شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

تغییر قواعد بازی یا جابجا شدن تیرهای دروازه؟

در حالی که به زودی مسابقه ای آغاز خواهد شد، خبرها حاکی از آن است که غربی ها درحال جابجا کردن مکان تیرهای دروازه هستند. نمایندگان ایران و گروه 1+5 روز 14 آذر (5 دسامبر) احتمالا جایی در سوییس یا ترکیه ملاقات خواهند کرد. اینکه در این مذاکرات چه اتفاقی خواهد افتاد و چه نتیجه ای از آن بیرون خواهد آمد، مستقیما وابسته به این است که دو طرف با چه استراتژی وارد آن خواهند شد. یکی از مهمترین مشغولیت های دو طرف این روزها تعقیب و تحلیل دقیق کدهایی است که از جانب طرف مقابل ارسال می شود. کدهایی که تا حالا غربی ها فرستاده اند عمیقا ناامیدکننده است چرا که همچنان در چارچوب همان استراتژی ارائه می شود که شکست آن از نظر ایران یک «پیش فرض» برای هرگونه مذاکرات آتی است.
این چارچوب استراتژیک همان چیزی است که غربی ها آن را «استراتژی دو مسیره فشار و مذاکره» می نامند و مبتنی بر این اصل است که هر گونه مذاکره باید همراه با فشار، و هر گونه فشار باید همراه با مذاکره باشد و فشار بدون مذاکره، یا مذاکره بدون فشار، بی فایده است. هیچ نشانه ای وجود ندارد که امریکا به عنوان موتور محرکه اصلی در گروه 1+5 تجدیدنظری در این راهبرد کرده باشد. در حالی که مقام های ایران مکررا گفته اند تا وقتی غرب تصور کند می تواند از طریق اعمال فشار ایران را به سمت مذاکرات مطلوب خود سوق بدهد، جز اینکه ایران در پیمودن یک مسیر برعکس مصمم تر شود، هیچ نتیجه دیگری به دست نخواهد آمد، نشانه ای از تغییر راهبرد در آن سوی میز مشاهده نمی شود. حالا و حدودا 20 روز مانده به مذاکرات، همه چیزی که با تحلیل کدهای ارسالی از جانب غربی ها می توان دید این است که غرب حداکثر در حال جابجا کردن مکان تیرهای دروازه است و قصد ندارد قواعد جدیدی را برای بازی بپذیرد.
2 مسئله هست که تحلیل دقیق آنها موضوع را روشن تر می کند.
اول- آیا چیزی به نام راهبرد دو مسیره وجود دارد؟ طرف های غربی ادعا می کنند در حال آزمودن یک استراتژی هستند که تلاش می کند دائما فشارها بر ایران را افزایش بدهد و بعد از هر مرحله افزایش فشار، بسته ای از مشوق ها را به ایران عرضه کند. رابرت گیتس به عنوان یکی از طراحان اصلی این راهبرد عقیده دارد تنها به این روش است که می توان ایران را در دراز مدت به این نتیجه رساند که پی گیری برنامه هسته ای امنیت آن را به جای افزایش کاهش می دهد و وقتی ایران با نتایج این راهبرد روبرو شود آن وقت در یک محاسبه مجدد درباره هزینه ها و فایده های برنامه هسته ای به این نتیجه خواهد رسید که سرجمع در حال ضرر کردن است و لذا می پذیرد که اهداف خود را تعدیل کند. این استراتژی دو اشکال مهم دارد که طرف غربی هرگز آنها را به دقت بررسی نکرده است. اشکال اول این است که وقتی به تاریخ واقعی ماجرا نگاه می کنیم اساسا خبری از یک راهبرد دو مسیره نیست و هر چه هست تلاش امریکا برای عمیق تر شدن مسیر فشار است بدون اینکه اراده ای جدی برای ایجاد تحول در مسیر مذاکره مشاهده شود. به عبارت ساده تر امریکایی ها در این مدت سعی کرده اند به طور جدی به ایران فشار بیاورند -که البته حالا خودشان هم می گویند شکست خورده اند- اما هیچ وقت به طور جدی مذاکره نکرده اند. شاهد روشن این ادعا هم آن است که هر وقت یک روش مذکراتی نقد و قدرتمند برای حل مسئله ایجاد شده، آمریکایی ها در لحظه آخر به آن پشت پا زده اند و با سر و صدا راه انداختن سراغ مسیر فشار رفته اند. این دقیقا اتفاقی است که درباره بیانیه تهران رخ داد. امریکا بیش از 3 ماه ترکیه و برزیل را تشویق کرد که با ایران وارد تعامل شوند و وقتی آنها ریسک این کار را پذیرفتند و در عین ناباوری اوباما از تعامل 3 کشور یک پیشنهاد کاملا منطقی بیرون آمد، به یکباره امریکا برآشفت و فریاد زد که هیچ کدام از این کارها را قبول ندارد و اصلا ترکیه و برزیل چرا با ایران توافق کرده اند(!) و... واقعا اگر امریکا به دنبال یافتن یک راه حل مذاکراتی بود، چرا اساسا وارد گفت وگو درباره بیانیه تهران نشد. اگر حرف آن تحلیلگر امریکایی (هیلاری من لورت، عضو سابق شورای امنیت ملی امریکا) راست باشد که اوباما از ابتدا به لولا و اردوغان دروغ گفته بود و قصد پذیرش هیچ نتیجه ای را نداشت، آیا دیگر جایی برای حرف زدن از مذاکره باقی می ماند؟ اشکال دوم هم این است که امریکایی ها هنوز قادر به تحلیل صحیح این موضوع نیستند که فشار به جای اینکه مسیر مذاکره را تقویت کند، آن را مختل می کند. فرض کنید -فرض محال که محال نیست- ایران تصمیم گرفته باشد یکی از پیشنهادهای امریکا را بپذیرد. آیا وقتی امریکایی ها 6 ماه قبل قطعنامه ای داده اند که هیچ هدفی جز فشار آوردن به مردم ایران و به هم ریختن نظام زندگی آنها نداشته، عملی کردن چنین تصمیمی از حیث آبرو و اعتبار ملی امکانپذیر است؟ واضح است که پاسخ این سوال منفی است. وقتی مسیر فشار فعال می شود، روحیه ایرانی -که ظاهرا غربی ها هنوز نتوانسته اند حتی یک درک ساده از آن داشته باشند- خود به خود به این سمت گرایش پیدا می کند که فشار را باید با فشار جواب داد و در اولین گام تصمیم می گیرد همه پیشنهادهایی را که غربی ها روی میز می گذارند رد کند چرا که پذیرش هر نوع پیشنهاد به معنای تسلیم شدن در مقابل فشار و در نتیجه تشدید فشارها ارزیابی خواهد شد. اگر طرف غربی بتواند این دینامیسم را درک کند، خواهد فهمید که راهبرد اعمال فشار خود به تنهایی مطلقا قادر به تاثیرگذاری بر ایران به منظور حل مسئله از این طریق نیست و بدتر از آن، مسیر مذاکره را هم که امیدی اگر به حل مسئله باشد در آنجاست، نیست و نابود می کند. با این استدلال است که می توان نتیجه گرفت راهبرد دو مسیره فشار -مذاکره، در دل خود دارای تناقض و به اصطلاح پارادوکسیکال است و هر چه جلوتر برود ناکام تر خواهد ماند.
دوم- نکته دوم این است که وقتی غرب می گوید می خواهد محاسبات ایران را تغییر بدهد، سوالی که مطرح می شود این است که آیا اساسا درک درستی از محاسبات ایران دارد؟ گاه خبرها و تحلیل هایی از جانب منابع رسمی غربی منتشر می شود که نشان می دهد درک غربی ها از الگوی رفتار و محاسبات طرف ایرانی تا حد خنده داری غیر دقیق و ابتدایی است. یک نمونه بسیار شاخص -که مدتی است ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده- این است که غربی ها- در سطوح بسیار بالا- می گویند هدفشان از بستن حساب ها و ممنوع کردن مسافرت مقام های کلیدی دخیل در برنامه هسته ای و موشکی ایران این است که آنها را به این نتیجه برساند که تداوم برنامه هسته ای و موشکی ایران «منافع آنها» را به خطر انداخته و زندگی شان را دشوار تر می کند و در نتیجه فضایی بوجود بیاورد که در آن، این مقام ها احساس کنند بهتر است پی گیری برنامه هسته ای و موشکی متوقف شود تا بیشتر از این ضرر نکنند!! شاید باور نکنید ولی تعداد قابل توجهی از مقام های غربی مرتبط با موضوع وقتی از آنها خواسته شده توضیح بدهد که چطور عقیده دارند قرار دادن نام چند فرد در فهرست تحریم ها می تواند برنامه ای را که با هویت ملی ایرانیان گره خورده متوقف کند، دقیقا به همین شکل استدلال کرده اند! این نوع نگاه به مسئله از یک کودنی بسیار حاد و مهلک حکایت می کند. واقعا آیا کسانی که در واشینگتن نام خود را استراتژیست گذاشته اند تصور می کنند که با ممنوع المعامله یا ممنوع المسافرت شدن مدیر پروژه UCF اصفهان او به این نتیجه می رسد که باید فتیله کار در این تاسیسات را پایین بکشد؟! یا مثلا وقتی نام 6 سردار و مقام ایرانی را به دلیل جهادی که برای مهار فتنه 88 کرده اند در فهرست به اصطلاح ناقضان حقوق بشر می گذرند، انگیزه آنها برای مهار فتنه بعدی کمتر می شود؟! وقتی حال و روز تحلیل های راهبردی و سیاست ساز امریکایی ها درباره ایران این باشد دیگر تعجبی ندارد که نتوانند محاسبات کلان ایران درباره برنامه های هسته ای و منطقه ای ایران را دریابند.
محاسبات ایران اگرچه ذهن مادی گرا و تنبل غربی نمی تواند آن را بفهمد، بسیار روشن و در عین حال عمیق و دقیق است و اگر طرف غربی نتواند تکلیف خود را با آن روشن کند ورود به هرگونه مذاکره از همین حالا بی حاصل خواهد بود. اگر بخواهیم فقط فهرستی از این محاسبات عرضه کنیم می توان قضیه را اینطور خلاصه کرد: ایران بدون سلاح اتمی هم قدرت اول منطقه خاورمیانه است و هر گونه ثبات یا بی ثباتی در منطقه حد فاصل کرانه مدیترانه تا مرزهای هند مستقیما به اراده و تصمیم آن بستگی دارد. ایران بنای آغاز هیچ جنگی را ندارد و باور ندارد کس دیگری هم جرئت آغاز یک جنگ را با آن داشته باشد. ایران به هیچ قیمتی دست از غنی سازی برنخواهد داشت چرا که هر دولتی که در ایران این کار را بکند با یک ننگ ابدی و اتهام فروختن آینده ایران مواجه خواهد بود و دیگر هرگز قادر به بلند کردن سر خود در فضای سیاست داخلی ایران نخواهد بود.
آیا غربی ها می توانند در این 20 روز تکلیف خود را با این گزاره های راهبردی روشن کنند؟

مهدی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد