شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

اوباما VOA را تحقیر کرد تا BBC را بی حیثیت کند!

     

مصاحبه باراک اوباما با شبکه بی بی سی انگلیس (در واکنش به موج آفرینی موفق احمدی نژاد در سازمان ملل) هرچند که از سوی محافل سیاسی و رسانه ای دنیا «منفعلانه، از سر دستپاچگی، بازی خوردن از حریف، و بی تاثیر» ارزیابی شد اما واجد یک «پیام» بود و آن اعلام رسمی تخته شدن در صدای آمریکا (VOA) بود.
پایگاه اینترنتی سکولاریسم نو با بررسی این موضوع نوشت: وزارت خارجه آمریکا هیچ تمایلی به مصاحبه اوباما با VOA نداشت. گفته می شود پس از مصاحبه اوباما با بی بی سی، تهیه کنندگان و خبرنگاران صدای آمریکا در راهروهای VOA به طنز به هم می گفته اند که صدای آمریکا دیگر صدای آمریکا نیست. این در حالی است که صدای آمریکا تنها چند صد متر با کاخ سفید فاصله دارد. این اتفاق باز هم صحه بر ضعف های پنهان و پیدای مدیریتی در بخش فارسی صدای آمریکا است. چرا که این رسانه بخشی از ابزارهای اجرایی سیاست های رسانه ای دولت آمریکا به حساب می آید که در یکی از مهم ترین رخدادهای سیاسی در قبال ایران به بازی گرفته نشده است.
این رسانه ضد انقلابی نوشت:«از چندی پیش و پس از طرح موضوع بحران های مدیریتی در بخش فارسی صدای آمریکا که منجر به برداشته شدن مدیر این رادیو یعنی «آلکس بلیدا» شد، بسیاری بر این باورند که رسانه ای با بودجه بالای اختصاص یافته نتوانسته است جایگاه خود را به عنوان یک مرجع تثبیت کند. این در حالی است که پس از رایزنی های بسیار گفته می شود تلاش هایی برای تثبیت علی سجادی به عنوان مدیر از سوی برخی انجام گرفته اما بر خلاف زمان اعلام شده در ماه سپتامبر هنوز مدیری در صدای آمریکا برای بخش فارسی تعیین نشده است. اینک برخی از نیروهای حرفه ای در صدای آمریکا این اتفاق را یک بخش فراموش نشدنی در کارنامه خود می دانند.»
در عین حال آنچه سکولاریسم نو فراموش کرده مورد اشاره قرار دهد انتقادهای جدی رسانه های حرفه ای از شبکه بی بی سی است هم از آن جهت که مصاحبه با اوباما به شکل یک رپرتاژ آگهی ضعیف و بدون چالش مورد نیاز گفت وگوهای جدی رسانه ای به اجرا درآمد و هم به این دلیل که نشان داد بی بی سی نه تنها مستقل از وزارت خارجه انگلیس نیست و رسانه ای کاملاً رسمی و دولتی است، بلکه مهم تر از آن در خدمت وزارت خارجه آمریکا قرار دارد و به عنوان زایده رسانه ای بین دولتی عمل می کند.

نقش پنهان کلینتون در دلالی اسلحه و کارشکنی علیه اوباما !

وزیر خارجه آمریکا پیش از آن که پیگیر سیاست های رسمی دولت اوباما در خاورمیانه باشد، نقش دلال را برای فروش اسلحه به کشورهای منطقه ایفا می کند!
روزنامه سوئیسی بازلر سایتونگ با انتشار این خبر نوشت: هیلاری کلینتون اکنون به شکل یک فروشنده اسلحه درآمده است. او در جریان رقابت انتخاباتی مقدماتی با اوباما در سال 2008 به شبکه ای بی سی گفته بود «ما باید سپر بازدارنده ای در مقابل ایران برای کشورهایی نظیر عربستان و امارات ایجاد کنیم. ما نمی توانیم برای عربستان و کویت و امارات که نگران ایرانند، خرید اسلحه را قدغن کنیم بلکه باید آماده باشیم که مجموعه دفاعی بزرگی در اختیار آنان بگذاریم.»
این روزنامه سوئیسی با اشاره به اینکه «کشورهای حاشیه خلیج فارس مجموعاً سفارش خرید 123 میلیارد دلار اسلحه را به آمریکا داده اند که 67 میلیارد دلار آن مربوط به عربستان سعودی است» نوشت: 2 سال پیش دیک موریس یکی از مشاوران سابق بیل کلینتون در نیویورک پست نوشت که «دکترین دفاعی جدید هیلاری کلینتون تحت تاثیر 15 میلیون دلار از دوبی و 10 میلیون دلار از عربستان است که بنیاد همسرش دریافت کرده است» و در ادامه نوشته بود که «اگر این انتخابات {سال 2008 آمریکا} یک جنگ افروز داشته باشد هیلاری کلینتون است.»
بازلر سایتونگ در پایان نوشت: آمریکا کشورهایی را در خلیج فارس مسلح می کند که هر چیزی هستند جز مدافع حقوق بشر، به علاوه در این کشورها چندین حامی بنیادگرایان وهابی نفوذ زیادی دارند. اما اگر مسئله بر سر ایران باشد، آمریکا حاضر است از آنها حمایت کند.
این در حالی است که اخیراً پروفسور کیبار اوغلو دیپلمات سابق ترکیه و استاد دانشگاه بیلکنت آنکارا در گفت وگو با روزنامه زمان تصریح کرد: ترکیه نگران مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه و معتقد است که خریدهای کلان تسلیحاتی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس نه تنها کمکی به ثبات منطقه نمی کند بلکه با تشدید رقابت تسلیحاتی، ثبات منطقه را نیز تهدید می کند.
وی تصریح کرد: بیانیه تهران به امضای ایران، ترکیه و برزیل می توانست چالش هسته ای موجود با ایران را حل کند اما حسادت هیلاری کلینتون (رقیب انتخاباتی اوباما) نسبت به اوباما مانع اجرای توافقنامه تهران شد.

بن بست فتنه سبز و اوباما به روایت عضو بنیاد کارنگی !

یک عضو بنیاد آمریکایی کارنگی ضمن بررسی گزینه های پیش روی کاخ سفید مقابل ایران، تصویری ناکارآمد از این گزینه ها ترسیم کرد.
روزنامه فیگارو از قول کریم سجاد پور نوشت: حرکت اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی اکنون خاموش شده است. تظاهرات خیابانی تمام شده و جنبش سبز به انتهای بن بست نزدیک شده است. برخلاف حامیان جمهوری اسلامی، اپوزیسیون حاضر نیست جانش را سر مبارزه بگذارد.
عضو بنیاد کارنگی در بررسی گزینه ها و سناریوهای پیش روی آمریکا علیه ایران یادآور می شود: سناریوی اول سناریوی مشابه چین است. در آمریکا برخی معتقدند که مانند چین چهل سال پیش، یک ایران هسته ای نیز می تواند به سران این کشور، احساس مسئولیت دهد و چه بخواهیم چه نخواهیم باید راه همزیستی با بمب ایرانی را فرابگیریم. پس از شکستی که در تلاش اوباما برای مذاکره با ایران پیش آمد، به نظرم این سناریو دیگر در واشنگتن در دستور کار نیست. پس از آن، مساله حمله نظامی برای رفع مشکل مطرح می شود. این سناریوی بنیامین نتانیاهو و برخی از محافل نومحافظه کار در ایالات متحده است. ولی سناریوی اوباما نیست که برعکس از زمان انتخابش به دنبال ایجاد پل ارتباطی و رفع مشکلات به طرق دیپلماتیک بوده است. سناریوی سوم به نظرم قدری منطقی تر می رسد و آن خودداری از بیان برخی مباحث است؛ در واقع تهدید ایران به خوبی احساس می شود، ولی نباید آن را آشکارا نشان داد، زیرا در این صورت حکومت تهران آن را به مثابه چراغ سبز جامعه بین المللی نسبت به سیاست های فعلی اش تفسیر می کند. این بدان معنی است که تحریم ها باید تشدید شوند و تدابیر جدیدی باید برای کاهش سرعت برنامه هسته ای ایران، با حفظ گزینه های مذاکره، اتخاذ گردد ولی به موازات تحریم ها، اوباما همچنان گزینه مذاکره را مدنظر خواهد داشت.
سجادپور همچنین می گوید: هر نوع تهدید نظامی علیه ایران موجب ملی گرایی می شود. حتی مخالفانی چون موسوی و کروبی هم نمی توانند در آن صورت از این حملات دفاع کنند. ایران کشوری است که ملی گرایی در آن به شدت به چشم می خورد. حمله فقط ممکن است برنامه هسته ای ایران را به تأخیر بیندازد اما برعکس حمایت ها از برنامه هسته ای را افزایش می دهد و پروژه سرنگونی را تا 15 سال به عقب می اندازد.
این همکار ایرانی بنیاد کارنگی توضیح نداده است که ملی گراها نه فقط هیچگاه حاضر به فداکاری برای وطن خویش نبوده اند، بلکه به گواهی اسناد تاریخی، در تمامی درگیری های ایران با بیگانگان، علیه مردم وطن خود دست به خیانت زده اند که همکاری جبهه ملی و نهضت آزادی با استخبارات ارتش عراق در جریان جنگ تحمیلی از جمله این نمونه های رسوایی برانگیز در کارنامه ملی گراهاست. و در مقابل، همواره مردم معتقد به اسلام برای دفاع از میهن اسلامی خویش در برابر تجاوز بیگانگان مردانه و جانانه ایستاده اند که باز هم جنگ تحمیلی 8 ساله بارزترین نمونه آن است.

دفاعش از منافقین خوب بود اما باید کشف حجاب هم بکند!

ستایش یک عضو مرکزیت گروهک منافقین از مواضع همسر میرحسین موسوی، موجب واکنش محافل تندروتر ضدانقلاب شد.
چند روز پیش حسین-ب در مقاله ای که سایت «ایران امروز» منتشر کرد از رهنورد به خاطر حمایت علنی از گروهک تروریستی منافقین و تخطئه دوران حیات حضرت امام خمینی تمجید کرد. در واکنش به این تمجید و تعریف ها، سایت سکولاریسم نو در مطلبی به قلم «فرهاد-ج» نوشت: نمی دانم نویسنده تا چه اندازه در پی آن بوده اند واقعیت را گزارش کنند یا با شناختی که از روحیه خانم رهنورد در یک سال و نیم گذشته پیدا کرده اند، مایل بوده اند وی را به عبور از موسوی ترغیب کند تا مرزهایی را که او نتوانست پشت سربگذارد و گشایش در کار فرو بسته «چپ انقلابی مآب» (اعم از مذهبی و غیر مذهبی) ایجاد کند. اما اگر خانم رهنورد دو کار را بکند می تواند در صف مقدم قرار گیرد. 1- از «اجراء بدون تنازل قانون اساسی» عبور کند و ایجاد تغییرات در آن را خواستار شود2- دست کم تا سطح پوشش مانتو «کشف حجاب» کند. من البته مخالفتی با چادر ندارم اما به نظرم بسیاری از فمینیست ها و فعالان عرصه نتوانند پشت سر رهنورد به حرکت درآیند. آیا همین محدودیت های ایدئولوژیک، عقیدتی، صنفی و طایفگی نبود که همسر ایشان (موسوی) را به نقطه فعلی رساند و همین آقای ]ب[ را چنان از موسوی نا امید کرد که به همسر ایشان امید بسته است؟
سکولاریسم نو می افزاید: به نظرم آقای ]ب[ بیش از آن که به شایستگی ایشان برای قرار گرفتن در صف مقدم مبارزه اعتقاد داشته باشند، تنها در پی آن هستند که خانم رهنورد را به شکستن و پشت سرگذاشتن مرزهایی برانگیزانند که موسوی بنا به دلایلی نمی خواست و نمی توانست که البته انتظار نابه جایی است و راه به جایی نخواهد برد چون خانم رهنورد نیز همه هویت خود را از چیزهایی می گیرد که «نخست وزیر محبوب» می گرفت. پس خانم رهنورد نیز قادر نیست از آن موانع عبور کند.
این سایت ضد انقلابی در پایان تأکید کرده است: باید از خانم رهنورد بپرسیم چطور است که ایشان در «محیط پلیسی و خفقان موجود» که در مصاحبه با سایت خودنویس اشاره کرده، این اندازه آزاد هست که درباره رخداد تأسف بار اعدام های سال 67 سخن بگوید و موضع بگیرد و ابراز همدردی کند اما تا پیش از این محیط پلیسی و خفقان موجود هرگز نمی توانسته سخن بگوید و موضع گیری کند؟ کمی گوشه اش باز نیست؟ (چون یا باید در پلیسی و خفقان آمیز بودن وضع موجود شک کنیم یا در صداقت گوینده. وگرنه این تعارض و تناقض را چگونه حل کنیم؟!)

اعتراف اکبر پونز به تعمیق شکاف میان گردانندگان فتنه سبز !

عناصر ضدانقلاب خارج نشین معتقدند گردانندگان داخلی فتنه سبز دچار آشفتگی و بی برنامگی هستند. این در حالی است که خود آنها در خارج کشور مورد ملامت سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی غربی هستند که چرا با وجود امکانات و اختیار تمام هیچ راهی برای برون رفت از بن بست ارائه نمی دهند.
سایت ضدانقلابی خودنویس دراین زمینه نوشت: مشکل بزرگ سران جنبش سبز که از سال گذشته پیدا بود، بی برنامگی آنها بود. این ایراد حتی به مناظره های تلویزیونی آنها در تلویزیون نیز وارد است و اعلام مشکلات در دوران ریاست جمهوری نهم در آن مناظره ها اگرچه باید بخشی از صحبت ها می بود، اما حاکی از برنامه و طرحی برای خود آنها نبود. این بی برنامگی و گاهی بلاتکلیفی به جنبش هم نفوذ کرد و بالاخره رسیدیم به جایی که امروز هستیم. این در حالی است که طرف مقابل علی رغم در دست داشتن همه چیز، کماکان برنامه ریزی هم می کند.
همزمان، اکبر گنجی دون کیشوت فراری اصلاح طلبان و یکی از اعضای پنج گانه اتاق فکر جنبش سبز! در خارج کشور طی سخنانی در جمع شماری از هم قطاران و در کلیسای کارتویزر شهر کلن، از تشدید اختلاف میان کروبی و موسوی و خاتمی خبر داد و گفت: آنها همچنان سخن می گویند در حالی که چهره های شاخص جنبش سبز یا زندانی اند و یا سکوت کرده اند. شیوه حاکمان ایران این است که مخالفان را بر سر دو راهی سکوت و استفاده از مرخصی زندان یا حبس قرار می دهند. وقتی نتوان در زندان سخن گفت چرا از امکان مرخصی نباید استفاده کرد. جنبش تمام امکانات رسانه ای خود را از دست داده و به اندازه مخالفان خارج کشور از وب سایت ها بهره مند است. آنها همان امکانات قبل از انتخابات سال 88 را دیگر ندارند. شکاف بین سران جنبش افزایش یافته است، خاتمی از «جنبش سبز» یا درباره «جنبش سبز » حرف نمی زند. مسئله او بازسازی دوباره جبهه اصلاح طلبان با محوریت خود، گفت وگو با رهبری و فعالیت در چارچوب های تعیین شده است. اختلافات کروبی و خاتمی هم کاهش نیافته است. برخلاف موسوی و کروبی و رهنورد که از حضور و عضویت همه مدافعان حقوق بشر و دموکراسی- مستقل از گرایشات ایدئولوژیک و نظر آنان درباره رژیم- در جنبش سبز سخن می گویند، برخی از منسوبان جنبش با مرزبندی هایی خودساخته، گرایشات فکری و عملی بی شماری را از جنبش اخراج می کنند که این موجب ریزش نیرو و کاهش حمایت از جنبش خواهد شد.
وی ضمن حمایت از موسوی و کروبی، به امام عصر(عج) و اسلام فقاهتی حمله کرد و گفت: اسلام فقاهتی، متکای ایدئولوژیک رژیم بوده و هست. بر ساختن ]![ فرد مقدسی به نام امام زمان، طول عمر بیش از 12 قرن، مخلوق این دستگاه است.
جالب اینکه در واکنش به اظهارات اکبر پونز که متضمن تأکید بر خباثت فتنه گران مورد اشاره وی است، سایت گویانیوز-وابسته به سازمان سیا- به انتقاد از گنجی پرداخت و نوشت: هم اکنون بخشی از یاوران جنبش، فقیهانی چون آیات عظام ]!؟[ صانعی، بیات، دستغیب و منتظری هستند. تأکید مکرر آقای گنجی به عدم وجود امام زمان شاید برای ایشان و دوستانشان که سال ها با این اعتقادات زیسته اند نوعی جبران مافات باشد نه تنها یار شاطر برای سران جنبش در داخل نیست بلکه بار خاطر هم هست.
گویانیوز اضافه کرد: شبح تجربه تحول ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق در سال 54، مارکسیست شدن بخش بزرگی از رهبران و فعالان این سازمان و زخم چرکینی که این تحول و آن هم با آن شیوه لااقل در بخشی از فعالان سیاسی کشور از افق های فکری گوناگون پدید آورد، بر فراز بحث ها و گفتارهای آقای اکبر گنجی در پرواز است. جنبش نیازی به باز کردن جبهه جدیدی میان نیروهای خودی ذیل عنوان باورمندان به امام زمان یا غیرباورمندان به امام دوازدهم یا معتقدان به پرداخت وجوهات به فقیهان یا غیرمعتقدان به این امر ندارد.

آمریکا رسماً فتنه گران را تحت الحمایه خود اعلام کرد...

دستور رئیس جمهور آمریکا برای تحریم 8 مقام ایرانی به بهانه نقض حقوق بشر، پیوند کامل جریان فتنه و آشوب با واشنگتن را آشکارتر کرد.
اوباما ضمن نامه ای خواستار ممنوعیت صدور ویزا برای 8 مقام ایرانی و ضبط دارایی های آنها- در صورت داشتن دارایی در آمریکا- شده است. این افراد شامل سرلشکر جعفری، محسنی اژه ای، حیدر مصلحی، حسین طائب(معاون اطلاعات سپاه)، صادق محصولی، مصطفی محمدنجار، احمدرضا رادان و سعید مرتضوی هستند.
این اقدام در حالی است که افراد یاد شده نوعاً سفری به آمریکا نداشته اند و سپرده و دارایی ای نیز نزد بانک های آمریکایی ندارند. بنابراین اقدام اخیر صرفاً اقدامی سمبلیک در راستای ابراز همراهی و همدلی با فتنه گرانی است که از دولت آمریکا خواسته بودند به بهانه حقوق بشر، از آنها حمایت کند.
سایت ضدانقلابی جرس که از مبدأ لندن- و با کمک برخی فتنه گران مقیم داخل- مدیریت می شود، در ارزیابی اقدام اوباما نوشت: برخی مخالفان 13 آبان سال گذشته فریاد زدند اوباما، یا با اونا یا با ما. اوباما آن زمان هنوز چشم امیدی به اثربخش بودن مذاکرات با ایران در رابطه با پرونده هسته ای داشت اما او اکنون سیر تازه ای در سیاست خارجی خود گشود.
سایت وابسته به تیم مهاجرانی-مهدی هاشمی و برخی عناصر نزدیک به حزب مشارکت می افزاید: کاخ سفید در بیانیه خود تاکید می کند که «آمریکا در کنار کسانی در ایران می ایستد که خواهان شنیده شدن حرفهایشان هستند».
ارگان حلقه لندن نشینان با اذعان به سیاسی بودن تحریم های جدید و ارتباط آن با ناکامی آمریکا در چالش هسته ای می نویسد: این تحریم ها بیش از هرچیز نشانه سردی واشنگتن از به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای با تهران است. ناظران معتقدند اگر آمریکا چشم انداز امیدوارانه نسبت به مذاکرات در آینده داشت احتمالا با تحریم مقام های ایرانی به دلیل نقض حقوق بشر، درصدد عصبانی کردن آنان برنمی آمد. می توان پیش بینی کرد که این مسئله باعث چنددستگی و اختلاف نظر در ایران برای گفت وگوهای هسته ای در آینده شود.
جرس با بیان اینکه «این تحریم ها حاوی پیامی برای مخالفان حکومت نیز هست. مخالفان در مجموع از این تحریم ها استقبال کرده اند»، تلاش می کند تحریم های نمادین اخیر را مهم جلوه دهد و سپس می نویسد: «مقامات جمهوری اسلامی می توانند تحریم های هسته ای را با ادعاهایی نظیر اینکه غرب مخالف پیشرفت ایران است توجیه کنند اما توجیه تحریم ها مربوط به نقض حقوق بشر به این سادگی نیست و به احتمال زیاد اختلاف درون هیئت حاکمه را تشدید خواهد کرد».(!؟)
این تعابیر هرچند از سر سوءتفاهم است اما نشان می دهد که چرا سران فتنه همواره تلاش کرده اند فشار تحریم ها را پررنگ و برجسته کنند و یکی از آنها همین اواخر گفت«تحریم ها را باید جدی گرفت». در واقع نوعی هماهنگی خارج و داخل در «تصویب» تحریم ها و «مانور تبلیغاتی» روی آن انجام گرفته تا ضمن پمپاژ روحی جریان شکست خورده و سرخورده فتنه، به عملیات روانی منفی علیه ملت ایران و جبهه حامیان انقلاب هم منجر شود.
همزمان با سایت جرس، شیرین عبادی از عناصر سلطنت طلب فراری در گفت وگو با دویچه وله، از اقدام اخیر اوباما استقبال کرد و گفت: این یک نقطه عطف در تاریخ حقوق بشر است. در مورد نتیجه آن بر دولت ایران باید صبر کنیم و پیش داوری نکنیم. افراد تحریم شده، همگی بعد از انقلاب روی کار آمده اند که رابطه سیاسی هم قطع بود بنابراین اصولا این آدم ها به آمریکا نرفته اند و طبیعی است که نخواهند رفت. از این رو، این اقدام عملاً جنبه سمبلیک دارد لیکن امیدواریم سایر کشورها هم تأسی کنند.
از سوی دیگر سایت صهیونیستی بالاترین با اشاره به اقدام اخیر اوباما-که به نوعی رو شدن دست تزویر و فریب اوست- به همکاری با سازمان سیا و محافل اطلاعاتی آمریکا اعتراف کرد و نوشت: این تحریم اگرچه دیرهنگام ولی به هر حال می تواند نقطه شروعی باشد. خبرنگاران آمریکا در سفر احمدی نژاد سوالات تکراری و کلیشه ای از احمدی نژاد پرسیدند. ما باید وظیفه خودمان را خوب انجام دهیم. فهرست تحریم آمریکا نیازمند کمک سبز ماست ، ما باید به آنها بگوییم که چه کسی به چه دلیلی باید تحریم شود.
یادآور می شود اقدام اخیر آمریکا یک آبروریزی بزرگ برای اپوزیسیون و جریان فتنه گر است و نشان می دهد که این جریان آشوب طلب علناً تحت الحمایه دولتی جنایتکار است که رکورد نقض حقوق بشر در افغانستان و عراق و حتی درون خاک خود را شکسته و نقش مستقیمی هم در نقض حقوق بشر در فلسطین و برخی کشورهای مرتجع منطقه دارد.

آجان کشی در نمایش اپوزیسیون !

یکی از عناصر ضدانقلاب خارج نشین گزارشی خواندنی از تجمع بی فروغ گروهک ها به هنگام حضور رئیس جمهور اسلامی ایران در نشست سازمان ملل ارائه کرد.

«شکوه- م» در سایت گویانیوز نوشت: متاسفانه درست روز قبل از اجرای برنامه اعتراضی در برابر سازمان ملل، متوجه شدم که نمی توانم در این مراسم شرکت کنم. شب قبل از آن وقتی از دوستی درباره ساعت و محل حضور مخالفان در مقابل سازمان ملل پرسیدم، او با لبخند معناداری گفت: «کدام گروه؟» و وقتی نگاه پرسشگر مرا دید، ادامه داد که «قرار است هر ساعت یکی از گروهها آنجا باشد. دقیقا نمی دانم که کدام گروه در چه ساعتی قرار است تظاهرات شان را انجام دهند، اما فکر می کنم که ساعت 9 تا 10 فدائیان، 10 تا 11 مجاهدین، 11 تا 12پادشاهی خواهان، 12 تا 1 جمهوری خواهان، 1 تا 2 سکولارها و...» با حیرت پرسیدم که این تقسیم بندی یعنی چه؟ این ترتیب را چه کسانی داده اند؟ و اصولا چرا این تقسیم بندی صورت گرفته است؟ او پاسخ داد که «درست نمی دانم اما می گویند چون سال گذشته بین مخالفان دعوایی اتفاق افتاده، امسال هیئتی تحت عنوان هیئت برگزارکننده، نزد پلیس می روند و می گویند که به علت درگیری پارسال بهتر آن است که امسال گروهها جدا جدا بیایند و هرکدام فقط در آن ساعتی که متعلق به آنهاست میکروفون در اختیارشان باشد و تظاهرات شان را انجام دهند. اعضای این هیئت پلیس را قانع می کنند که از این ترتیب حمایت کند.»
وی با اشاره به چند نفره و بی رمق بودن هر یک از این تجمعات می نویسد: تا وقتی این ترتیب را دیدم، باورم نمی شد که این مسئله واقعیت داشته باشد ولی این چه منطقی است که مقابل غیرایرانی ها و رسانه های بین المللی، جمع های کوچک و متفرق را به عنوان اپوزیسیون به نمایش بگذارند؟ من مقابل سازمان ملل رفتم اما دلم نیامد حتی به نزدیک جایی که مخالفان، گروه گروه یا بهتر است بگویم تکه تکه فریاد می زدند، بروم.
شایان ذکر است پیش از این برخی رسانه های غربی با اشاره به اینکه بزرگترین تجمعات اپوزیسیون توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین تروریست) و به استعداد چند ده نفر برگزار شد، تصریح کرده بودند که همین اتفاق نشانه زوال جنبش سبز در خارج از ایران است.