می کند، تصریح کرد: وی چارچوب خاص خودش را داشته و دارد از
این رو زمانی هم که فعالیت می کرد براساس تفکر خودش بود و در جریان اصلاحات
قرار نداشت و در واقع نباید اسم اصلاح طلبی وی را با واقعیت تطبیق داد.
عضو
فراکسیون اقلیت مجلس به آینده جریان اصلاحات اشاره کرد و افزود: هر فرد،
گروه و جناحی اگر بتواند به مردم خدمت کند و رضایت آنها را جلب و همچنین با
مردم صداقت داشته باشد، ماندگار خواهد بود.
وی با تاکید بر اینکه کسانی
که می خواهند، ماندگار شوند باید به مردم خدمت کرده و با آنها صادق
باشند، یادآور شد: اگر هر جریانی با اعتقاد بتواند این مسائل را دنبال کند
پابرجا بوده و هیچ کس نمی تواند آن را از بین ببرد اما اگر بخواهد مردم را
فریب داده و به دنبال منافع خود باشد تاریخ نشان داده چنین جریان هایی
همیشه از بین رفتنی هستند حتی اگر در قدرت قرار داشته باشند.
همچنین
انوشیروان محسنی دیگر عضو فراکسیون اقلیت مجلس با تاکید بر اینکه روش موسوی
و کروبی در برخورد با نتیجه انتخابات پذیرفتنی نیست، گفت: موسوی و کروبی
یکی از دلایل انشقاق جریان اصلاحات بودند.
وی با تاکید بر اینکه موسوی
اصلاً در جریانات سیاسی حضور نداشته است، خاطر نشان کرد: وی هیچ گاه در
جریان اصلاحات فعالیت سیاسی نداشته است.
روزنامه وابسته به دانشگاه آزاد، رکورددار عناصر فعال در فتنه 88 و فراری از کشور است.
به
گزارش جهان نیوز، طی یک سال گذشته تعداد قابل توجهی از خبرنگاران و اعضای
تحریریه این روزنامه ضمن اخذ پناهندگی در اروپا و آمریکا به عنوان
خبرنگاران رادیو فردا مشغول فعالیت هستند. با نگاهی به آمار بازداشتی های
حوادث پس از انتخابات سال 88 می توان به این واقعیت پی برد که این روزنامه
بیشترین تعداد خبرنگار بازداشتی را در کارنامه خود دارد و هم اکنون در
تعداد خبرنگاران پناهنده سیاسی نیز حائز رتبه نخست گردیده است.
«ر.ن»
سردبیر سابق این روزنامه، «م.ب» دبیر سرویس دانشگاه، «م.ی» و «ا.م»
خبرنگاران سیاسی، «ا.ح» و «ر.ت» خبرنگاران اقتصادی، «و.پ» دبیرتحریریه و...
از جمله بازداشتی های این روزنامه هستند که به خاطر اقدام علیه امنیت ملی و
جاسوسی مجرم شناخته شدند و اتهاماتی چون راه اندازی و فعالیت در سایت
جمهوریت و انتشار شب نامه علیه نظام- که در محل ساختمان همین روزنامه صورت
می گرفت- را در پرونده های خود دارند.
تا به امروز «م.و» دبیر سرویس بین
الملل، «آ.ح» دبیر سرویس اقتصادی و نهایتا «و.پ» دبیر تحریریه این روزنامه
نیز در آمریکا و اروپا پناهنده شده و به جرگه خبرنگاران رادیو فردا پیوسته
اند و گزارشهای خبری و تحلیل های مغرضانه آنان علیه نظام از این رادیو
مکررا در حال پخش است.
نکته جالب در خصوص چگونگی رفتار مسئولان دانشگاه
مذکور با اینگونه افراد باسابقه و مجرم، پرداخت حقوق ماهیانه یا همان حق
السکوت به خانواده های آنان در زمان گذراندن محکومیت زندان ایشان بوده که
براساس گزارش های رسیده دلیل اصلی این حمایتهای مادی، ترس مسئولان این
دانشگاه از نارضایتی اینگونه افراد و در نتیجه درز اطلاعات بوسیله آنها
بوده است؛ چرا که در غیر این صورت، افشای بعضی اطلاعات در خصوص فعالیت های
سیاسی و غیرقانونی مسبوق به سابقه مسئولان و بخش هایی از این دانشگاه در
زمان انتخابات به وسیله این افراد می توانست مشکلات عدیده ای را برای
گردانندگان دانشگاه ایجاد کند.
در حالی که به زودی مسابقه
ای آغاز خواهد شد، خبرها حاکی از آن است که غربی ها درحال جابجا کردن مکان
تیرهای دروازه هستند. نمایندگان ایران و گروه 1+5 روز 14 آذر (5 دسامبر)
احتمالا جایی در سوییس یا ترکیه ملاقات خواهند کرد. اینکه در این مذاکرات
چه اتفاقی خواهد افتاد و چه نتیجه ای از آن بیرون خواهد آمد، مستقیما
وابسته به این است که دو طرف با چه استراتژی وارد آن خواهند شد. یکی از
مهمترین مشغولیت های دو طرف این روزها تعقیب و تحلیل دقیق کدهایی است که از
جانب طرف مقابل ارسال می شود. کدهایی که تا حالا غربی ها فرستاده اند
عمیقا ناامیدکننده است چرا که همچنان در چارچوب همان استراتژی ارائه می شود
که شکست آن از نظر ایران یک «پیش فرض» برای هرگونه مذاکرات آتی است.
این چارچوب استراتژیک همان چیزی است که غربی ها آن را «استراتژی دو مسیره
فشار و مذاکره» می نامند و مبتنی بر این اصل است که هر گونه مذاکره باید
همراه با فشار، و هر گونه فشار باید همراه با مذاکره باشد و فشار بدون
مذاکره، یا مذاکره بدون فشار، بی فایده است. هیچ نشانه ای وجود ندارد که
امریکا به عنوان موتور محرکه اصلی در گروه 1+5 تجدیدنظری در این راهبرد
کرده باشد. در حالی که مقام های ایران مکررا گفته اند تا وقتی غرب تصور کند
می تواند از طریق اعمال فشار ایران را به سمت مذاکرات مطلوب خود سوق بدهد،
جز اینکه ایران در پیمودن یک مسیر برعکس مصمم تر شود، هیچ نتیجه دیگری به
دست نخواهد آمد، نشانه ای از تغییر راهبرد در آن سوی میز مشاهده نمی شود.
حالا و حدودا 20 روز مانده به مذاکرات، همه چیزی که با تحلیل کدهای ارسالی
از جانب غربی ها می توان دید این است که غرب حداکثر در حال جابجا کردن مکان
تیرهای دروازه است و قصد ندارد قواعد جدیدی را برای بازی بپذیرد.
2 مسئله هست که تحلیل دقیق آنها موضوع را روشن تر می کند.
اول-
آیا چیزی به نام راهبرد دو مسیره وجود دارد؟ طرف های غربی ادعا می کنند در
حال آزمودن یک استراتژی هستند که تلاش می کند دائما فشارها بر ایران را
افزایش بدهد و بعد از هر مرحله افزایش فشار، بسته ای از مشوق ها را به
ایران عرضه کند. رابرت گیتس به عنوان یکی از طراحان اصلی این راهبرد عقیده
دارد تنها به این روش است که می توان ایران را در دراز مدت به این نتیجه
رساند که پی گیری برنامه هسته ای امنیت آن را به جای افزایش کاهش می دهد و
وقتی ایران با نتایج این راهبرد روبرو شود آن وقت در یک محاسبه مجدد درباره
هزینه ها و فایده های برنامه هسته ای به این نتیجه خواهد رسید که سرجمع در
حال ضرر کردن است و لذا می پذیرد که اهداف خود را تعدیل کند. این استراتژی
دو اشکال مهم دارد که طرف غربی هرگز آنها را به دقت بررسی نکرده است.
اشکال اول این است که وقتی به تاریخ واقعی ماجرا نگاه می کنیم اساسا خبری
از یک راهبرد دو مسیره نیست و هر چه هست تلاش امریکا برای عمیق تر شدن مسیر
فشار است بدون اینکه اراده ای جدی برای ایجاد تحول در مسیر مذاکره مشاهده
شود. به عبارت ساده تر امریکایی ها در این مدت سعی کرده اند به طور جدی به
ایران فشار بیاورند -که البته حالا خودشان هم می گویند شکست خورده اند- اما
هیچ وقت به طور جدی مذاکره نکرده اند. شاهد روشن این ادعا هم آن است که هر
وقت یک روش مذکراتی نقد و قدرتمند برای حل مسئله ایجاد شده، آمریکایی ها
در لحظه آخر به آن پشت پا زده اند و با سر و صدا راه انداختن سراغ مسیر
فشار رفته اند. این دقیقا اتفاقی است که درباره بیانیه تهران رخ داد.
امریکا بیش از 3 ماه ترکیه و برزیل را تشویق کرد که با ایران وارد تعامل
شوند و وقتی آنها ریسک این کار را پذیرفتند و در عین ناباوری اوباما از
تعامل 3 کشور یک پیشنهاد کاملا منطقی بیرون آمد، به یکباره امریکا برآشفت و
فریاد زد که هیچ کدام از این کارها را قبول ندارد و اصلا ترکیه و برزیل
چرا با ایران توافق کرده اند(!) و... واقعا اگر امریکا به دنبال یافتن یک
راه حل مذاکراتی بود، چرا اساسا وارد گفت وگو درباره بیانیه تهران نشد. اگر
حرف آن تحلیلگر امریکایی (هیلاری من لورت، عضو سابق شورای امنیت ملی
امریکا) راست باشد که اوباما از ابتدا به لولا و اردوغان دروغ گفته بود و
قصد پذیرش هیچ نتیجه ای را نداشت، آیا دیگر جایی برای حرف زدن از مذاکره
باقی می ماند؟ اشکال دوم هم این است که امریکایی ها هنوز قادر به تحلیل
صحیح این موضوع نیستند که فشار به جای اینکه مسیر مذاکره را تقویت کند، آن
را مختل می کند. فرض کنید -فرض محال که محال نیست- ایران تصمیم گرفته باشد
یکی از پیشنهادهای امریکا را بپذیرد. آیا وقتی امریکایی ها 6 ماه قبل
قطعنامه ای داده اند که هیچ هدفی جز فشار آوردن به مردم ایران و به هم
ریختن نظام زندگی آنها نداشته، عملی کردن چنین تصمیمی از حیث آبرو و اعتبار
ملی امکانپذیر است؟ واضح است که پاسخ این سوال منفی است. وقتی مسیر فشار
فعال می شود، روحیه ایرانی -که ظاهرا غربی ها هنوز نتوانسته اند حتی یک درک
ساده از آن داشته باشند- خود به خود به این سمت گرایش پیدا می کند که فشار
را باید با فشار جواب داد و در اولین گام تصمیم می گیرد همه پیشنهادهایی
را که غربی ها روی میز می گذارند رد کند چرا که پذیرش هر نوع پیشنهاد به
معنای تسلیم شدن در مقابل فشار و در نتیجه تشدید فشارها ارزیابی خواهد شد.
اگر طرف غربی بتواند این دینامیسم را درک کند، خواهد فهمید که راهبرد
اعمال فشار خود به تنهایی مطلقا قادر به تاثیرگذاری بر ایران به منظور حل
مسئله از این طریق نیست و بدتر از آن، مسیر مذاکره را هم که امیدی اگر به
حل مسئله باشد در آنجاست، نیست و نابود می کند. با این استدلال است که می
توان نتیجه گرفت راهبرد دو مسیره فشار -مذاکره، در دل خود دارای تناقض و به
اصطلاح پارادوکسیکال است و هر چه جلوتر برود ناکام تر خواهد ماند.
دوم-
نکته دوم این است که وقتی غرب می گوید می خواهد محاسبات ایران را تغییر
بدهد، سوالی که مطرح می شود این است که آیا اساسا درک درستی از محاسبات
ایران دارد؟ گاه خبرها و تحلیل هایی از جانب منابع رسمی غربی منتشر می شود
که نشان می دهد درک غربی ها از الگوی رفتار و محاسبات طرف ایرانی تا حد
خنده داری غیر دقیق و ابتدایی است. یک نمونه بسیار شاخص -که مدتی است ذهن
نگارنده را به خود مشغول کرده- این است که غربی ها- در سطوح بسیار بالا- می
گویند هدفشان از بستن حساب ها و ممنوع کردن مسافرت مقام های کلیدی دخیل در
برنامه هسته ای و موشکی ایران این است که آنها را به این نتیجه برساند که
تداوم برنامه هسته ای و موشکی ایران «منافع آنها» را به خطر انداخته و
زندگی شان را دشوار تر می کند و در نتیجه فضایی بوجود بیاورد که در آن، این
مقام ها احساس کنند بهتر است پی گیری برنامه هسته ای و موشکی متوقف شود تا
بیشتر از این ضرر نکنند!! شاید باور نکنید ولی تعداد قابل توجهی از مقام
های غربی مرتبط با موضوع وقتی از آنها خواسته شده توضیح بدهد که چطور عقیده
دارند قرار دادن نام چند فرد در فهرست تحریم ها می تواند برنامه ای را که
با هویت ملی ایرانیان گره خورده متوقف کند، دقیقا به همین شکل استدلال کرده
اند! این نوع نگاه به مسئله از یک کودنی بسیار حاد و مهلک حکایت می کند.
واقعا آیا کسانی که در واشینگتن نام خود را استراتژیست گذاشته اند تصور می
کنند که با ممنوع المعامله یا ممنوع المسافرت شدن مدیر پروژه UCF اصفهان او
به این نتیجه می رسد که باید فتیله کار در این تاسیسات را پایین بکشد؟! یا
مثلا وقتی نام 6 سردار و مقام ایرانی را به دلیل جهادی که برای مهار فتنه
88 کرده اند در فهرست به اصطلاح ناقضان حقوق بشر می گذرند، انگیزه آنها
برای مهار فتنه بعدی کمتر می شود؟! وقتی حال و روز تحلیل های راهبردی و
سیاست ساز امریکایی ها درباره ایران این باشد دیگر تعجبی ندارد که نتوانند
محاسبات کلان ایران درباره برنامه های هسته ای و منطقه ای ایران را
دریابند.
محاسبات ایران اگرچه ذهن مادی گرا و تنبل غربی نمی تواند آن را
بفهمد، بسیار روشن و در عین حال عمیق و دقیق است و اگر طرف غربی نتواند
تکلیف خود را با آن روشن کند ورود به هرگونه مذاکره از همین حالا بی حاصل
خواهد بود. اگر بخواهیم فقط فهرستی از این محاسبات عرضه کنیم می توان قضیه
را اینطور خلاصه کرد: ایران بدون سلاح اتمی هم قدرت اول منطقه خاورمیانه
است و هر گونه ثبات یا بی ثباتی در منطقه حد فاصل کرانه مدیترانه تا مرزهای
هند مستقیما به اراده و تصمیم آن بستگی دارد. ایران بنای آغاز هیچ جنگی را
ندارد و باور ندارد کس دیگری هم جرئت آغاز یک جنگ را با آن داشته باشد.
ایران به هیچ قیمتی دست از غنی سازی برنخواهد داشت چرا که هر دولتی که در
ایران این کار را بکند با یک ننگ ابدی و اتهام فروختن آینده ایران مواجه
خواهد بود و دیگر هرگز قادر به بلند کردن سر خود در فضای سیاست داخلی ایران
نخواهد بود.
آیا غربی ها می توانند در این 20 روز تکلیف خود را با این گزاره های راهبردی روشن کنند؟
شبکه تلویزیونی وابسته به جریان سبز به خاطر پخش برنامه های ضعیف نتوانسته مخاطبی جذب کند.
رادیو فردا ضمن درج این خبر اعلام کرد: «ضعف ساختاری» شبکه «رسا» به شدت توی ذوق مخاطبان می زند و به فاجعه نزدیک است.
طیفی
از هدایت کنندگان موسوی در فتنه سال گذشته که در ارتباط با حلقه لندن (تیم
مهاجرانی و کدیور و سروش) فعالیت می کنند، از چند ماه پیش شبکه موسوم به
رسا را راه اندازی کردند.
این رادیو همچنین با اشاره به شبکه مشابهی که
توسط یک خواننده مبتذل خوان فراری (گوگوش) راه اندازی شده گفت: برنامه های
این شبکه کاملاً غیرحرفه ای است و پخش رقص و ترانه هیچ ارزش فنی ندارد.
در
همین حال شبکه تلویزیونی پارس که اخیراً خواستار برگزاری تجمعی علیه صدای
آمریکا شده و ادعا کرده بود «VOA تبدیل به صدای جمهوری اسلامی شده »، گفت:
این اظهارات یک شنونده بود نه مجری اما مجری هم خیلی از این واقعیت دور
نیست. صدای آمریکا در مورد مسایل ایران، عملکرد بدرد بخوری ندارد، بخصوص در
مورد اپوزیسیون.اگر شما به یاد داشته باشید چندی پیش 69 نفر از نمایندگان
کنگره آمریکا، معترض عملکرد صدای آمریکا شده و به شدت انتقاد کرده بودند.
با
این حال مجری تلویزیون پارس به کیهان حمله کرد و گفت: کیهان دارد زمینه
سازی می کند. مشکل آقای شریعتمداری جای دیگری است و مشکل از جای دیگری آب
می خورد و حالا به آن اشاره نمی کنم اما آنچه مسلم است همیشه زمینه سازی
شریعتمداری بر مبنای مطرح کردن برنامه برای اشخاص است و اینها دنباله دارد و
دنباله هایش به مسائل امنیتی ختم می شود و مطمئن باشید این مسئله از
مسائلی است که قطعاً در سازمان های امنیتی آمریکا مطرح خواهد شد.