شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

آشنائی با فرزندان رهبر انقلاب

رهبر معظم انقلاب اکنون دارای ۶ فرزند هستند. 2دختر دارند و 4پسر؛ نام فرزندان پسرشان سید مصطفی، سیدمجتبی، سیدمسعود و سیدمیثم است. دو تن از فرزندان پسر ایشان چند سال در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور داشتند.

یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است. 
سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت‌الله خوشوقت ازدواج کرده ‌است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت‌الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده ‌است. سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است. 
مقام معظم رهبری همچون امام راحل فرزندان خود را از فعالیت های سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کرده اند که در کارهای اقتصادی وارد نشوند. 
حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مروی “دامت برکاته” در این رابطه چنین بیان داشتند:ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند. خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم،این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، صحبت می‌کنیم. یک بار ندیده‌ام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است. 
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد وهیچ اقبالی به آن نشان داده نشود. این خیلی ارزشمند است. برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمی‌بینیم. نه خودشان، نه خانواده‌شان! 
قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازاده‌ها‌یشان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمی‌پسندند.خود اینها هم، هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شده‌اند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند. 
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند،همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آینده‌ای باشند‌ زندگی، مال، منال، پول، پس‌انداز‌ اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع می‌شدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیده‌ام.

درباره وحدت..........

وحدت در جامعه، اساس موجودیت و تعالی آن است و هیچ پیشرفتی - اعم از مادی و معنوی- در آن بدون وحدت و انسجام اجتماعی بدست نمی آید. سؤال این است که چگونه باید این وحدت را حفظ کرد در عین حال این پرسش هم مطرح است که با فرض عدم تحقق وحدت در حوزه نخبگان و مسئولان آیا حفظ وحدت اجتماعی میسر است یا نه.
تردیدی نیست که وقتی از «وحدت» سخن به میان می آید بلافاصله این سؤال خودنمایی می کند که منظور از وحدت چیست. وحدت حوزه عمومی - مردم- یا وحدت حوزه خاص -نخبگان و یا مسئولان- خود این موضوع نشان می دهد که دو نوع وحدت وجود دارد از سوی دیگر واضح است که وقتی از «وحدت جامع» سخن به میان آید، هر دو حوزه را پوشش می دهد.
در این روزها شاهد طرح موضوع وحدت از سوی جریانات مختلف هستیم و طبعا هر کدام از ظن و علایق خود سخن می گویند به همین دلیل امروز «وحدت» منشأ تعبیرهای مختلف شده تا جایی که بعضی از آشوب گرایان هم از وحدت سخن به میان می آورند. در این خصوص گفتنی هایی وجود دارد:
1- تردیدی نیست که وحدت میان مردم از وحدت نخبگان اهمیت بیشتری دارد و عدم وحدت میان مردم مخاطرات بسیار سنگین تری- به نسبت عدم وحدت نخبگان- دارد. در عین حال بدون شک وحدت یا تفرقه نخبگان و مسئولان در وحدت یا تفرقه میان مردم اثرگذار است اما اثر آن نوعا «تامه» نیست. منظور از وحدت هم در اینجا وحدت عقیدتی، سیاسی و عملی میان توده ها و میان نخبگان و میان این دو با یکدیگر حول محور نظام سیاسی موجود است. بنابراین وقتی می گوئیم وحدت میان مردم، مراد وحدت آنان با نظام سیاسی است کما اینکه وقتی می گوئیم عدم وحدت مردم، عدم وحدت حول محور نظام سیاسی است، بر این اساس پذیرش توامان نظام سیاسی از سوی توده ها و نخبگان وحدت توده و نخبه را تشکیل می دهد که می توانیم نام آن را «وحدت حداکثری» بنامیم.
2- در طول 31 سال گذشته بگومگوهای فراوانی در حوزه نخبگان پیرامون نظام سیاسی شاهد بوده ایم در این میان بخشی از نخبگان نظام ناپذیر بوده اند و شیرین اینکه فراوان پیش آمده که این نخبگان نظام ناپذیر مناصب رسمی نظام جمهوری اسلامی را - حتی در سطح رئیس یک قوه- اشغال کرده اند! اما در طول این 31 سال هیچگاه توده های مردم در مورد حقانیت نظام و لزوم پیروی از آن تردید نکرده اند و هیچگاه رفتاری «نظام ناپذیر»- چه رسد به نظام ستیز- نداشته اند و لذا وحدت اجتماعی حول محور نظام تداوم پیدا کرده است و از قضا ماندگاری نظام جمهوری اسلامی هم از این طریق تامین گردیده و از گردنه های صعب العبور به سلامت گذشته است. با این وصف می توان گفت وحدت توده و نظام از وحدت نخبگان- اعم از نخبگان غیرمسئول و مسئول- با نظام اهمیت بیشتری دارد و می توان علیرغم شکاف میان سطحی از نخبگان با نظام، وحدت نظام و مردم را حفظ کرد و به راه ادامه داد.
3- در طول 31 سال گذشته شاهد بوده ایم که آن دسته از نخبگان یا مسئولانی که رویه ای نظام ناپذیر- به عبارت دیگر وحدت ستیز- داشته اند، از گردونه سیاسی خارج گردیده اند بدون آنکه به نظام لطمه جدی وارد شود. ما در طول 31 سال گذشته شاهد ستیز بخش هایی از نخبگان مذهبی- نظیر سیدکاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری- یا بخش هایی از نخبگان سیاسی- نظیر ابوالحسن بنی صدر، میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی- یا بخش هایی از نخبگان فرهنگی یا اجتماعی با نظام سیاسی بوده ایم بدون آنکه این ستیز نظام را تضعیف کند و یا از پیشرفت آن بکاهد. راز آن در این است که وحدت توده ها با نظام سیاسی این نقیصه را به خوبی برطرف کرده است. این به ما می گوید نظام سیاسی باید وقت خود را صرف دغدغه وحدت توده با نظام کند هرچند این به معنای بی توجهی به وحدت نخبگان با نظام سیاسی نیست. اگر نظری به عهدنامه جاودان مالک اشتر بیاندازیم این رهیافت مهم را در متن وصایای امیرالمؤمنین-ع- مشاهده می کنیم.
4- گاهی اوقات لجاجت بعضی از نخبگان کار را به جایی می رساند که صرف وقت برای ایجاد وحدت میان آنان و نظام سیاسی نوعی وقت تلف کردن به حساب می آید. از این رو باید به کسانی که دلسوزانه و مشفقانه از وحدت و همگرایی این گروه سیاسی با آن گروه سیاسی حرف می زنند گفت «سعیکم مشکور» ولی بهتر این است که برای افزایش رضامندی مردم از نظام و فهم عمیق تر آنان از مصالح و مفاسد نظام گام بردارند که این یکی «نقد سهل» است و آن «نسیه دشوار».
5- اما بعضی هم از وحدت دم می زنند و منظورشان وحدت نظام با کسانی است که طینت نظام ستیز خود را بروز داده اند! بعضی از این فتنه گران با صدور بیانیه ها و یا پیام ها رسما سفره خود را از نظام جدا کرده اند، بعضی از سران فتنه فرزندان یا برادران و یا احزاب خود را در صف مقدم آشوبگران خیابانی نشاندند و تا امروز هم هیچ نشانه ای از پشیمانی بروز نداده اند و هر روز هم با توسل به حرفی و حدیثی و رویایی تلاش می کنند تا کانونها و چهره های آشوب طلب را در وسط میدان نگه دارند. کاملا معلوم است که حرف زدن اینها از وحدت، وحدت حول محور نظام سیاسی نیست بلکه وحدت حول محور ادعاهای ظالمانه سران فتنه است. تکلیف این نوع از وحدت کاملا معلوم است.
6- یک نکته مهم دیگر وحدت اصولگرایانه و وحدت اصولگرایان است. وحدت اصولگرایانه تلاش برای حفظ وحدت توده با نظام سیاسی است چرا که این نوع از وحدت، اساس حفظ نظام جمهوری اسلامی به حساب می آید. این وحدت انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) را به پیروزی رساند و آن را در طول 31سال حفظ کرده است. هر چیزی که به این وحدت خدشه وارد می کند باید کنار گذاشته شود. یک نماینده اصولگرا یا یک وزیر اصولگرا و یا یک قاضی اصولگرا باید همه همت خود را مصرف این وحدت بنماید. اگر درگیرشدن مجلس و دولت سر یک لایحه و یا قانون و یا یک موضعگیری که ممکن است اهالی یک قوه آن را ناپسند بدانند، به نگرانی مردم منجر شده و در منظر عمومی ناپسند آید باید آن را ترک کرده و به اسم دفاع از استقلال و یا هویت یک قوه آن را پیگیری نکنند.
اما وحدت اصولگرایان نخبه- اعم از اشخاص و گروهها- یک ارزش مهم به حساب می آید یک جریان اصولگرا- خواه خود را به این نام بخواند یا نخواند- نمی تواند با تکیه بر برخورداری از حمایت بخشی از توده ها، تعامل با سایر اشخاص و یا طیف های اصولگرا را کم اهمیت فرض کند چرا که به هرحال هر جریان یا فرد اصولگرا ترجمان تمایلات بخشی از توده های اصولگرا به حساب می آید. از سوی دیگر در عمل اداره جامعه در تعامل بین توده و نخبه تحقق می یابد، استانداران، فرمانداران، بخشداران، نمایندگان مردم در مجالس (خبرگان، شورای اسلامی و شوراهای شهرستانها)، قضات، ائمه جمعه، روسای دانشگاهها، مدارس، ادارات، ارباب رسانه ها و... همه از طیف نخبگان هستند بنابراین پشت کردن به نخبگان اصولگرا به نام استظهار به حمایت -بخشی یا اکثر- توده ها منطقی نیست.
7- وحدت جامعه با نظام، وحدت نخبگان با نظام و وحدت جامعه و نخبگان به شاخص احتیاج دارد. بعضی گفته اند مهمترین شاخص قانون است و استدلال کرده اند که اختلافات موجود در بین قوا از عدم تمکین به قانون ناشی می شود و اگر حاکمیت قانون تحقق پیدا کند مشکلات حل می شود. این حرف چندان ناصواب نیست تردیدی در این وجود ندارد که بخشی از مشکلات از عدم مرجعیت قانون در رفتار برخی از مدیران ارشد یا میانی کشور نشأت گرفته است ولی به نظر این قلم با اینکه باید بر رعایت قانون پای فشرد و تخلف از آن را نکوهش کرد ولی از آنجا که هر قانونی تفسیربردار است و بعضی از این تفاسیر به فلسفه قانون خاص (شأن نزول، حدود، حاکم شدن اصلی بر اصل دیگر، مصالح و...) ارجاع داده می شود، باید به راه حل دیگری فکر کرد که از قضا قانون آن را پیش بینی کرده و آن «ولی فقیه» است.
اگر به رهنمودها و سیره رهبر معظم انقلاب طی 21سال گذشته نظری بیاندازیم می توانیم اصول لازم الرعایه وحدت را در موارد زیر بربشمریم: 1- جلوی فضای اتهام زدن به روسای قوا گرفته شود چرا که یک مسئول متهم نمی تواند با فراغ بال به انجام وظیفه بپردازد. پرواضح است که این به معنای عدم نقد یک مقام ارشد نیست چرا که رهبری آن را در سخنان مختلف لازم شمرده است. منظور این است که نقد مسئول توام با هتک و هجو و ایجاد تردید درباره درستی آنچه درباره عملکرد دستگاه تحت امر خود می گوید، نباشد. 2- از اصلی شدن مسایل فرعی و فرعی شدن مسایل اصلی اجتناب شود. در اینجا ممکن است گفته شود، چه مسایل اصلی و چه مسایلی فرعی اند. در پاسخ می توانیم بگوییم آن دسته از بگومگوهای سیاسی، اقتصادی و... که رهبری بطور محوری در سخنان و پیام های خود به آن می پردازد اصلی اند و آن دسته از بگومگوها که رهبری به آن اشاره ای نمی کند و یا بطور محوری در سخن یا مکتوب خود به آن اشاره نمی کند فرعی است. 3-دشمن شناسی را تقویت کنیم اگر روی حرکت دشمن مطالعه کنیم می دانیم که آنان چه تفسیری از جامعه ما ارائه می دهند، تفسیری که ما از وضع داخلی ارائه می دهیم نباید با تصویر دشمن منطبق باشد. اگر فلان مقام مسئول در یک کنگره تخصصی- مثلا مجلس خبرگان و یا ائمه جمعه- تصویری از اقتصاد کشور ارائه دهد که با تفسیر دشمنان شناخته شده ای نظیر آمریکا و یا با تفسیر سران فتنه یکی باشد او به دام دشمن افتاده و وحدت جامعه را- ناخواسته- تضعیف کرده است. 4-ملاحظه کاری و انفعال کنار گذاشته شود. هر کسی باید در میدان، وظیفه خود را به خوبی و به هنگام انجام دهد اگر این اتفاق بیفتد، دشمن با یک دیوار طبیعی مواجه می گردد. 5-از فضای کار و فعالیت در کشور مراقبت شود اگر مردم مسئولان مختلف کشور را در وسط میدان خدمت ببینند به آینده کشور امید و اطمینان بیشتری پیدا می کنند و این به وحدت بیشتر مردم و نظام می انجامد. 6- از گفتمان های اصیل انقلاب مثل عدالت، مبارزه با فقر و تبعیض، مبارزه با استکبار و ظلم ستیزی مراقبت کنیم چرا که اگر گفتمان انقلاب حاکم باشد جریانهای انحرافی نمی توانند، مصادر نظام را به نفع خود مصادره کنند، اگر گفتمان انقلاب حفظ شود منحرفین رسوخ یافته به بدنه نظام را دفع می کند و انقلاب شاداب باقی می ماند.

سعدالله زارعی

ربط دادن سند افشاگرانه رضایی علیه موسوی به دیدار با احمدی‌نژاد!

انتشار یک نامه از محسن رضایی در سایت شخصی وی که به سال 66 بازمی‌گردد و در آن، فرمانده کل وقت سپاه، وضعیت نامساعد تجهیزات و تدارکات را که به دولت وقت به نخست‌وزیری میرحسین موسوی باز می‌گشته، به‌عنوان دلیل استعفای خود بیان می‌کند، موجب واکنش رسانه‌های حامی جریان فتنه شده، به‌طوری که در ادعایی عجیب، انتشار این دو سند را به‌دلیل دیدار چندی قبل رضایی با رئیس‌جمهور مربوط کرده‌اند.

به گزارش رجانیوز، جریان رسانه ای افراطیون "جرس- شرق" با انتشار مطلبی بدون ارائه مستندات و مدارک ادعا کرده اند که دیدار اخیر رضایی با رئیس‌جمهور برای مستندسازی در زمینه جنگ و ارتباط آن با عدم کارایی و کفایت لازم دولت موسوی بوده است.

رضایی در مورد انتشار دو سند مذکور که یکی از آن‌ها نامه‌ای به یادگار امام(ره)، حاج احمد آقا خمینی بوده است؛ می‌نویسد که وضعیت نامساعد تجهیزاتی، تدارکاتی و ضعف پشتیبانی مسئولین کشور از جبهه‌های جنگ در سال 65 (درست در شرایطی که ما درصدد آن بودیم با ادامه عملیات‌های بزرگ و کمرشکن، رژیم بعث صدام را به زانو درآوریم)، و پیگیری‌های بی‌نتیجه من در برطرف کردن این مشکلات، در نهایت مرا وادار به انجام عملی ناخواسته کرد تا در اردیبهشت ماه 1366 طی نامه‌ای به محضر حضرت امام(ره) با ذکر مشکلات، استعفای خود را از فرماندهی کل سپاه تقدیم نمایم.

من در نامه خود به حضرت امام(ره)، هشدار داده بودم که اگر فکری برای برطرف کردن این مشکلات نشود و کل کشور در حمایت از جبهه‌ها و جنگ بسیج نگردد، عراق با درک این ضعف‌ها و محدودیت‌های ما، به زودی به حملات جدید و گسترده‌ای در تمامی جبهه‌ها دست خواهد زد که در نتیجه آن، ما ضربات سختی می‌خوریم و تأکید کرده بودم اگر در این جهت کاری نشود، آسیب‌های جدی به کشور وارد خواهد آمد.

که متأسفانه این پیش‌بینی‌ها درست از آب درآمد و حملات ارتش بعث به مواضع ما صورت گرفت.

البته حضرت امام(ره) این استعفا را که در اوایل اردیبهشت 1366 نوشته شد، نپذیرفتند و فرمودند شما همچنان به کارتان ادامه دهید و من هم تذکر لازم را به مسئولین کشور در این زمینه‌ها خواهم داد.

در نامه رضایی به حاج سید احمد خمینی در تاریخ 29/2/1366 که پس از استعفای وی از فرماندهی کل سپاه نوشته شده، آمده است:


بسمه تعالی

برادر ارجمندم؛ حضرت حجت الاسلام جناب آقای حاج سید احمد خمینی (زید عزه)

با اهداء تحیت؛

اکنون که علیرغم مقاومتهای زیاد در مقابل مشکلات و نارساییهای میدان نبرد (که عمدتاً ناشی از افراد و عوامل داخلی جامعه و مسئولین کشور بوده اند)، مجبور به استعفا از مسئولیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده ام، لازم می دانم از زحمات جنابعالی در حمایت از نیروهای انقلاب اسلامی بالاخص رزمندگان جان بر کف حزب اللهی کشور (و علی الخصوص در عملیات والفجر 8 و کربلای 5) تشکر و قدردانی کنم.

امیدوارم نسلهای آینده انقلاب، چهره های وفادار به امام و اصول مبنایی انقلاب اسلامی را فراموش نکرده و به آنان وفادار باقی بمانند.

برادر شما - محسن رضایی

9/2/1366


رضایی 23 سال پس از نگارش این نامه، در گفتگو با خبرنگار rezaee.ir در مورد این سند می‌گوید:


وضعیت نامساعد تجهیزاتی، تدارکاتی و ضعف پشتیبانی مسئولین کشور از جبهه های جنگ در سال 65 (درست در شرایطی که ما درصدد آن بودیم با ادامه عملیاتهای بزرگ و کمرشکن، رژیم بعث صدام را به زانو درآوریم)، و پیگیریهای بی نتیجه من در برطرف کردن این مشکلات، در نهایت مرا وادار به انجام عملی ناخواسته کرد تا در اردیبهشت ماه 1366 طی نامه ای به محضر حضرت امام(ره) با ذکر مشکلات، استعفای خود را از فرماندهی کل سپاه تقدیم نمایم. 


من در نامه خود به حضرت امام(ره) که متن کامل آن به زودی و برای اولین بار در کتاب «پایان جنگ» (که در حال تدوین نهایی آن هستم و به زودی منتشر می شود) آورده خواهد شد، هشدار داده بودم که اگر فکری برای برطرف کردن این مشکلات نشود و کل کشور در حمایت از جبهه ها و جنگ بسیج نگردد، عراق با درک این ضعف ها و محدودیت های ما، به زودی به حملات جدید و گسترده ای در تمامی جبهه ها دست خواهد زد که در نتیجه آن، ما ضربات سختی می خوریم و تأکید کرده بودم اگر در این جهت کاری نشود، آسیب های جدی به کشور وارد خواهد آمد.

که متأسفانه این پیشبینیها درست از آب درآمد و حملات ارتش بعث به مواضع ما صورت گرفت.

البته حضرت امام(ره) این استعفا را که در اوائل اردیبهشت 1366 نوشته شد، نپذیرفتند و فرمودند شما همچنان به کارتان ادامه دهید و من هم تذکر لازم را به مسئولین کشور در این زمینه ها خواهم داد.

که در اجرای دستور حضرت امام(ره)، به طراحی عملیاتهای سال 66 در جنوب و غرب کشور پرداختیم.

حال که بیست و سه سال از آن تاریخ می گذرد، می توانیم در هفته دفاع مقدس، بخشی از اسناد آن موقع را در اختیار افکار عمومی قرار دهیم. از جمله این اسناد، نامه ای است که پس از استعفای اردیبهشت 66 خطاب به یادگار حضرت امام(ره) مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی نوشتم و اکنون (در مهر ماه 89) منتشر می شود.

جریان فتنه که به‌دنبال مصادره شهدای سرافراز جنگ به‌نام حامیان اعتقادی خود است، قصد سرپوش گذاشتن بر روی ضعف‌های عمده و اساسی دولت آقای موسوی در زمان جنگ دارد و انتشار هر سندی در این زمینه را به‌نحوی به اتفاقات سیاسی کشور گره می‌زند.

در عین حال، شخص موسوی نیز نسبت به بازخوانی مدیریت ضعیف دولت وی در دوره جنگ به‌ویژه در سال آخر که پشتیبانی و لجستیک آن برعهده بهزاد نبوی و مسوولیت تبلیغات با خاتمی بود، حساس و آسیب‌پذیر است، به‌طوری که به مصاحبه‌ی محسن رفیق‌دوست در سالروز پذیرش قطعنامه و ویژه‌نامه رمز عبور روزنامه ایران در این زمینه واکنش عصبی نشان داده بود.

رئیس جدید میز ایران اولین گل را به دروازه کلینتون زد!

رئیس جدید میز ایران در وزارت خارجه آمریکا تاکید کرد: این اشتباه است که تصور کنیم دولت ایران دولتی کارآمد و توانا نیست .                                                                                                       

فایلو دیبل که پس از ناکامی و کناره گیری جان لیمبرت جانشین وی در سمت معاون دستیار وزیر خارجه در امور ایران شده، در گفت وگو با سایت وزارت خارجه آمریکا شرکت کرد. او از 30 سال پیش در وزارت خارجه فعالیت می کند و در سوابق خود «معاون دستیار وزیر خارجه در امور خاور نزدیک، مدیر اداره امور خلیج شمالی، معاون سفیر در دمشق» را در کنار دوره های حضور در عربستان و لبنان و تونس و ایتالیا و پاکستان دارد.
خبرنگار سایت وزارت خارجه آمریکا از وی پرسید «تلاش برای کار کردن با دولتی مثل ایران که به نظر می رسد در آن شکاف ایجاد شده، باید به شکل ویژه ای مشکل باشد» و دیبل در پاسخ با رد شکاف در حاکمیت ایران گفت: فکر می کنم «ستیزه جو» یا «درگیر چندجناحی» کلمه بهتری باشد. به نظر من اشتباه است که تصور کنیم دولت ایران یک دولت کارآمد یا حکومت توانا نیست. اما سیاسی کاری در امور آشکار است و رقابت های شدیدی در میان شخصیت های مختلف داخل حکومت وجود دارد.
وی همچنین درباره «خوش بینی به این که بخشی از حکومت ایران علاقمند به کنار آمدن با آمریکاست»، گفت: فکر می کنم این، کمی دور از واقعیت باشد. اگر بخشی از حکومت سارا شورد را آزاد کرد جنسیت ]زن بودن[ و وضعیت سلامتی او بود. اما من فکر می کنم تعبیر این امر به علامتی که دایر بر این باشد که آنها می خواهند با ما کار کنند، دور از واقعیت باشد. خیلی خوب بود اگر چنین می شد اما من آنقدرها خوش بین نیستم.
رئیس جدید میز ایران در وزارت خارجه آمریکا در این مصاحبه ادعاها و اتهامات همیشگی مقامات وزارت خارجه و دولت متبوع خود را علیه برنامه هسته ای کشورمان تکرار کرد و مدعی شد این برنامه اتمی نظامی و نگران کننده است. وی می گوید: چون ما به برنامه اتمی ایران اعتماد نداریم، این کشور نمی تواند از همه حقوق پیش بینی شده در معاهده ان پی تی برخوردار باشد(!)
جان لیمبرت رئیس پیشین میز ایران به عنوان دیپلماتی کارکشته، پس از آن که نتوانست از عهده مدیریت دشوار این مسئولیت برآید و با هیلاری کلینتون و اوباما به بن بست رسید، مجبور به کناره گیری شد. او از گروگان های لانه جاسوسی بود و جانشین وی نیز از عناصر نزدیک به سازمان سیا محسوب می شود.
تاکید رئیس جدید میز ایران بر قدرتمندی و کارآمدی حاکمیت جمهوری اسلامی، در حالی است که کسانی چون هیلاری کلینتون و باراک اوباما در راستای جنگ نرم گسترده کوشیده اند تصویری ضعیف و ناتوان از ایران القا کنند. این روند تبلیغاتی با از بین رفتن حباب آشوب و کودتای مخملی در ایران، کم فروغ شد.

یک زنجیره ای دیگر هم گریخت !!!

یک همکار جریان فتنه و براندازی که در برخی رسانه ها و نشریات نفوذ کرده بود، پس از احضار و بازجویی از کشور گریخت.
سایت آفتاب (وابسته به مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص) دیروز بدون اینکه به خبر فرار احمد جلالی فراهانی اشاره کند، از احضار نامبرده به وزارت اطلاعات و دادسرای اوین به اتهام جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی خبر داد. وی بهمن ماه سال گذشته به همراه چند نفر از روزنامه نگاران فعال در تحریک به آشوب بازداشت و مدتی بعد آزاد شده بود.
آفتاب در معرفی نامبرده می نویسد: «فراهانی دبیر سرویس اجتماعی خبرگزاری مهر بود که سابقه همکاری با روزنامه های تهران امروز (به عنوان دبیر سرویس اجتماعی)، روزنامه همشهری (دبیر سرویس حوادث)، خبرگزاری سی اچ ان ]میراث فرهنگی[، روزنامه جام جم، روزنامه اعتماد، روزنامه اعتماد ملی و شرق را دارد. او از خبرنگاران روزنامه ایران در دوره اصلاحات بود که در مدیریت جدید این روزنامه اخراج شد.»
هرچند آفتاب به کتمان فرار نامبرده پرداخت اما همزمان سایت ضدانقلابی روزنت از خروج وی از کشور خبر داد و با وی مصاحبه کرد. نامبرده از دوستان حسین درخشان است.
یادآور می شود عناصر زنجیره ای از این دست طی چند سال اخیر جذب برخی نشریات شبه اصولگرا شده اند. این طیف از نشریات بیشتر با هدفگذاری رقابت های انتخاباتی و سیاسی و حزبی تأسیس می شوند و چون موسسان تخصص یا فرصت کافی برای نظارت بر آنها ندارند عملاً توسط تیم های اجاره ای که توسط برخی دلالان معرفی و پیشنهاد می شوند، مدیریت می شوند. این طیف نشریات و سایت ها نقش وسیعی در اختلاف افکنی میان دولت، مجلس، شهرداری و دیگر دستگاه ها ایفا می کنند.
احمد جلالی در مصاحبه با روزنت گفته است «80 درصد خبرهای انتخاباتی خبرگزاری مهر، به نفع میرحسین موسوی بود. استراتژی، حمایت حداکثری از موسوی بود». وی همچنین می گوید «اگر من خبری را تهیه می کردم که ضد آقای قالیباف و مصالح او بود، آن خبر نمی رفت روی خط حتی اگر مستند بود و عکس و فیلم داشتیم... این را اضافه کنم که شهرداری تهران سالانه 300 میلیون بابت اداره سایت سما که متعلق به شهرداری است، به خبرگزاری مهر پول می دهد. به همین خاطر مدیران شهرداری تهران هر دخالتی که می خواستند در خبرها می کردند]...[»
وی درباره دلایل فرار از کشور گفت: من نمی خواستم در مورد همکارانم تک نویسی کنم. نمی خواستم بنویسم مثلاً فلان کسی که توی روزنامه همکار من بوده، الان در رادیو یا تلویزیون بی بی سی است، در رادیو فردا است، کیست؟ زنش چه کاره است؟ نمی خواستم همکاری کنم... الان هم ]در خارج کشور[ برنامه ام این است که در یک رسانه خوب و حرفه ای کار کنم ضمن اینکه می خواهم دوره دکتری را هم بخوانم و تمام کنم.
گفتنی است روزنامه «ت»، «خ»،«م» (جدیدالتأسیس) «ف» و «ه» در زمره نشریاتی هستند که در کنار سایت هایی نظیر «ع»، «ت»، «ف» و «ش» با بی مبالاتی نسبت به جلب همکاری برخی عناصر زنجیره ای تمایل نشان داده و آنها را در تحریریه خود مستقر کرده اند. اتفاق مشابهی پیش از این برای روزنامه تعطیل شده خورشید (مدعی حمایت از دولت) رخ داد و از این جهت عناصر نفوذی برای نزدیکی به نشریات حامی دولت یا شهرداری و مجلس و... تفاوت چندانی قائل نیستند.

خیال خام ............

  

  

در این تردیدی نیست که حوادث سال 88 مناسبات و مرزهای جامعه سیاسی ایران را به نحو اساسی دگرگون کرده است. «سیاست داخلی» در ایران اکنون هیچ شباهتی به آنچه مثلا در اواخر سال 87 می شد دید، ندارد. چهره هایی از میدان به در شده اند، چهره های جدیدی ظهور کرده اند و برخی گروه ها و احزاب اگرچه همان موقع هم تلاش می کردند نقش اپوزیسیون درون نظام را بازی کنند ولی حالا دیگر رسما به جرگه ضد انقلاب پیوسته اند و ولو به صد زبان ادعا کنند هنوز خود را بخشی از نظام می دانند نظام به اندازه کافی حجت و بینه دارد که این ادعا را از آنها نپذیرد. مهم تر از همه اینها اما تحولات گفتمانی است که درون جامعه سیاسی ایران رخ داده است. واضح است که گفتمان سیاسی در ایران هم تفاوت هایی اساسی با زمان آغاز مبارزات انتخاباتی سال 88 کرده است. در اینجا منظور از گفتمان مجموعه مفاهیم (یعنی اصطلاحات و کلماتی که سیاستمداران برای بیان مقاصد خود آنها را به کار می گیرند)، گزاره ها (به معنای ترکیب مفاهیم با یکدیگر و تولید الگوهایی برای فعالیت سیاسی) و شکل های استدلال (یعنی شیوه ای که گروه های سیاسی از خود دفاع یا دیگران را با آن نقد می کنند) در بر می گیرد.
در سیاست داخلی ایران، اکنون اصطلاحاتی به کار می رود که عمری طولانی ندارد اما چنان جا افتاده که گویی سالها به کار برده می شده است. مثلا اصطلاح فتنه را در نظر بگیرید. تا پیش از حوادث سال 88 این اصطلاح، واژه ای با درونمایه دینی-تاریخی بود که اغلب برای توصیف وضعیتی در گذشته یا وضعیت هایی محتمل در آینده -که احتمال وقوعشان بسیار ضعیف است- به کار برده می شد که تشخیص حق از باطل در آن بسیار دشوار است. اکنون اما اصطلاح فتنه مستقیما توصیفی است از عمل واقعی و مستمر یک جریان سیاسی خاص که هر روز مصداق هایی جدید پیدا می کند. اصلاح وحدت هم مورد جالبی است. تا پیش از حوادث سال 88 وحدت یک ارزش اجتماعی و سیاسی تلقی می شد که باید برای وقوع آن تلاش کرد و تلقی رایج این بود که در هر حال امری پسندیده است. در حالی که در اوضاع و احوال کنونی روشن است که لااقل در میان بخش هایی از جامعه سیاسی، وحدت معنایی جز نادیده گرفتن جرائم و جنایات جماعتی خاص و باز کردن دوباره راه برای ورود آنها به ساخت سیاسی کشور ندارد. نمونه هایی از این دست فراوان می توان آورد (و در جای خود باید این بحث را تدقیق کرد) اما نتیجه بحث مهم تر از محتوای آن است و آن نتیجه این است که این روند آشفته سازی گفتمانی فضای سیاسی، یک پروژه است نه یک پروسه؛ به این معنا که این روند برنامه ریزی شده واز جانب محافل و جریان های خاصی هدایت می شود و مخاطبانی خاص را هم هدف گرفته است.
به دلایلی که این نوشته جای بحث از آنها نیست، اصلی ترین جریانی که محتمل است قربانی این روند باشد یا به عبارت بهتر جریانی که طراحان این پروژه تلفات گرفتن از آن را هدف خود قرار داده، همان جریانی است که اصولگرایی خوانده می شود و در حدود 6 سال گذشته بیش از هر گروه و گفتمان سیاسی دیگری مورد اقبال و محل رجوع مردم بوده است. در واقع کاملا بجا و دقیق است اگر بگوییم پروژه ای جدید برای ضربه زدن به هویت و پرچمی به نام اصولگرایی آغاز شده که هر روز از روزنی جدید و با شکل و ادبیاتی خاص ظاهر می شود اما اهداف آن در همه موارد یکسان است. این نوشته تلاش می کند اهداف کلان خفته در پس این پروژه را که ماه ها رصد شده اجمالا فهرست کند. دلایلی وجود دارد که نشان می دهد برخی اتاق فکر خاص در داخل و خارج کشور تصمیم گرفته اند با طراحی یک پروژه ویژه،- به زعم خود- ایجاد شکاف در میان اصولگرایان را دنبال کنند. رئوس این پروژه اجمالا چنین است:
اول- جنگ قدرت. این پروژه بر آن استوار است که افکار عمومی در یک بازه زمانی طولانی -که بتوان آن را نشان دهنده یک رویه دانست نه یک اتفاق- این پیام را دریافت کند که اصولگرایان برای به دست آوردن سهمی بیشتر از کیک قدرت حاضرند با یکدیگر به مثابه دشمن برخورد کنند و از به کار بردن هیچ ابزار و روشی برای حذف یا ضربه زدن به هم ابا ندارند. یکی از روش های اجرای این پروژه آن است که کسانی دوستان اصولگرای خود را به صرف یک یا چند خطا به خروج از دایره اصولگرایی متهم کنند.
دوم- محور دوم پروژه ای که جریان اصولگرا را هدف خود قرار داده، ایجاد بحران ارزشی دراین جریان است. اصولگرایی تا امروز بر مبانی استوار بوده که همه حاضران در این خیمه تصور می کرده اند اجمالا درک روشنی از آن دارند. اسلام، امام، انقلاب و رهبری رئوس آن مبانی را تشکیل می داده است. حال تصور کنید موجی آغاز شود که می گوید این ارزش ها از ابتدا درست فهمیده نشده و باید در فهمی که عموما از آنها وجود دارد تجدید نظر کرد. این تجدید نظرطلبی جدید از جمله می تواند به این منجر شود که ارتباط گیری با خرده فرهنگ های خاص با این استدلال که آنها تا امروز بیهوده مورد بی مهری قرار گرفته اند و همه اصولگرا هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، جایگزین ارتباط با توده های مردم مومن و انقلابی شود. مرحله بعدی می تواند این باشد که ادبیات لازم برای جذب این خرده فرهنگ ها تبدیل به ادبیات غالب شود و جای ادبیات استاندارد اصولگرایی را بگیرد.
سوم- محور سوم این پروژه که می توان دید دشمن سعی می کند اصولگرایان را به سمت آن سوق دهد، جایگزین کردن گفتمان و برنامه خدمت با گفتمان ها و برنامه های دیگر است. تا آنجا که به توده های مردم مربوط می شود مهم ترین عامل گرایش آنها به اصولگرایان و ایستادگی بر موضع خود درباره آنها این بوده است که این جریان ثابت کرد دولت خادم مردم است. درگیر شدن با ویژه خواران و مراعات نکردن آنها به هیچ قیمت و در مقابل قائل شدن این حق برای مردم که بر خادمان خود سخت بگیرند و از آنها انتظارات و توقعات بزرگ داشته باشند، فضایی است که دولت اصولگرا در این کشور به آن عینیت بخشید. حال تصور کنید این گفتمان تبدیل به گفتمانی شود که در آن خدمت به مردم به هدفی درجه 2 و 3 تبدیل شده و جای آن را نوعی پز روشنفکری گرفته که نه اصل و نسبش معلوم است و نه اساسا جدی گرفته می شود. آن وقت است که مردم مومن احساس خواهند کرد برخی افراد کار به دست، برای نظام ارزشی آنها و توقع و تعریفی که از«مسئول مطلوب» دارند احترامی قائل نیستند.
چهارم- محور بعدی آن است که جریان اصولگرا ولو اندکی نسبت به اصلی ترین و مهم ترین عامل انسجام و قوت خود یعنی تبعیت محض و بی چون چرا در تصمیم و تحلیل از رهبری، و مقدم داشتن امر ولی بر خواست و تشخیص خود کاهلی کند. یکی از مهم ترین درس هایی که دشمن از فتنه 88 آموخته این است که اگر بتواند در این فرایند یعنی فرایند تبعیت از ولایت اختلال ایجاد کند خواهد توانست در صف متحد و یکپارچه ملت شکاف بیندازد.
مجموعه اهداف یاد شده را می توان در تحرک آشکار و پنهان دشمن مشاهده کرد بنابراین بدیهی است که اصولگرایان مانند همیشه با دقت و بصیرت می توانند نقشه شوم دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها را ناکام و عقیم بگذارند که خوشبختانه شواهد موجود حکایت از این بصیرت دارد.

مهدی محمدی

مایکل لدین: زمان نخست وزیری موسوی با دفتر او در تماس بودم !!!

یک مشاور امنیتی در دولت ریگان و از عناصر نومحافظه کار طرفدار براندازی در ایران فاش کرد با دفتر میرحسین موسوی برخی اطرافیان وی، در زمان نخست وزیری موسوی در ارتباط بوده است.
مایکل لدین از عناصر افراطی و متنفذ در محافل نومحافظه کاری چون آمریکن اینترپرایز- موسسه پردازشگر استراتژی قرن جدید آمریکایی برای قرن 21- است که مشاور مک فارلین نیز بوده و از موسسان انستیتو یهودی برای امور امنیت ملی (Jewish Institu for National Security) است. او همچنین در جریان آشوب های سال گذشته در ایران، از حامیان تندرو و رادیکال جریان سبز بود و برای این جریان نسخه پیچی می کرد.
لدین در مصاحبه با رادیو فردا ضمن اشاره به ماجرای گسیل هیئتی مخفیانه از سوی آمریکایی ها به ایران (مک فارلین) می گوید: من به هیچ وجه به وجود افرادی معتدل در حکومت ایران اعتقاد نداشتم. آنچه که من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفت وگو شدیم. افرادی از دفتر نخست وزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش. من فکر می کردم اگر قرار است با کسی در ایران گفت وگو شود اینها کسانی هستند که باید طرف صحبت باشند.
وی در عین حال ایده مذاکره با ایران را در کل ایده دیوانگی محض توصیف کرد و گفت در کل تصمیم ما تصمیم غلطی بود.
لدین درباره موقعیت آن روز خود می گوید: من نقش یک پیک را داشتم و پیام ها را منتقل می کردم. در جلسات شرکت می کردم و پیغام ها را از کاخ سفید به بقیه منتقل می کردم و برعکس.
وی همچنین درباره ملاقات آن روزگارش با شیمون پرز نخست وزیر اسرائیل توضیح داد: من هیچ وقت از او نخواستم به ایران سلاح بدهد. آن چیزی که من از او خواستم این بود که کسانی را معرفی کند که به مسائل داخلی ایران اشراف داشته باشند. و اگر چنین کسانی را می شناسد، آیا حاضر هستند در این مورد با ما وارد بحث شوند؟
یادآور می شود برخی عناصر حاضر در دولت موسوی-کسانی نظیر محسن سازگارا- پس از ایفای نقش های خائنانه در طول 25 سال گذشته طی چند سال اخیر از کشور گریختند و مدیریت شاخه خارجی براندازی و آشوب را به دست گرفتند. در این تیم، کسانی چون بهزاد نبوی، سعید حجاریان، محسن امین زاده، تاج زاده، عبدی، موسوی خوئینی ها نیز کمابیش فعالیت می کردند و طیفی از آنها با گروهک های نفاق نظیر نهضت آزادی، منافقین، جبهه ملی و... نیز مرتبط بودند.


زانو

گفت: مایکل لدین مشاور امنیتی ریگان و یکی از برنامه ریزان فتنه 88 اعتراف کرد که در زمان نخست وزیری مهندس موسوی با دفتر وی ارتباط پنهان داشته است.
گفتم: مایکل لدین در جریان فتنه 88 طرح رفراندوم را هم به خاتمی پیشنهاد کرده بود و خاتمی آن را به عنوان نظر خودش! مطرح کرد و کیهان که از قضیه باخبر شده بود آبشخور آن را افشاء کرد.
گفت: مایکل لدین بنیانگذار مؤسسه امور امنیتی اسرائیل نیز هست.
گفتم: هر روز که می گذرد، برگ سیاه جدیدی از وطن فروشی سران فتنه آشکار می شود.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: به قول ملای رومی؛
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا می آئی ای فرخنده پی؟
گفت؛ از حمام گرم کوی تو
گفت؛ خود پیداست از زانوی تو...!