شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

نامه ای درباره چوپان دروغگوی بی بی سی

سعید شریعتی عضو مستعفی حزب مشارکت در نامه ای دوپهلو خطاب به رئیس قوه قضاییه، به دروغ بافی اخیر علی شکوری راد پرداخت.

شکوری راد چند ماه پیش بازداشت شده اما در پی وساطت یکی از علما آزاد شده بود. وی با این وجود طی سخنانی درلرستان که در هماهنگی کامل با پروژه حلقه ماسونی لندن بود، ادعا کرد آیت الله آملی لاریجانی به موسوی به خاطر پیروزی در انتخابات تبریک گفته است! شکوری راد در پی این اقدام به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب مجددا بازداشت شد.
در این میان سعید شریعتی در نامه ای خطاب به رئیس قوه قضاییه نوشت که شکوری راد به خاطر گزارش نارسا و نادقیق و بدون تحقیقات کافی بازداشت شده است. شریعتی مدعی شده که نشر اکاذیب به قصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان باید شاکی خصوصی داشته باشد. ضمن اینکه اساسا گزاره صریحی نسبت داده نشده است.
شکوری راد در سخنان خود مدعی شده بود: «اخباری در رابطه با تبریک به موسوی در مورد آقای صادق لاریجانی هم وجود داره، که من نمی خواهم حالا این مطالب رو رسانه ای کنم به خاطر اینکه شاید به صلاح نباشه»!
شریعتی در عین حال در نامه خود اذعان کرده که تماس آیت الله آملی لاریجانی برای تاکید و شهادت دادن درباره عدم جانبداری اعضای شورای نگهبان در انتخابات بوده است، نه تبریک! (آیت الله آملی لاریجانی به هنگام انتخابات عضو فقهای شورای نگهبان بود). شریعتی بدین ترتیب تلویحا به دروغ پراکنی شکوری راد اذعان کرده است.
در واکنش به نامه شریعتی سایت ضدانقلابی بالاترین خطاب به وی نوشت: جناب شریعتی اگر جرئت مقاومت و ایستادگی ندارید، سکوت کنید و آبروی دیگر فعالان را نبرید! شما همان کسی هستید که در دادگاه لب به اعتراف گشودید. شما با این نامه به اعتبار شکوری راد ضربه می زنید. شما جایگاه ریاست قوه قضاییه را ملجأ نهایی دادخواهی در نظام عدل معرفی کرده اید.
نامه شریعتی که در میانه دفاع از شکوری راد و رد تلویحی ادعای وی سرگردان است مجادله سال گذشته این دو را در اذهان تداعی می کند. سال گذشته و در پی همراهی شریعتی با سعید حجاریان در انتقاد از برخی رفتارهای رادیکال حزب مشارکت، شکوری راد ادعا کرد که شریعتی زمان بازداشت شکنجه شده و آن اعترافات را کرده است. در واکنش به این ادعا، سعید شریعتی ادعای شکوری راد را تکذیب کرد اما این بار شکوری راد مدعی شد که «سعید شریعتی مورد شکنجه سفید(!) قرار گرفته است.» جالب اینکه شریعتی پاسخ داده بود «آقای دکتر بنده نه شکنجه سفید شدم و نه سیاه، اگر هم هرکدامش بر من اعمال می شد برخلاف اعتقاداتم حرف نمی زدم.»
به عبارت دیگر شکوری راد فردی سابقه دار در انتشار اکاذیب به قصد سیاه نمایی علیه نظام است. او از همکاران شبکه بی بی سی انگلیسی به شمار می رود و در پروژه هایی که با مشارکت بی بی سی و حلقه ماسونی لندن (مهاجرانی و برخی عناصر فراری مشارکت) به اجرا درمی آید همکاری کرده است. این عنصر کذاب مردادماه گذشته درباره BBC گفته بود: بی بی سی کاملا حرفه ای و بی طرف است و اغلب گویندگان و خبرنگاران آن در دوران اصلاحات در داخل کشور فعالیت روزنامه نگاری می کردند.
ترور شخصیت رئیس قوه قضاییه که در خط مقدم برخورد با فتنه گران قرار دارد یکی از دستور کارهای حلقه لندن به شمار می رود.

سران فتنه را در کاخ سفید جمع کنید !

یک سناتور آمریکایی از اوباما خواست سران فتنه سبز را برای ملاقات به کاخ سفید دعوت کند.
مارک کرک، سناتور نومحافظه کار طی سخنانی در بنیاد دفاع از دموکراسی گفته است: باراک اوباما باید از رهبران جنبش سبز برای ملاقات و گفت وگو به کاخ سفید دعوت کند. ما باید بودجه حمایت از دموکراسی و حقوق بشر را افزایش دهیم، نام بازداشتی های آشوب سال گذشته در ایران را تکرار کنیم و آنها را به نام هایی آشنا تبدیل کنیم، همان گونه که رنالد ریگان در دهه 80 در قبال شوروی کرد.
سخنان این سناتور نومحافظه کار در حالی است که اخیراً چندتن از مقامات دولت بوش طی نشستی از اوباما خواسته بودند ضمن خارج کردن سازمان مجاهدین خلق (گروهک منافقین) از فهرست گروه های تروریستی، از براندازی و تغییر رژیم در ایران حمایت کند. در این نشست جان بولتون، تام ریج (مدیر سابق امنیت ملی)، و مایکل موکاسی (دادستان کل سابق آمریکا) حضور داشتند. بولتون در این جلسه گفت: حمله نظامی علیه ایران بی فایده است. سیاست اعلام شده آمریکا باید براندازی باشد.
مقامات دولت بوش از جمله کاندولیزا رایس و بعدها مقامات دولت آمریکا بارها با برخی عناصر فراری جلساتی ترتیب دادند که ملاقات بوش با شماری از وبلاگ نویسان از جمله این ملاقات هاست.
انتشار چنین مواضعی از آن جهت جالب توجه است که حتی به اذعان رسانه های آمریکایی، جریان فتنه و آشوب به حرکتی مرده تبدیل شده است چنان که کریستین ساینس مانیتور روز شنبه نوشت: یک فعال اپوزیسیون که مأیوس به نظر می رسید گفت «حرکت اپوزیسیون با حوادث عاشورا و 22 بهمن سال 88 پایان یافت. سران جنبش مرد حرف هستند ما دیگر به توجیه احتیاج نداریم. ما نمی توانیم عامل محرکه بی ثباتی را ایجاد کنیم.»
کریستین ساینس مانیتور در مطلب دیگری اذعان کرد رویکرد آمریکا به گروه های اپوزیسیون از تبعات بیهوده و ناکارآمد بودن تحریم هاست.
همزمان با گزارش کریستین ساینس مانیتور، سایت صهیونیستی بالاترین در مطلبی با عنوان «خاک بر سر اپوزیسیون» نوشت: خاک بر سر این اپوزیسیون که جز زر مفت زدن کار دیگری نمی تواند انجام دهد و خاک بر سر ما که خود را روشنفکر می دانیم و ادای روشنفکران را درمی آوریم اما عرضه نداریم آشوب درست کنیم. روشنفکران اپوزیسیون فقط حرف مفت می زنند و فریادهای نارنجی سر می دهند. خاک بر سر ما که این قدر دچار حقارت شده ایم که موسوی موسوی می کنیم. خاک بر سر همه ما حرف مفت زن ها!

بذرپاش حکم جدیدش را تحویل نگرفت !

عصرایران - مهرداد بذرپاش که به طور ناگهانی از ریاست سازمان ملی جوانان و معونت ریاست جمهوری برکنار شد ، طی حکمی از سوی محمود احمدی نژاد ، به جرگه مشاوران وی رفت.
یک مقام آگاه در سازمان ملی جوانان در این باره به خبرنگار عصرایرن گفت:عصر روز یکشنبه ، پس از کش و قوس های فراوان ، سرانجام بذرپاش از کابینه احمدی نژاد بیرون رفت ، اما دقایقی بعد ، رئیس جمهور حکم مشاور اجتماعی را برای او صادر نمود. با این حال ، بذرپاش بدون گرفتن این حکم ، از ریاست جمهوری خارج شد و به خانه اش رفت.
وی افزود: به همین خاطر خبر حکم جدید بذرپاش رسانه ای نشد تا زمانی که وی این حکم را تحویل بگیرد.
این منبع نزدیک به بذرپاش در پاسخ به سوالی خبرنگار عصرایران درباره علت اصلی برکناری بذرپاش گفت: مهرداد بذرپاش ، از یاران حلقه نخست احمدی نژاد بود و در دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری نیز ، نقش بسزایی در پیروزی احمدی نژاد داشت.
با این حال ، در دوران همکاری وی با دولت های نهم و دهم ، اختلافاتی بین او و تیمش ، با مشایی و جریانش شکل گرفت که طبق معمول برنده این اختلافات نیز مشایی بوده است ، به گونه ای که ابتدا بذرپاش از مدیرعاملی کارتل بزرگ اقتصادی سایپا کنار گذاشته و به سازمان ملی جوانان منتقل شد و در همان اثنا ، پنبه حضورش در هیات مدیره سایپا نیز زده شد.
وی مدعی شد: در سازمان ملی جوانان نیز ، مشایی ، سعی در اعمال نظر داشت که همواره با مخالفت های بذرپاش مواجه بود و سرانجام وقتی موضوع به احمدی نژاد منتقل شد ، رئیس جمهور در حمایت از مشایی ، تصمیم گرفت به حضور بذرپاش در کابینه دهم خاتمه دهد.
وی درباره جانشین بذرپاش نیز گفت: تا این لحظه ، حضور خانم فرحناز ترکستانی در راس سازمان به طور جدی مطرح است اما هنوز حکمی برای کسی صادر نشده است.

سفارت انگلیس از 31 سال پیش مثل گاو تحلیل می کند

سفارت انگلیس در تهران 31 سال پیش هم مانند امروز دچار بدفهمی نسبت به هویت جامعه ایرانی بود.
گزارش منتشره از سوی روزنامه فایننشال تایمز حاکی از آن است که سفارت انگلیس در تهران تمام توان خود را برای حمایت از رژیم کودتایی پهلوی گذاشته بود و اساساً ملت مسلمان ایران را به حساب نمی آورد.
فایننشال تایمز چاپ لندن اخیراً گزارشی را درباره پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ناتوانی کشورهای غربی و از جمله انگلیس در پیش بینی این رویداد بزرگ منتشر کرده است. این روزنامه گزارش خود را براساس یافته های تحقیق یک کمیته دولتی که حدود 30 سال پیش انجام شده و نتایج آن محرمانه مانده تهیه کرده است.
فایننشال تایمز نوشت: بهار سال 1979، دیوید اوئن (وزیر خارجه وقت انگلیس) در ایام پیروزی انقلاب ایران بود، اتفاقی که جهان را تکان داد. شاه که از متحدان آمریکا و انگلیس به شمار می رفت فرار کرد و آیت الله خمینی 77 ساله در حال قدرت گرفتن به واسطه هدایت یک انقلاب مردمی بود.
این روزنامه افزود: این انقلاب بزرگترین حرکت مردمی بود که جهان، پس از انقلاب روسیه که 60 سال پیش از آن اتفاق افتاده بود به خود می دید. غرب در عین حال نتوانسته بود چنین حرکت بزرگی را پیش بینی کرده و از آن جلوگیری کند. هنوز هم دکتر اوئن و دیگر سیاستمداران بزرگ غرب از عمق واقعه بی خبر بودند و نمی توانستند اثرات این انقلاب بر حوادث آینده را درک کنند. این اتفاق باعث قدرت گرفتن مسلمانان تندرو در خاورمیانه شد.
به نوشته فایننشال تایمز، دکتر اوئن دستور داد کمیته ای برای بررسی این که چرا انگلیس حوادث ایران را چنان غلط پیش بینی کرده بود تشکیل شود. حدود یک سال طول کشید تا مستندات کاملی توسط این کمیته که به ریاست نیکولاس براون تشکیل شده بود، تهیه شود. روزنامه انگلیسی افزود: این مدارک و مستندات 90 صفحه ای تاکنون بسیار محرمانه نگاه داشته شده بود و اکنون توسط فایننشال تایمز رویت شده است. در این مدارک براون صفحه به صفحه از اشتباهات انگلیس و به خصوص آنتونی پارسونز سفیر وقت در تهران نوشته است. وی اشاره کرده است که سفارت انگلیس با وابستگی به شاه فعالیت طرفداران آیت الله خمینی را نادیده گرفته و هیچ لزومی برای گزارش تغییرات ندیده است. این روزنامه نوشت: دکتر اوئن که اکنون لقب لرد گرفته است می گوید مطالبی که وی از ماجراهای انقلاب ایران جمع آوری کرده مورد استفاده تمامی سفارت خانه های انگلیس در سراسر جهان قرار گرفته تا از آن درس گرفته و با پیش بینی های لازم از وقوع چنان انقلابی در دیگر نقاط جهان جلوگیری کنند(!)
برخلاف ادعای اوئن سفارت انگلیس در تهران همواره طی 31 سال گذشته، فریب جریان ورشکسته اپوزیسیون را خورده و همواره خطاهای 3 دهه گذشته را تکرار کرده است. این خطاها از جمله منجر به افتضاح بزرگ سفارت در پیش بینی نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و هو شدن سفارت از سوی رسانه های انگلیس شد. در حوادث سال گذشته هم سفارت یاد شده روی بزرگ نمایی و هیاهوی جریان فتنه سرمایه گذاری کرده بود و بی آبرویی بزرگی را نصیب وزارت خارجه و سرویس جاسوسی انگلیس کرد.
انتشار سربسته و چند سطر از گزارش محرمانه دیوید اوئن در حالی است که آقای هاشمی رفسنجانی سالها پیش درباره برخی قضاوت های احمقانه برخی دولت های غربی گفته بود آنها مسائل ایران را مثل گاو تحلیل می کنند.

اعتراف حرمت‌شکنان عاشورا به اجرای دستور صهیونیست‌ها و منافقین

در روزهای پایانی دی ماه، شعبه 15 دادگاه انقلاب در سه جلسه علنی تعدادی از متهمان فاجعه حرمت‌شکنی روز عاشورا را محاکمه می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید برخی اظهارات این متهمان است و نکته جالب آنجاست که بسیاری از بازداشت شدگان روز عاشورا بهایی و سابقه تشکیلاتی نفاق داشته اند.

برادرم در قرارگاه منافقین بود و به خاطر ملاقات با برادرم در سال 87 به آنجا رفتم. خانمی به موبایلم زنگ زد و گفت می‌خواهی برادرت را ببینی؟ از آنجا که من اعتیاد داشتم و نه جایی به من کار می‌دادند و نه امکان مالی برای مسافرت داشتم به هوای مسافرت در خارج از کشور جواب تلفن را دادم تا ببینم می‌گویند خارج، در آنجا چه خبر است.متهم گفت: برادرم هفت سال است آنجاست و وقتی به آنجا رفتم عمویم را نیز دیدم. برای این سفر به مریوان رفتم، یک نفر آنجا همراه عکسم منتظرم بود. من را به صورت قاچاق از مرز خارج کردند. بیشتر از ده روز و کمتر از 15 روز در قرارگاه اشرف بودم.

در قرارگاه اشرف از موزه دیدن کردم و آنها فیلمی را برایم پخش کردند و تبلیغاتی داشتند اما من درگیر کار سیاسی نبودم من آدم سیاسی نیستم این سفر را به هوای پیدا کردن کار در اروپا انجام دادم و اعتیاد و توهمات آن باعث شد به قرارگاه اشرف بروم. دو تن از عموهایم به لحاظ ارتباط با منافقین در سال 60 اعدام شدند.

در قرارگاه اشرف یک ایمیل به من دادند و گفتند وقتی به ایران رسیدی خبر سلامتی‌ات را به ما بده چیز دیگری به من ندادند که این کار را بکن یا نکن. ضمن این‌که سفر من جنبه سیاسی نداشت و بعد از بازگشت به ایران از آنجایی که درگیر اعتیاد بودم توقع سیاسی بودن نمی‌رفت. خانمی به نام سارا با من تماس گرفت؛ فکرم این بود که الان مرا دعوت می‌کنند و یک سال ونیم که بابت آنها زندانی بودم خسارت به من می‌دهند و با این خسارت می‌توانم برای خودم کار و کاسبی راه بیندازم. بچه مریض دارم که به خاطر اعتیادم نتوانستم خرجش را بدهم.

روز قدس در کنار مسجد الجواد ایستاده‌ بودم و کنجکاو بودم و می‌خواستم بدانم چه خبر است؟ دو فیلم گرفتم و برای منافقین فرستادم. از قبر ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی نیز فیلم گرفتم و فرستادم. محارب علیه جمهوری اسلامی نیستم و دنبال سیاست نیز نیستم. منافقین هفت یا هشت بار ایمیل فرستادند که در آنها به من اعتراض می‌کردند که چرا جواب نمی‌دهی. مثلاً می‌گفتند به بهشت‌زهرا برو ببین چه خبر است؟ می‌رفتم و می‌دیدم خبری نیست.

پدرم در سال 67 اعدام شده بود

مادرم عضو گروه مادران صلح بود. پدرم در سال 67 به اعدام محکوم شد و عمویم در سال 63 به دلایلی از ایران خارج شد. من در جهت نقد کمونیسم بودم و تا‌کنون عضو هیچ گروه و انجمنی نبودم، اما فعالیت نوشتن خود را در رسانه‌های داخلی و خارجی انجام می‌دادم.این را از من بپذیرید که من ناچاراً گرایش قلبی به پدرم دارم، اما حقیقت این است که آنهایی که آن سوی آب ایستاده‌اند که دوستان قدیمی پدرم بودند، به راحتی دوست دارند ما را ملعبه کنند به اسم خانواده جانباختگان.

من در صفحات اندیشه چند روزنامه اصلاح‌طلب فعالیت داشته و مصاحبه‌های زیادی با روشنفکران انجام داده‌ام، واقعیت این بود که این عده به جای آن‌که‌ زاده فرهنگ، تاریخ و اجتماع خود باشند، همیشه نگاه از بالا داشتند و نسخه‌پیچی می‌کردند. مقالاتی که من می‌نوشتم اگرچه موضوعشان سیاسی بود، اما کاملاً یک گرایش فرهنگی داشتم. کار عمده من نوشتن بود.

من تجمعات زیادی نرفتم و در تجمع عاشورا هم نه شعاری دادم و نه تخریبی انجام دادم. البته به خاطر این‌که چند ترمی حقوق خوانده‌ام می‌دانم که در آن هوای غبارآلود بین فرد معترض و کسی که مستقیماً شعارهای ساختارشکن می‌داد تفاوتی نبود. البته مقام معظم رهبری گفته‌اند مواظب نگفتن‌هایمان هم باشیم.

در روز عاشورا با هماهنگی قبلی با پنج تن از دوستانم و بدون قصد سیاسی مشخصی در تجمعات شرکت کردیم. در مسیری که از ماشین پیاده شدیم و حرکت کردیم هیچ شعاری ندادیم و فقط تماشاگر بودیم. ماشین مال من بود، اما من دوستانم را ترغیب نکردم. این‌طور نبود که من سازمان‌دهنده این پنج نفر باشم و حتی پیش از رسیدن به خیابان حجاب وقتی که دوستانم تصمیم گرفتند به خیابان آزادی بروند همه دوستانم اقرار کردند که من نگذاشتم آنها در تجمعات شرکت کنند. من از لحظه اولی که وضعیت خیابان طالقانی را دیدم فهمیدم مسائلی که اتفاق می‌افتد ربطی به عقاید، شعائر و عرف جامعه ما ندارد.

بخشی از این محاکمه در واقع محاکمه من نیست. محاکمه رهبرانی است که حاضر نشدند به احزاب رسمی تن بدهند و فضا را باز گذاشتند تا رسانه‌های خارجی و اپوزیسیون خط و ربط تعیین کنند. چرا آنها پاسخگو نیستند؟ چرا کسانی که با ادعای تقلب، اعلام تجمع کردند مسئولیت کارشان را نمی‌پذیرند؟من 11 صبح روز عاشورا در خیابان طالقانی بودم و وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم که چه اتفاقاتی افتاده است و هیچ برنامه‌ریزی نکرده بودم. پس آنهایی که با بیانیه‌های خودشان که احتمالاً خیلی خوش‌نویس هم هست ما را سر شوق آوردند چه؟

حرف‌های محسن سازگارا را باور کرده بودم

من در تجمعات غیرقانونی ‏25‏، ‏26‏ و ‏28‏ خرداد شرکت کردم و در اغتشاشات ‏18‏ تیر، ‏16‏ آذر و ظهر عاشورا حضور داشتم که در ظهر عاشورا در مقابل پارک لاله در خیابان کارگر شمالی حضور داشتم و شعار می‌دادم. از این تجمعات خبرهایی را به رسانه‌هایی چون سی.ان.ان، الجزیره، دویچه وله، بی.بی.سی فارسی و صدای امریکا ارسال کردم. درباره روز عاشورا چیزی حدود ‏100 اس.ام.اس از خودم ارسال کردم. خبرهای سایت‌هایی مثل بالاترین را خیلی دنبال می‌کردم و این خبرها کاملاً ذهنیت مرا خیلی پر کرده بود و تمام خبرها را باور می‌کردم و فکر می‌کردم همه این حرف‌ها حقیقت دارد.

عضو خبرنامه اشخاصی چون محسن سازگارا بودم زیرا فکر می‌کردم این شخص که خودش قبلاً در نظام بوده و اکنون از نظام جدا شده، قطعاً نظام مشکل دارد و با توجه به موقعیت ایشان در نظام و این‌که از نظام خارج شده من حرف‌هایش را باور می‌کردم. فکر می‌کردم ما در نتیجه انتخابات و نظام اکثریت هستیم و این‌که در اغتشاشات به ما ظلم می‌شود و نظام و دولت سعی می‌کنند صدای مخالفان را به هر نحوی که شده خفه و آنها را سرکوب کند و این چیزی بود که دائماً از طریق رسانه‌ها و سایت‌ها به ما القا می‌شد.

درباره نامه توهین آمیزی که برضد مقام معظم رهبری به دادگاه لاهه ارسال کردم، باید بگویم این نامه در سایت بالاترین نوشته و تبلیغ شده بود و من جزو امضاکنندگان این نامه بودم.

از شهرستان‌ها بی خبر بودیم

من پشیمان هستم و این‌که چه شد تا ابراز پشیمانی کنم. می‌خواهم بگویم اولاً این‌که تعدادی از دوستان من بعد از واقعه عاشورا از شهرستان آمدند و من درباره نتیجه انتخابات با آنها صحبت کردم اولاً این افراد به من گفتند این نتیجه انتخاباتی که در شهرستان‌ها صورت گرفته به این صورت نیست و کاندیدایی که من فکر می‌کردم باید رأی می‌آوردند در شهرستان‌ها به این صورت نیست.

حتی خواهرهای من در شهرستان‌ها که طرح پزشکی خود را طی می‌کنند، آنها نیز به واسطه حضور خود در شهرستان‌ها به این نتیجه رسیده بودند و حتی به من نیز این موضوع را گفتند که در انتخابات آنچه که ما فکر می‌کردیم و این‌که در انتخابات تقلب صورت گرفته و همین موضوع مبنای اطلاعات و اغتشاشات شده و باعث اقدامات زشتی که ما انجام دادیم شده نیست و این نکته را متوجه‌ام کرد که کارهای من کورکورانه و همه اقدامات غلط بود و این‌که بدون تحقیق و بررسی فقط با شنیدن حرف‌هایی که دوست داشتم بشنوم آن هم از رسانه‌های خارجی و با القائات دشمنان انقلاب بلافاصله نتیجه انتخابات را محکوم کردم و نظام و همه دستگاه‌ها را متوجه این محکومیت خود کردم.

منتها آن زمان دیگر کار از کار گذشته بود و مدتی بعد از آن دستگیر شدم. هنوز این مسئله در فکر و ذهن من بود که در زندانها اعمالی مثل تجاوز، شکنجه و اعتراف‌های زوری و قرص خوراندن به برخی از متهمان و چیزی از این دست صورت می‌گیرد و هیچ کدام از حرف‌هایی را که گفته می‌شد باور نمی‌کردم بنابراین همین‌ها تصورات مبنای خیلی از اغتشاشاتی بود که من در آنها شرکت کردم یعنی وظیفه خود می‌دانستم که باید در این اغتشاشات شرکت کنم چرا که در رسانه و خبرگزاری‌هایی که قبولشان داشتم و فکر می‌کردم که حرف‌های درست و واقعیت را می‌زنند این موضوع تقلب در انتخابات واقعیت دارد.

عضو تشکیلاتی منافقین بودم

از 13 سالگی در تنها کتابخانه محل که متعلق به سازمان منافقین بود با کتاب‌های آنها آشنا شدم و در همان زمان آموزگارمان را به لحاظ فعالیت با سازمان اعدام کردند و در سال 1384 جذب سازمان منافقین شدم و با ایمیل با آنها ارتباط برقرار کردم، آنها اسامی مختلفی چون رضا، موسی، رامین برای من انتخاب کردند و فعالیت‌های تبلیغی داشته‌ام تا اواسط سال 86 توسط مأموران اطلاعات بازداشت شدم، اما مورد رأفت دستگاه قضایی قرار گرفتم و بعد از آن هیچ گونه ارتباطی با سازمان نداشتم.

پس از طی سه ماه محکومیت و شش ماه انفصال خدمت که در واقع 2 سال حقوق نگرفتم، منافقین با من تماس گرفتند که این موضوع را به حراست اطلاع دادم و محل زندگی ام را جابه جا و به پاکدشت رفتم، اما از سوی سیمای منافقین ایمیل‌های متعددی برای من فرستادند و با آنها ارتباط برقرار کردم. آنها نام مستعار شهاب را برای من گذاشتند و سرپل ارتباطی جدیدم مهری شد که مرا ترغیب به شرکت در تجمعات کرد، اما نتوانستم در تجمعات شرکت کنم. تنها عکسی از تجمعات 16 آذر تهیه و برای آنها ارسال کردم و برای روز عاشورا فایلی حاوی لیست شعارها، عکس مسعود و مریم رجوی برایم فرستادند و خواستند که عکس‌ها را منتشر و آن را در بین تجمع کنندگان پخش کنم، سپس از آنها عکس گرفته و برایشان بفرستم.

روز عاشورا بدون این که موضوع را به خانمم بگویم با دختر کوچکم به زیر پل کالج رفتیم که موبایلم زنگ خورد و از سیمای منافقین از من درباره وضعیت آنجا سؤال کردند که من گفتم مردم شعار الله اکبر می‌دهند، جمعیت زیاد است. انگار انقلاب57 رخ داده، سنگ پرانی از بالای پل می‌شود، گاز اشک آور زدند و صدای تیراندازی می‌آید که در این زمان ارتباط تلفنی قطع شد. فیلم کوتاهی از جمعیت گرفتم و زمانی که نیروی انتظامی وارد صحنه شد، می‌خواستم به منزلم برگردم که از سوی منافقین با من تماس گرفتند و گفتند به سمت ولیعصر برو که من باتری و سیم کارت موبایلم را درآوردم.

بعد از عاشورا در تلویزیون چند خانم بدحجاب را دیدم که شعارهای منافقین را سر می‌دادند و به جای عکس مسعود و مریم پارچه سبز بالای سرشان گرفته بودند. بعد از روز عاشورا نامه‌ای از سرپل قبلی ام رسید، مبنی بر این که شیوا سرپل جدید است و پروسه جدیدی را بیان کردند مبنی بر این که در داخل تاکسی سوار شوید و به جای میدان ولیعصر بگویید به میدان مصدق می‌روم. سپس از این موضوع فیلم بگیرید و برای ما بفرستید.

بیت العدل بهائیان دستور اغتشاش در روز عاشورا داده بود

بیت‌العدل هیأت 9 نفره‌ای در کشور فلسطین اشغالی هستند که تمام تشکیلات جامعه بهائی را در اختیار دارند و بهائیان باید طبق اوامر آنها عمل کنند و معمولاً پیام‌هایش را از طریق برگزاری ضیافت‌هایی به جامعه بهائی منتقل می‌کنند و تا قبل از انتخابات مجلس هشتم، بیت‌العدل فعالیت سیاسی را ممنوع اعلام کرده بود، اما در انتخابات مجلس هشتم به ما اجازه شرکت دادند و پس از آن هم در انتخابات دهم اجازه شرکت داشتیم. در انتخابات حضور داشتم و در تجمع 25 خرداد از میدان انقلاب تا آزادی به همراه یکی از دوستان بهائی‌ام شرکت کردیم.

در روز عاشورا نیز من از طریق شبکه بی‌بی‌سی انگلیسی، صدای امریکا و رادیو فردا متوجه شدم که قرار است تجمعی برگزار شود. از طریق یکی از دوستان جامعه بهائی نیز اس‌ام اسی دریافت کردم. در روز عاشورا ساعت 9:30 صبح به یکی از دوستان بهائی‌ام زنگ زدم که او گفت من با گروه خودم می‌روم.

در نتیجه من به همراه پنج نفر دیگر در میدان فاطمی قرار گذاشتیم و سپس به سمت پائین حرکت کردیم. روی پل حافظ تجمع نیروی انتظامی را دیدم و زیر پل اغتشاشگران بودند. بیت‌العدل احساس می‌کردند در جمهوری اسلامی ایران حق آزادی‌های بیشتری دارند. هرچند به نظر من آزادی کامل در زمینه عقیدتی داشتند. تشکیلات ضیافت زیر نظر بیت‌العدل است. هر منطقه چند ضیافت و یک ناظم ضیافت دارد. ضیافت ما حدود 20 نفر عضو داشت و هدفشان این بود که حرکت ضد ارزش‌های نظام انجام بدهند.

شبکه ایران

سیدالشهدا بدنبال نجات فریب ‏خورده‏ها

حضرت آیت الله مجتبی تهرانی با تشریح تفاوتهای اصلاح ظاهری و اصلاح باطنی و تأکید بر اصلاح باطنی در حرکت امام حسین(ع)، یادآور شد: سیدالشهدا بدنبال نجات فریب ‌خورده‌ها بود .

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود که صحیفه‏ای بود که درس‏هایی در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی برای ابنای بشر در بر داشت. بالأخره تعبیری که نسبت به حضرت کردم این بود که امام حسین(علیه‏السلام) مُصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود.

«اصلاح امت» برای «بقای اسلام»

من در این جلسه می‏خواهم وارد مطلب اساسی دیگری شوم؛ من در سال‏های گذشته گفتم که هدف از قیام و حرکت و اساسِ کار حضرت «بقای اسلام» بود. این را در گذشته و اخیراً ضمن صحبت‏هایم بحث کردم و گفتم حضرت به هدفش هم رسید.
از طرف دیگر، حسین(ع) حرکت خود را تحت عنوان «اصلاح امت» معرفی فرمود. یعنی اینکه از مدینه به سوی مکه آمد و از مکه به سوی عراق، این حرکت را برای اصلاح امت انجام داد و هدف اساسیِ این حرکت اصلاحی «بقای اسلام» بود. لذا من عرض کردم که حضرت، مصلحی غیور بود.
این مسئله در وصیت‏نامه امام حسین است که صحبت و خطبه نیست؛ بلکه سند است. سندی است که در تاریخ ثبت است که حضرت به برادرش محمد بن‏حنفیه نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ»؛  بعد در ادامه می‏نویسد: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»؛ که سال گذشته من فقط روی این جمله از وصیت‏نامه بحث کردم. بعد بلافاصله می‏فرماید: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».(بحارالانوار، 44، 329)

اصلاح ظاهری و اصلاح باطنی

در باب اصلاح، چه اصلاح فرد و چه اصلاح جامعه یا امّت که امام حسین(ع) مطرح فرمود، دو نوع اصلاح داریم؛ یکی «اصلاح ظاهری» است و دیگری «اصلاح باطنی» است.
اصلاح ظاهری به این معنا است که آداب ظاهری شرع رعایت شود؛ بنابر این اگر امام حسین بخواهد امت را اصلاح کند از نظر ظاهری، باید امت اسلامی را به آداب اسلامی مؤدب کند. لذا حضرت در این وصیت‏نامه‏شان بلافاصله بعد از آنکه می‏فرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»، می‏نویسند: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر». یعنی خیلی زیبا منظور خود از اصلاح را بیان می‏فرمایند.
اینجا حضرت مُرادشان از اصلاح، «اصلاح ظاهری» است؛ یعنی می‏فرمایند من می‏خواهم کاری کنم که این مردمی که مدعی اسلامند، اینها از نظر روش رفتاری‏شان به احکام الهی و دستورات اسلامی در سطح جامعه عمل کنند. حالا از چه طریقی می‏توان به این اصلاحِ ظاهری رسید؟ با «امر به معروف و نهی از منکر». بنابر این اگر بخواهیم این امت اسلامی را از نظر ظاهر اصلاح کنیم باید کاری کنیم که اینها روش رفتاری‏شان به گونه‏ای باشد که به احکام اسلام عمل کنند.

اصلاحِ روش و اصلاحِ بینش

بنابر این دو گونه اصلاح داریم، یک اصلاح ظاهری و یک اصلاح باطنی، اصلاح درون است نه بیرون. اصلاح ظاهری مربوط به «روش» است، اما اصلاح باطنی مربوط به «بینش» است. بینش مهم‏تر از روش است. باطن را اصلاح کردن، یعنی اصلاحِ بینش به‏طوری که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد.
تشخیص دقیق حق از باطل با اصلاح بینش ممکن است. اما امام حسین در وصیت‏نامه‏اش می‏فرماید می‏خواهم امت را اصلاح کنم، بعد بلافاصله می‏رود سراغ اصلاحِ ظاهری؛ چرا اصلاحِ ظاهری را مقدم می‏دارد؟ البته این‏طور نیست که حضرت به دنبال اصلاحِ باطن و بینش نباشند؛ بلکه مسئله چیز دیگری است که عرض می‏کنم.

تا ظاهر اصلاح نشود، باطن اصلاح نمی‏شود

من اخیراً بحثی را در باب تربیت مطرح کردم و آن این بود که تا ظاهر اصلاح نشود، باطن اصلاح نمی‏شود. این مسئله از آن چیزهایی است که برای اهلش و از نظر آنهایی که در علم تربیت وارد هستند، تقریباً مُسلم است. من جملاتی را از امام(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) برای شما می‏خوانم؛ عین عبارات ایشان را می‏خوانم.
البته ایشان هم این مطلب را از جد بزرگوارش امام حسین(ع) گرفته است. ایشان می‏فرماید: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی‏شود، مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقه نشود، هیچ‏یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود»؛ این برای فضایل انسانی بود؛ در ادامه بُعد معنوی را مطرح می‏فرماید: «و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود»؛ آن بُعد انسانی بود، این بعد الهی بود.
حالا فرض کن کسی ظاهر را درست کرد، بعد هم باطنش درست شد؛ اینجا می‏فرماید: «و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب ظاهره خواهد بود و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود». دیگر صریح می‏گوید که این حرف‏ها از روی نفهمی و بی‏شعوری است. لذا می‏فرماید: «از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهری احتیاج نباشد؛ و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت». یعنی هم بُعد معنوی را مطرح می‏کند، هم انسانیت را.

اصلاح ظاهری در حرکت امام حسین(ع)

بنابر این مسئله این است؛ این را بدانید که راه رسیدن به «بینش درونی» منحصر است به اینکه «روش بیرونی» را اصلاح کنید. امام حسین این را می‏دانست لذا آنجا بلافاصله بعد از مطرح کردنِ بحثِ «اصلاح امت» می‏گوید می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ یعنی اصلاحِ ظاهری را مطرح می‏فرماید. چون تا ظاهر مؤدب به آداب اسلامی نشود، باطن هیچ‏گاه به معارف اسلامی نخواهد رسید.
تا زمانی که «روش» اصلاح نشود، «بینش» در درون حاصل نمی‏شود تا فرد یا جامعه بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. لذا امام حسین می‏گوید می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. یعنی اول می‏آیم سراغ اصلاحِ ظاهریِ این امت تا مؤدب به آداب اسلامی شوند تا بعد نوبت برسد به اصلاحِ باطنی و درونی آنها. این راه‏گشا است.
اگر انسان بخواهد از نظر درون «بینش» پیدا کند، به این معنا که جهلش از بین برود و مغرور نشود، باید ابتدا بیرون و «روش» را اصلاح کند. ریشه غرور «جهل» بود. من اشاره هم کردم که اصلاً غرور از شاخه‏های جهل است؛ جهل مرکب هم هست. ریشه غرورها جهل است و امام حسین نه خود مغرور شد و نه دیگران را مغرور کرد؛ یعنی این‏طور نبود که بر اثر بی‏خبری فریب بخورد، بلکه انسانی ضد غرور بود.
حضرت می‏خواست آنهایی را که بر اثر جهلشان فریب خورده‏اند، جهل اینها را برطرف کند تا غرورشان از بین برود و فریب نخورند و از آنها سوءاستفاده نشود. اصلاً سوءاستفاده از شخص آنجا است که کسی را فریب بدهند؛ فریب دادن هم متوقف بر نفهمی او است.

«جهل» موجب مرگ و «بینش» موجب حیات امت است

امام حسین دنبال این بود که امت اسلامی را اصلاح کند؛ هم ظاهر و هم باطن امت را می‏خواست اصلاح کند. البته برای اصلاح باطن، از راه ظاهر باید وارد شویم. گام اول این است تا راه برای گام دوم باز شود. به تعبیر دیگر «جهل» است که موجب مرگ شخص و موجب مرگ امت و جامعه است؛ و «بینش» است که به فرد حیات می‏دهد و به اجتماع و امت حیات می‏دهد. امام حسین می‏خواست این امت مُرده را زنده کند.
من یکی دو روایت از علی(ع) می‏خوانم که خیلی گویا است. حضرت می‏فرماید: «الجَاهِلُ مَیِّتٌ بَینَ الأَحیَاءِ»>( غررالحکم، 75)انسانِ جاهل، مُرده‏ای است بین زنده‏ها.
در تعبیر دیگر می‏فرماید: «الجَاهِلُ مَیِّتٌ وَ إن کَانَ حَیّاً»>(غررالحکم، 75) دیگر بهتر از این؟! می‏فرماید انسان جاهل، هر چند زنده باشد، باز هم مُرده است! امام حسین هَمّش اصلاح امت بود، اما در دو رابطه؛ هم ظاهری، هم باطنی. اما راه رسیدن به اصلاح باطنی، اصلاح ظاهری بود. تا امت مؤدّب به آداب اسلامی نشود، باطنش اصلاح نمی‏شود. تا این روش اصلاح نشود، بینش صحیح حاصل نمی‏شود که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و از آن نفهمی و جهالت بیرون بیاید.

در ذیل آیه شریفه «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»،(سوره مائده، آیه 32)

چند روایت داریم که هم‏سو هستند که گاهی هم تعبیر به تأویل می‏شود. یک روایت از سماعه بن‏مهران است که این آیه را نزد امام صادق(ع) می‏خواند و عرض می‏کند منظور از این آیه چیست؟ حضرت در جواب می‏فرماید: «مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَقَدْ أَحْیَاهَا»؛ یعنیاگر تو بتوانی یک نفر را از گمراهی و نفهمی و بی‏شعوری نجات دهی و به او شعور بدهی، مثل این است که زنده‏اش کرده باشی. از آن طرف هم: «وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَمَاتَهَا».(بحارالانوار، 2، 16) یعنی اگر کسی امری را بر دیگری مُشتبه کند و موجب شود که او اشتباه کند، مثل این است که او را کشته باشد. بنابر این «موت و حیات» در این آیه به معنی «جهل و بینش» است.
در این مضمون چند روایت داریم؛ آنهایی که اهل تحقیق هستند، مراجعه کنند. از امام باقر(ع) داریم، دوباره روایتی از امام صادق(ع) هم هست؛ این روایات چه می‏خواهند بگویند؟ می‏گویند زندگی و حیاتِ شخص به بینش او و فهم او و شعور او است؛ پس به او تعقل بده، به او تفکر بده؛ آنجا است که زنده‏اش کرده‏ای. نباید راه تفکرش را ببندی. اگر هم می‏خواهی به او تعقل و بینش اسلامی بدهی تا بتواند حق را از باطل تشخیص دهد، راهش منحصر به روشِ رفتاری دادن است. پس اوّل به او روش اسلامی بده، تا بتواند به بینش اسلامی دست پیدا کند.

اصلاح باطنی در حرکت امام حسین(ع)

حالا می‏آییم سراغ امام حسین(ع)؛ چون بحثمان درباره امام حسین بود. حضرت چه فرمود؟ فرمود من می‏خواهم اصلاح کنم؛ لذا اول اصلاحِ طاهری را شروع کرد که روشِ رفتاری دادن به جامعه بود. اما بینش دادنش چه‏طور بود؟ به زیارت اربعین امام حسین(ع) مراجعه کنید که از امام صادق(ع) روایت شده است. ابتدا می‏فرماید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِه»؛ بعد خطاب به خدا می‏کند: «وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ »؛ میراث تمام پیامبران را به حسین عطا کردی. «وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ»؛ به او از جانشینان پیغمبر، حجت خود بر خلقِ دنیا را عطا کردی. «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»؛ او هم بر خلق‏ اتمام حجّت کرد و با اندرز و نصیحت و عطوفت و مهربانی از امت رفع عذر کرد.

بعد می‏فرماید: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ»؛ یعنی حسین(ع) پایِ انجام مأموریت الهی‏اش ایستاد، تا آنجا که خون مقدسش را در راه تو به خاک ریخت. چرا؟ «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ این همان هدف دوم، یعنی اصلاح بینش‏ها است. امام صادق(ع) می‏فرماید حسین(ع) قیام کرد و شهید شد تا بندگان تو را از جهالت و گمراهی نجات دهد و به آنها بینش دهد تا حق را از باطل بشناسند. بعد می‏فرماید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا».این همان بحث بنده است. کسانی که اهل تحقیق هستند، بروند این روایات و ادعیه را فحص کنند تا بفهمند که قضیه چیست. می‏دانید مردمی که مغرور دنیا شده بودند، چه کار کردند؟ «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَا».(بحارالانوار، 98، 331) یعنی آخرتشان را به یک متاع ناچیز دنیا فروختند.

شعور تحمیلی نیست

بنابر این، حرکت اصلاحی و امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(علیه‏السلام) مقدمه بود برای اینکه به امّت شعور بدهد. حضرت می‏گوید خودت باید بفهمی، نه اینکه من به تو تحمیل کنم. اصلاً شعور تحمیلی نیست. ما همه شعور داریم، عقل داریم، فکر داریم، امّا این را باید به کار بیندازیم تا خودمان حق را از باطل تشخیص بدهیم.
می‏دانید که آب مایه حیات است؛ «مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ».(سوره انبیاء، آیه 30) اما همین آب را اگر یک جایی بریزی که چند وقت بماند، گندآب می‏شود. شعور هم این‏طور است؛ یعنی تحمیلی نیست. باید مثل قنات‏هایی که تنقیه می‏کنند، موانع را از سر راهش برطرف کنی و شرایط را برایش مساعد کنی تا خودش بجوشد.

حسین(ع) بدنبال نجات فریب‏خورده ‏ها

امام حسین(ع) این چنین شخصیتی بود. شما خیال می‏کنید کار کوچکی بود که حضرت می‏خواست انجام دهد؟ نه‏خیر، امام حسین مصلح غیور و انسان ضد غرور بود. می‏خواست اینهایی را که فریب خورده دستگاه بنی‏امیه هستند، این فریب خورده‏ها را نه آنهایی که مغرض بودند، می‏خواست اینها را آگاه و بیدارشان کند تا خودشان حق را از باطل تشخیص دهند.

این را بدانید که انسان یک چنین موجودی است که اگر واقعاً حق را از باطل تشخیص دهد و موانعی بر سر راهش نباشد، خودش دنبال حق می‏دود و همه دنیا را هم اگر به او بدهند، رها خواهد کرد. انسان یک چنین موجودی است؛ یعنی حق‏طلب است، خداجو است، خداخواه است، اهل فطرت است؛ انسان این چنین است. بحث موانع، بحث دیگری است؛ گاهی مانع بر سر راه او است که نمی‏تواند حق را تشخیص دهد؛ وگرنه فطرت انسان حق‏طلب است و اگر حق را تشخیص دهد، جانش را هم فدای حق می‏کند. عمده این است.

حسین(ع) در مسیر حق

حسین(ع) ظاهراً از قصر بنی‏مقاتل که حرکت کرد، سوار بر مَرکب کمی خوابید. علی اکبر(سلام‏الله‏علیه) در این سفر خیلی مراقبت پدرش بود. همیشه دوشادوش پدر می‏آمد. سوار مرکب بودند که یک‏وقت دید امام حسین شروع کرد کلمه استرجاع را جاری کردن و حمد خدا را گفتن؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون وَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِینَ».  من در یکجا دیدم که حضرت سه مرتبه این جمله را تکرار کردند. فرزندش، علی‏اکبر جلو آمد و گفت: «یَا أبَةِ مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ»؛ پدر جان، چرا حمد خدا را گفتی و آیه استرجاع را خواندی؟ چون معمولاً «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» را جایی می‏گویند که مصیبتی در کار باشد و «الحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین» هم برای خوشی است؛ آن‏وقت اینجا امام حسین(ع) هر دو را با هم می‏گوید.

حضرت در جواب به پسرش می‏فرماید: «یَا بُنَیَّ إِنِّی خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِی فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ»؛یعنی من سرم را گذاشتم روی جلوی زین اسب و مختصری خوابم برد که در خواب دیدم هاتفی از عقب دارد ندا می‏دهد این جمعیت در این هنگام شب در حرکتند و مرگ نیز در تعقیب آنها است. بعد می‏فرماید: «فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِیَتْ إِلَیْنَا»؛من فهمیدم که دیگر کار ما تمام است. خوب،  معلوم شد که حضرت برای چه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» گفتند؛ «الحَمدُ لله» هم معلوم شد که به‏خاطر شهادت در راه خدا است.

«استفهام اقراریِ» علی‏اکبر از حسین(ع)

اینجا حضرت علی‏اکبر عرض می‏کند: «یَا أَبَتِ لَا أَرَاکَ اللَّهُ سُوءاً»؛ یعنی پدر جان، حادثه بدی برای شما پیش نیاید! بعد سؤال می‏کند: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»؛ یعنی آیا ما بر حق نیستیم؟ اینجا یک توضیح ادبی باید بدهم؛ ما در باب استفهام، یک «استفهام انکاری» داریم، یک «استفهام اقراری» داریم و یک «استفهام حقیقی» داریم.

این استفهام حضرت علی‏اکبر، استفهام اقراری است. می‏خواهد از امام حسین اقرار بگیرد! می‏گوید پدر جان، نه اینکه نمی‏دانم؛ می‏دانم راهی که داریم می‏رویم راه حق است؛ اما می‏خواهم این را از دهان شما هم بشنوم! لذا می‏گوید: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»؛ مگر این مسیری که ما می‏رویم، مسیر حق نیست؟ حضرت فرمود: بله، این مسیر، مسیر حق است. بلافاصله علی‏اکبر می‏گوید: «إِذاً مَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ». یعنی حالا که ما بر حق هستیم، دیگر باکی نداریم که در راه حق بمیریم.

اگر در راه حقیم، از مرگ باکی نداریم

آن‏قدر این جوان زیبا جواب داد که امام حسین(ع) علی‏اکبر را دعا کرد؛ گفت: «جَزَاکَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ». (بحارالانوار، 44، 379) لذا انسان وقتی که حق را تشخیص داد و مانعی هم سر راهش نبود، همه چیزش را برای حق و در راه حق می‏گذارد؛ جانش را هم می‏گذارد. می‏گوید دیگر ما غصه‏ای نداریم. در راه حق می‏رویم و کشته هم که بشویم، شهیدیم. اسلام این است. حسین(ع) هم می‏خواست امت اسلامی را این‏طور تربیت کند.

پایگاه اطلاع‏رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی

آقای رئیس جمهور با کدام توجیه ؟!

در اصل یکصدوسی و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است؛ «رئیس جمهور می تواند وزراء را عزل کند» و در اصل یکصدوسی و پنجم همان قانون تصریح شده است که؛ «رئیس جمهور می تواند برای وزارتخانه هایی که وزیر ندارند، حداکثر برای مدت 3 ماه سرپرست تعیین نماید». بنابراین عزل آقای منوچهر متکی از وزارت امور خارجه و انتصاب همزمان آقای دکتر علی اکبر صالحی به سرپرستی این وزارتخانه که عصر دیروز طی دو حکم جداگانه از سوی ریاست محترم جمهوری صورت پذیرفت، اقدامی کاملا قانونی و در حوزه اختیاراتی بوده است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به رئیس جمهور محترم کشورمان داده است. اما در قانون اساسی نیامده است که رئیس جمهور مکلف است وزیر امور خارجه کابینه خود را دقیقا هنگامی که به عنوان ماموریت رسمی در یک سفر خارجی به سر می برد، از وزارت برکنار کند! و یا در هیچ رساله ای به رئیس جمهور محترم توصیه نشده است که مثلا؛ «مستحب است وزیر امور خارجه در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی(ع) عزل شود و تاخیر در برکناری او تا پایان تاسوعا و عاشورا، کراهت داشته و خلاف احتیاط است»!
نگارنده به هر دو برادر بزرگوار، آقایان متکی و صالحی ارادت داشته و آنها نیز از این ارادت بی خبر نیستند، و اساسا موضوع این وجیزه درباره چرایی پایان دادن به مسئولیت یکی از آن دو برادر عزیز و سپردن مسئولیت به برادر عزیز دیگر نیست، سخن آن است که این عزل و نصب بر فرض ضرورت- که تشخیص آن مطابق قانون اساسی برعهده رئیس جمهور و از اختیارات ایشان است- می توانست به دور از برخی جوانب احتمالا توهم آفرین نیز صورت پذیرد.
عزل آقای منوچهر متکی در حالی که وی به عنوان وزیر امور خارجه در ماموریت رسمی خارج از کشور به سر می برد، این توهم را در اذهان عمومی و طرف های خارجی پدید می آورد که کدام ضرورت و مسئله فوری و فوتی در کار بوده است که آقای دکتر احمدی نژاد حتی درنگ یک روزه یا چند ساعته برای عزل وزیر خارجه کابینه خویش را هم جایز ندانسته و نه فقط حکم عزل او را صادر کرده است بلکه لازم دیده خبر مربوط به صدور این حکم را بلافاصله در اختیار رسانه ها نیز قرار دهد! چرا...؟! در عرف شناخته شده سیاسی، عزل یک وزیر در حال ماموریت- آنهم ماموریت خارجی وزیر خارجه- علاوه بر آن که نشانه بروز ناگهانی اخلال در سیاست خارجی یک کشور تلقی می شود، اهانت آشکار به شخصیت وزیر عزل شده نیز هست و این تلقی را - چه بخواهیم و چه نخواهیم- در پی خواهد داشت که یکی از رخدادهای اخیر سیاست خارجی کشور- روی واژه اخیر تاکید می شود- رضایت رئیس جمهور را به دنبال نداشته است! و اما، چرا یکی از رخدادهای اخیر؟! پاسخ روشن است، زیرا چنانچه نارضایتی مورد اشاره مربوط به گذشته و چرخه عمومی سیاست خارجی کشور باشد، عزل وزیر خارجه در حال ماموریت خارجی معنی ندارد! بدیهی است که سیاست خارجی کشورمان، چه در عرصه منطقه ای، چه بین المللی و مخصوصا در اجلاس چند روز گذشته ژنو 3 با دستاوردهای بزرگ و خیره کننده ای روبرو بوده است، تا آنجا که دشمنان تابلودار نیز توان انکار آن را نداشته اند بنابراین از یکسو، علت عزل آقای متکی نمی تواند تازه و جدید بوده و طی چند روز اخیر پدید آمده باشد و از سوی دیگر برکناری شتابزده ایشان بی آن که علتی در روزهای اخیر داشته باشد، قابل توجیه و تفسیر نیست. و سؤال این است؛ پس ماجرا چیست؟! و در روزهای اخیر چه اتفاقی افتاده است که جناب احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم کشورمان، صبر و درنگ یک روزه یا چند ساعته را نیز برای عزل و برکناری ایشان جایز ندانسته است؟! مخصوصا آن که پیش از این هم آقای رئیس جمهور در پی جابه جایی وزیر خارجه کابینه خویش بود و البته، بعدها، بنا به عللی از آن منصرف شد.
چند ماه قبل، وقتی آقای رئیس جمهور، چند تن از نزدیکان خود از جمله آقای اسفندیار رحیم مشایی را به عنوان نماینده ویژه خود در امور خاورمیانه، آفریقا، آسیا و... منصوب کرد، این اقدام ایشان با اعتراض آقای متکی روبرو شد که معتقد بود انتصاب نماینده ویژه، حرکتی موازی در سیاست خارجی و آسیب رسان است و اما، پس از تأکید رهبرمعظم انقلاب بر اجتناب و پرهیز دولت از موازی کاری در سیاست خارجی، رئیس جمهور محترم احکام صادره را لغو و مسئولیت نمایندگان ویژه را به «مشاور» تغییر داد. ولی سه روز قبل، آقای اسفندیار رحیم مشایی حامل پیام رئیس جمهور به ملک عبدالله پادشاه اردن بود. این مأموریت آقای مشایی با جایگاه رسمی وی به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور همخوانی چندانی ندارد و به پست و جایگاه «مأمور ویژه» شبیه تر است شاید این مأموریت با اعتراض آقای متکی روبرو شده باشد! و... شاید هم علت دیگری در میان باشد... و در هر دو حالت، شایسته تر آن بود که ریاست محترم جمهوری لااقل تا بازگشت آقای متکی از مأموریت خارج کشور، صدور حکم عزل ایشان را به تأخیر می انداختند، تا خدای نخواسته تصور نشود رئیس جمهور محترم تاب کمترین انتقاد به رئیس دفتر خویش را ندارند.

حسین شریعتمداری