پایگاه اینترنتی وابسته به
سازمان سیا با اشاره به دو طیف «کودتاهای مخملی» و «انقلاب ها در
خاورمیانه»، گروه های اپوزیسیون و ضد انقلاب را مورد شماتت و سرزنش قرار
داد.
گویانیوز با بیان اینکه انقلاب های مخملی اوکراین و قرقیزستان در
کمتر از یک هفته و بدون رهبر پیروزشد و در مصر و تونس مردم در کمتر از یک
ماه پیروز شدند، اپوزیسیون ضد انقلاب را متهم به بی عرضگی می کرد. این در
حالی است که ماهیت انقلاب مردم مصر و تونس با کودتاهای مخملی آمریکا در
اروپای شرقی و آسیای میانه متفاوت است و ملت ایران نیز خود متولی و نگاهبان
انقلاب هستند.
نویسنده گویانیوز می نویسد: به امید خدا! 630 روز از
حضور در خیابان گذشت و جنبش سبز انبوهی از رهبران را داشت از جمله موسوی،
کروبی، خاتمی، فائزه هاشمی، حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، زهرا رهنورد،
کدیور، سازگارا، رضا پهلوی، شادی صدر، مریم رجوی، علیرضا نوری زاده، علیرضا
رضایی، نیک آهنگ کوثر، داریوش و شهرام همایون، محسن مخملباف، بی بی سی
فارسی، صدای آمریکا، پارازیت، رادیو زمانه، رادیو فردا، گویا، جنبش راه
سبز، کلمه، راه سبز، راه سبز چمنی، راه سبز مخملی، سبزهای برون مرزی، اتحاد
سبز، و... گل سر سبدشون هم فعلاً شده عطاالله مهاجرانی! و نویسنده این
مطلب و خودت و داداش و بروبچ رو هم اضافه کن. سلطنت طلب و کمونیست و مجاهد و
سکولار و اصلاح طلب و... برو تا آخر(!)
سایت وابسته به سرویس جاسوسی
آمریکا در ادامه طعنه خود به محافل اپوزیسیون تأکید کرد: آنها پای اینترنت
نشسته اند و جز جر و بحث و لایک زدن و همدیگر را بی منطق توصیف کردن و ترسو
خواندن خارج نشین ها کار دیگری بلد نیستند. اپوزیسیون آن قدر شل بازی
درآورد که برنامه های یک خط در میانش تبدیل به مانور آموزشی برای مأموران
رژیم شد که انصافاً موفق هم بوده اند و حتی دیگر اجازه شکل گیری هسته اولیه
تجمع را هم نمی دهند. اپوزیسیون این همه تلفات داد تا بگه یا حسین،
میرحسین؟!
خاطرنشان می شود پیش از این کسانی چون جین شارپ از تئوریسین
های سازمان سیا هم مدعی شده بودند مدل های آنها برای کودتای مخملی هیچ عیب و
نقصی نداشته و اپوزیسیون درایران بی عرضه بوده که نتوانسته از پس جمهوری
اسلامی برآید. طرف آمریکایی ترجیح می دهد متعرض این واقعیت نشود که وقتی
ملتی روحیه انقلابی خود را حفظ کرده و پای آرمان های خود تا پای جان
ایستاده باشد، طبیعتاً با جنجال در فضای مجازی و ترسیم کاریکاتور جنبش نمی
توان کودتای مخملی به راه انداخت.
به گزارش شبکه ایران، محمدحسین صفار هرندی در گفتوگو با مجله مثلث، اطرافیان هاشمی را مقصر دانسته و تصریح کرده است: در سال ۸۳ پسر ایشان مهدی هاشمی یا یک روزنامه پر تیراژ آمریکایی مصاحبه میکند که این بار اگر پدر من رئیس جمهور شود، قانون اساسی را تغییر میدهد و نقش رهبری را تا حد یک مقام تشریفاتی تنزل میدهد . این حرف یعنی براندازی. ولی این پسر به خاطر این حرف تو دهنی نخورده است. کجا شنیدهایم که آقای هاشمی بگوید غلط کرده آن کسی که حتی اگر پسر من باشد چنین اراجیفی را سر هم کرده است؟ دختر ایشان انواع اهانتها را به نظام داشته است. کسی که این حرفها را میزند چرا توبیخ نمیشود؟
وی در ادامه در خصوص ارتباط هاشمی با مسائلی که پس از انتخابات ریاست جمهوری رخ داد، افزود : هاشمی در این میان داور نیست و تمایل و گرایش دارد . اگر خودش در راس نیست، لااقل خودش را با آن افراد مشترک المنافع میداند. بنابراین از آن به بعد هم ایشان با آنها بوده و با آنها نشست و برخاست داشته است. اطرافیان ایشان کاملا به صورت رسمی از آن موضع صحبت کردند. نمیشود بگوییم یک نفر خودش از آلودگی به جریانی مبرا باشد، در حالی که همه اطرافیانش مستقیما در میانه میدانی باشد که ایشان میخواهد خودش را از آن تبرئه کند.
صفار هرندی تاکید کرد : هاشمی همیشه میگوید من نسبتی با کارگزاران ندارم و آنها دوستان ما هستند. اما واقع مطلب این است که مراد فکری و تشکیلاتی کارگزاران، هاشمی بوده است. اگر این مسائل شفاف شود، سبب میشود که مواضع سیاسی فرد هم شفافتر شود و دیگر آقای هاشمی از موضع پدارانه برخورد نکند و بگوید که من طرف یک ماجرای سیاسی هستم.
سایت اینترنتی کلمه که از پاریس و لندن مدیریت می شود، بعد از دو هفته اعتراف کرد که درباره انتقال موسوی به زندان حشمتیه، دروغ گفته و آنها در منزل خود به سر می برند.
این
سایت توسط عناصر فراری نظیر اردشیر امیرارجمند و دیگر اعضای گروهک موسوم
به شورای هماهنگی راه سبز مدیریت می شود و چند هفته پیش سعی کرد با ادعای
دروغ انتقال موسوی و همسرش به زندان حشمتیه، هیجانی برای اغتشاشات برنامه
ریزی شده بعدی ایجاد کند. این تلاش توسط شبکه های آمریکایی و اروپایی نظیر
سی ان ان، بی بی سی و.... پشتیبانی می شد. با این حال و پس از آن که طراحی
سرویس های جاسوسی غربی برای راه اندازی تشنج و اغتشاش در ایران به جایی
نرسید، همان ها گردانندگان کلمه را وادار کرده اند آبروی خود را گرو
بگذارند و ادعای خود را تکذیب کنند.
در حالی که مسئولان قضایی و امنیتی
صراحتاً از همان ساعات اول تصریح کرده بودند که موسوی و همسرش در منزل خود
هستند و فقط ارتباطات آنها با خارج قطع شده، کلمه ادعا کرد به خاطر ابهام
مسئولان، ادعای دروغ مذکور را منتشر کرده است. این سایت اینترنتی اضافه
کرد: با پیگیری زیاد، خبری به کلمه مبنی بر انتقال موسوی و رهنورد به
پادگان حشمتیه رسید که بر مبنای آن و نیز به دلیل برخی اخبار نگران کننده
دیگر اقدام به اطلاع رسانی صورت گرفت. بدیهی است تناقض گویی، پرده پوشی و
ابهام در گفتار مسئولان در مورد وضعیت این عزیزان نیز به اخبار نگران کننده
دامن می زد اما با ادامه تحقیقات در روزهای اخیر مشخص شد خانم رهنورد و
آقای موسوی تا لحظه تنظیم خبر در بازداشت خانگی به سر می برند که بدینوسیله
خبر انتقال و از منزل به بازداشتگاه تصحیح و از مخاطبان محترم عذرخواهی می
شود.
در پی این رسوایی تازه، مهدی جامی از همکاران رسانه های ضد
انقلاب در خارج کشور، از اینکه «کلمه» ادعای دروغ خود را پس گرفته انتقاد
کرد و نوشت: این عذرخواهی بیجاست. کلمه در خبررسانی درباره مهم ترین مسئله
جنبش با بی مسئولیتی و بی دقتی آشکار برخورد کرده است... لطفاً عذرخواهی
بیجا نکنید و عقب نشینی بی معنا نفرمایید. اگر هم اضطرار دارید، دست کم
امتیاز بگیرید وگرنه تا قیامت باید از هرچه می گویید و می خواهید عقب نشینی
کنید. آقایان! مدیران کلمه، مشاوران یا هر فرد و گروه دیگری که در این کار
به دلیل آشنایی با موسوی حرمتی پیدا کرده اید، اجازه بدهید به شما اطمینان
کنیم و اعتمادمان همین اول کار از بین نرود وگرنه انتظار نداشته باشید کسی
برای مواضع و حرفهای شما ارزشی قائل شود و یا شما را به رهبری ولو شورایی
بپذیرد.
سایت بالاترین هم با اشاره به سلسله اتفاقاتی نظیر اظهارات
مهاجرانی درباره استقلال جمهوری اسلامی و سلامت اقتصادی رهبری آن یا تغییر
رئیس مجلس خبرگان و تکذیبیه اخیر کلمه، با نگرانی نوشت: حرف های مهاجرانی
عقب نشینی از خبر زندان به حصر خانگی و مواضع جرسی ها اشتباه است که حرفهای
عطاء الله مهاجرانی را تنها یک گاف و یا اشتباه گفتاری خواند. در رویدادی
دیگر سایت کلمه نزدیک به موسوی پس از عذرخواهی از مخاطبان اعلام کرد که خبر
قبلی مبنی بر زندانی شدن آقای موسوی و همسرش صحیح نبوده و ایشان در حصر
خانگی هستند. این موضع گیری ها حاکی از آن است که اصلاح طلبان شیپور عقب
نشینی می نوازند.
دیروز 17 اسفند بود؛ روزی که به تاریخ میلادی برابر با 8 مارس میشد و به عنوان روز جهانی زن نامگذاری شده است.
طبق روال همیشگی جریان ضدانقلاب داخلی که از سال گذشته آغاز شده بود، برنامهریزان این جریان به دنبال طرحریزی سناریویی برای سوءاستفاده از این روز بودند؛ همانگونه که سال گذشته و در بحبوحه فتنه، همیشه از مناسبتهای ملی و مذهبی برای تحریک اغتشاشگران به حضور در خیابان استفاده میکردند.
اما آنچه سبب شده بود تا این سهشنبه تفاوت و اهمیت بیشتری برای این جماعت داشته باشد، پروژهای بود که به عنوان کارت نهایی فتنهگران به کار گرفته شده بود و نشان میداد که مخالفان جمهوری اسلامی ایران به سیم آخر زدهاند.
غائله 25 بهمن و پایان کار
اکنون دیگر مشخص شده که دعوت میرحسین موسوی و مهدی کروبی از آشوبگران برای خودنمایی در روز 25 بهمن، یک انتحار رسمی بوده است؛ مسالهای که اخیرا «عطاءالله مهاجرانی» وزیر ارشاد دولت اصلاحات و مدیر اتاق فکر لندن هم در سخنرانی خود در جمع اپوزیسیون خارج از کشور بیان کرده و این اقدام را یک اشتباه تاریخی و استراتژیک نامیده است.
این مساله از آنجایی روشنتر میشود که نگاهی به واکنش مردم و مسئولان نسبت به تجمعات پراکنده در این روز که منجر به شهادت دو نفر از هموطنانمان شد، بیندازیم؛ واکنشهایی که نشان میداد صبر مردم لبریز شده و به کمتر از برخورد جدی و قاطع با سران فتنه قانع نمیشوند.
همین جدیت و قاطعیت مردم در ابراز خواسته خود از مسئولان بود که سبب شد تا همه افرادی که تا آن زمان به هر نحوی سکوت کرده و یا با مواضع دوپهلو به حمایت از فتنهگران پرداخته بودند هم قفل سکوت خود را بشکنند و به تقبیح و ابراز انزجار از اینگونه حرکات بیاساس و کور بپردازند.
به واقع، اقدام مسئولان امنیتی و قضایی کشور در حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی پاسخی به خواست مردم و نمایندگان مجلس مبنی بر برخورد با این افراد که زمینهساز ایجاد اختلال در زندگی روزمره مردم شده بودند، بود که البته انفعال و سکوت مطلق این روزهای بدنه جریان فتنه نشان از موفقیت آن در اجرا دارد.
در همین راستا بود که فعالان سیاسی، آشوب 25 بهمن را فاتحهای بر سر مزار فتنه دانستند که توسط خود موسوی و کروبی خوانده شد؛ مسالهای که حتی از سوی دیگر سران این جریان مانند «سیدمحمد خاتمی» و «محمد موسوی خوئینیها» هم مورد تایید قرار گرفت و نسبت به آن ابراز تاسف صورت گرفت.
حکایت سهشنبهها
همین مساله باعث شد تا مشاوران خارجنشین موسوی و کروبی به دنبال راهکاری برای جبران این اشتباه و منحرف کردن اذهان عمومی از این مساله باشد؛ موضوعی که نهایتا به طرح «سهشنبههای اعتراض» ختم شد.
«اردشیر امیرارجمند» و «سیدمجتبی واحدی» در روزهای پس از 25 بهمن به طور گسترده به مصاحبه با رسانههای مخالف ایران مانند تلویزیون دولتی انگلیس و آمریکا پرداختند تا با تبلیغ این پروژه، ضمن به فراموشی سپردن ماجرای ناکامی این روز، زمینه را برای احساسی کردن فضا و تهییج و تحریک آشوبگران به حضور مجدد در خیابانهای تهران فراهم کنند.
با این حال و درحالی که تبلیغات گستردهای برای حضور آشوبگران در روز 3 اسفند صورت گرفت و رسانههای بیگانه مانور بسیار شدیدی را روی این موضوع ارائه کردند - تا جایی که بیبیسی فارسی حتی حفظ ظاهر حرفهای خود را هم فدای تبلیغ این موضوع کرد . آنان با ادعای انتقال موسوی و کروبی به زندان حشمیته، کوشیدند تا از آخرین ترفندها برای کشاندن آشوبطلبان به خیابانها استفاده کنند تا در صورت موفقیت احتمالی بتوانند خواستههای نامشروع و غیرقانونی خود را به مردم و مسئولان تحمیل کنند.
هرچند تئوریسینهای این جریان میدانستند که شکست این سناریو، هزینه سنگینی برای جریان متبوع آنان خواهد داشت اما آنان از «راهپیماییهای میلیونی» و حتی «انقلاب یک روزه» سخن میگفتند.
این درحالی بود که افسردگی و نامیدی ناشی از شکست در روزهای 25 بهمن و اول اسفند، پیش بینی شکستی جدید در 10 اسفند را تقویت کرده بود؛ واقعیتی که جریان رسانهای آشوبها را به فکر دست زدن به یک ریسک تبلیغاتی و اصطلاحا «زدن به سیم آخر» انداخت.
در این راستا، رسانههای داخلی و خارجی حامی این جریان از جمله بیبیسی فارسی از روز 9 اسفند با انتشار گسترده خبر کذب دستگیری و انتقال موسوی و کروبی به زندان حشمیته، کوشیدند تا از آخرین ترفندها برای کشاندن آشوبطلبان به خیابانها استفاده کنند تا در صورت موفقیت احتمالی بتوانند خواستههای نامشروع و غیرقانونی خود را به مردم و مسئولان تحمیل کنند.
هرچند تئوریسینهای این جریان میدانستند که شکست این سناریو، هزینه سنگینی برای جریان متبوع آنان خواهد داشت اما به نظر آنان چارهای جز القای توهم «اگر موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» وجود نداشت.
در واقع بدنه جریان فتنه با وجود تکذیب رسمی خبر دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی، عمیقا باور کرده بود که این افراد دستگیر شدهاند و اکنون نوبت عملی شدن شعارها و وعده هایی است که از سال گذشته درباره دستگیری آنان داده بودند؛ شعارهایی که اگر محقق میشد، میتوانست آشوبطلبان را به احیای مجدد خود امیدوار کند.
سیلی محکم واقعیت بر صورت توهم سبز
«خیابانهای آرام تهران» و «مردم در حال خرید نوروزی» شاید یکی از ناخوشایندترین صحنههایی بود اغتشاشگران و سران خارجی آنان درست در محل و زمان قرار 10 اسفند مشاهده کردند.
در خیابانهایی که به عنوان محل قرار این افراد معرفی شده بود، جمعیت زیادی از مردم مانند روزهای گذشته مشغول خریدهای نوروزی و رفع دیگر نیازهای خود بودند و اوضاع به صورت کاملا عادی جریان داشت.
اما آنچه در دل ناکامی این روز روشن و مشخص شد، این بود که تمام زور رسانهای و خیابانی جریان فتنه در داخل و خارج از کشور آن هم با یقین به دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی، فقط تعدادی تجمع 10 - 20 نفره بود؛ واقعیتی که برای آشوبطلبان داخلی و طراحان خارجی ناآرامیها بس%ین موضوع سبب شد تا فعالان سیاسی این اقدام کلمه را اعتراف و اذعان رسمی و البته به ناچار این جریان به ناکامی در اجریا پروژه بازداشت سران فتنه ارزیابی کنند و از آن به عنوان یک بازگشت به عقب و تلاش برای بازسازی چهره دروغین این رسانه نام ببرند.
به نظر میرسد جریان فتنه دیگر چیزی برای ارائه ندارد. مهمترین و اصلیترین داعیه خود برای احیای آشوبها را دستگیری سران خود نامیده بود که آرامش تهران در هفتههای اخیر، این حباب را هم ترکاند و اکنون فتنهگران ماندهاند و حوض دروغهایشان.
پایان مطلب/
جواب نمیدهد.این مساله چنان شوکی را به جریان رسانهای ضدانقلاب وارد کرد که هنوز دقایقی از تاریک شدن هوا در تهران نگذشته بود که سایت «کلمه» به عنوان تریبون رسمی این جریان صراحتا اخبار پیشین خود درباره دستگیری موسوی و کروبی را تکذیب کرد و از زندگی عادی آنان در خانه خود خبر داد.
این موضوع سبب شد تا فعالان سیاسی این اقدام کلمه را اعتراف و اذعان رسمی و البته به ناچار این جریان به ناکامی در اجریا پروژه بازداشت سران فتنه ارزیابی کنند و از آن به عنوان یک بازگشت به عقب و تلاش برای بازسازی چهره دروغین این رسانه نام ببرند.
به نظر میرسد جریان فتنه دیگر چیزی برای ارائه ندارد. مهمترین و اصلیترین داعیه خود برای احیای آشوبها را دستگیری سران خود نامیده بود که آرامش تهران در هفتههای اخیر، این حباب را هم ترکاند و اکنون فتنهگران ماندهاند و حوض دروغهایشان.
سیاستگذاری امنیتی آمریکا درباره ایران پس از 25 بهمن 1388 مراحلی چنان جدید را تجربه می کند که می توان آن را حقیقتا ورود به فازی نو خواند. تغییر فاز پی در پی، از این شاخ به آن شاخ پریدن و خود را در گرداب اظهارنظرها و راهبردهای متناقض افکندن البته خصلت ثابت و دائمی سیاستگذاری آمریکا درباره ایران بویژه در دو سال گذشته بوده و از این حیث هیچ تعجبی ندارد اگر دوباره مسیر خود را عوض کرده باشند. آنچه اهمیت دارد این است که ظاهرا آمریکایی ها این بار درباره چگونگی رویارویی با تحولات داخلی ایران، تصمیم هایی «واقعا» جدید گرفته اند و اگر اینطور باشد -که این یادداشت استدلال خواهد کرد هست- بسیار ضروری است در این موضوع تامل کنیم که علت این امر و نتیجه آن چیست.
ابتدا
اجازه بدهید ببینیم در 25 بهمن دقیقا چه اتفاقی افتاد و آمریکایی ها از
«سفارش مستقیم بیانیه تجمع» به موسوی و کروبی چه هدفی را تعقیب می کردند.
اهداف آمریکایی ها از کلید زدن پروژه 25 بهمن به طور خلاصه چنین بوده است:
1-
ویژگی اول این پروژه این بود که برای آمریکایی ها روشن شده بود برای متوقف
کردن حرکت سیل آسای مردم منطقه هیچ راهی کوتاه تر و بهینه تر از به هم
ریختن وضعیت داخلی ایران نیست و موسوی و کروبی هم این آمادگی را دارند که
در چنین پروژه ای مشارکت کنند.
2- ویژگی دوم این بود که طرف خارجی از
حدود یک هفته قبل از 25 بهمن یک عملیات رسانه ای بسیار سنگین برای به
خیابان کشاندن تعداد هرچه بیشتری از افراد انجام داد. در اینجا نکته مهم
این است که توجه کنیم آمریکایی ها و گروهک های مرتبط با آنها به خوبی می
دانند که تعداد افرادی که همچنان ممکن است انگیزه ای برای حمله به سطل های
آشغال در خیابان های تهران داشته باشند، یک «عدد ثابت» است که هر بار
ناآرامی شکل می گیرد بخشی از آنها دستگیر می شوند و از آن عدد ثابت یک
«مقدار جایگزین ناپذیر» کاسته می شود. جلوگیری از گسترش بیشتر انقلاب های
ضدآمریکایی منطقه که به نحوی بی سابقه منافع حیاتی آمریکا را به خطر
انداخته آن قدر برای کاخ سفید ضروری بود -و هست- که حتی ریسک از دست رفتن
برخی از کلیدی ترین مهره های عملیاتی خود در کف خیابان های تهران را هم
پذیرفت.
3- و ویژگی آخر این بود که طرف خارجی نشان داد انتظار خود از
آشوب خیابانی در ایران را به «هدف گذاری های صرفا رسانه ای» تقلیل داده و
فعلا از جریان سبز در ایران جز «روشن نگهداشتن آتش اعتراضات» از طریق
«ایجاد ناآرامی کاریکاتوری در چند خیابان تهران کاری ساخته نیست. تنها کاری
که گماشتگان آمریکا در داخل ایران باید می کردند این بود که تئاتری بازی
کنند، از آن فیلم و عکس بگیرند و به عنوان مواد اولیه برای کارخانه دروغ
سازی رسانه های غربی -که البته ظاهرا مدتی است بدون مواد اولیه هم کار می
کند! - ارسال کنند. همین.
بسیار مهم است که در اینجا توجه کنیم آمریکایی
ها بدون تردید می دانستند درخواست آنها از موسوی و کروبی برای راه انداختن
راهپیمایی «نجات اسراییل» در تهران، نوعی انتحار سیاسی غیرقابل جبران از
جانب این دو نفر است و احتمالا به مرگ همیشگی و ابدی آنها در ذهن جامعه
ایرانی منجر خواهد شد اما باز هم به همان دلیل آشنا یعنی اضطرار کشنده ناشی
از ضرورت متوقف شدن حرکت های ضدآمریکایی در منطقه حاضر شدند این هزینه را
هم بپردازند. وقتی آقای نتانیاهو که زمانی گفته بود موسوی و کروبی بزرگترین
سرمایه های اسراییل در ایران هستند راضی به آتش افکندن در این سرمایه ها
می شود دیگر باید فهمیدکه عمق کار تا کجاست و قصه چقدر بیخ پیدا کرده است.
اما
این پایان کار نیست. بعد از 25 بهمن یک سلسله اتفاقات تقریبا پی درپی رخ
داد که توجه به آنها هم برای فراهم شدن امکان فهم «آنچه تغییر فاز واقعی در
سیاستگذاری امنیتی آمریکا درباره ایران» خواندیم، لازم است.
اولا،
نظام توانست با استفاده از فضای بوجود آمده بعد از 25 بهمن، یک اجماع
تقریبا کامل از خواص علیه جریان فتنه و سران آن بوجود بیاورد. بعد از 25
بهمن برای اولین بار مطالبه برخورد با موسوی و کروبی علاوه بر توده های
مردم به سطح خواص منتقل و در آن فراگیر شد و بویژه با موضع گیری مجلس در
روز 26 بهمن و همچنین مصاحبه های پی درپی چهره های بعضا دارای سابقه همراهی
با فتنه علیه موسوی و کروبی در روزهای بعد از آن، عمق قابل توجهی پیدا
کرد. این فرایند که می توان آن را «موج بازگشت خواص» و «یک دست شدن فضای
سیاسی کشور علیه جریان فتنه» نامید، دارای پیام های بسیار خطرناکی برای
آمریکایی ها بود چرا که آنها به خوبی می دانستند و بارها در تحلیل های
راهبردی خود درباره اوضاع ایران بر آن تاکید کرده اند که اگر نظام بتواند
ترک های موجود در میان خواص را رفو کند، آن وقت بسیار آسان تر آنچه حتی
فکرش را بتوان کرد قادر به کنترل کامل ابعاد سیاسی و امنیت فتنه و مجازات
قاطع عاملان آن خواهد بود.
ثانیاً، خبر بد بعدی برای آمریکایی ها این
بود که فضای بوجود آمده بعد از 25 بهمن آخرین گردوغبارهای فتنه را برای
دیرباورترین افراد هم فرو نشاند و فضا را کاملاً شفاف کرد. فتنه تا زمانی
عمر می کند که بتوان حق و باطل را به هم آمیخت و ملغمه ای گیج کننده از آن
فراهم کرد. اما وقتی حق یک طرف ایستاد و باطل طرف دیگر و وقتی جبهه ها شفاف
شد دیگر سخن گفتن از فتنه بی معنی است. فضایی که در آن خواص مسئله
(وسابقه) دار یک طرف ایستاده باشند و وفاداران به نظام طرف دیگر شاید فضای
فتنه باشد و در مقطعی واقعا بود، اما عرصه ای که یک سوی آن منافقین اسلحه
به دست و اسراییلی های کف بردهان آورده ایستاده اند و سوی دیگرش فرزندان
خمینی و خامنه ای دیگر به هیچ معنایی فضای فتنه نیست. اینجا همه چیز روشن
است واگر کسی اشتباه کرد این دفعه مشکل از چشم و دل اوست نه گردوغبار فضا و
لذا تکلیف او هم روشن است. ضمن اینکه در اینجا دیگر اساساً کسی نمی تواند
بهانه بیاورد که نفهمیده و اشتباه کرده است. اینجا تنها جمله ای که واقعا
معنادار است این است که گفته شود فلانی و بهمانی «تصمیم گرفتند» این سو یا
آن سوی جبهه بایستند و وقتی تصمیم می گرفتند می دانستند چه می کنند پس
تبعات آن را هم بی کم وکاست باید بپذیرند.
و ثالثاً، در اثر این دو
عامل، نظام پس از 25 بهمن به سادگی و با هزینه اجتماعی صفر گام اول برخورد
با موسوی و کروبی را برداشت و آنها را در خانه شان محدود کرد. تعبیر درست
تر البته این است که بگوییم آنچه رخ داده قطع دسترسی های سرویس های
اطلاعاتی و عوامل آنها به موسوی و کروبی است که هر روز با استفاده از آنها
توطئه ای جدید طراحی می کردند و اکنون مجال این کار به طور کامل از آنها
سلب شده است.
دقیقا در اینجا بود که تغییر فاز اساسی که روشن کردن ماهیت
آن هدف این یادداشت است رخ داد. آمریکایی ها یکی دو روز بعد از 25 بهمن
کاملا متوجه شدند که کار موسوی و کروبی تمام است: مهر اسراییل بر پیشانی
آنها خورده، خواص علیه آنها بسیج شده اند، تنفر مردم و مطالبه مجازات هر
لحظه شدت بیشتری می گیرد و حصر خانگی هم هیچ واکنش منفی از جانب مردم در پی
نداشته سهل است از آن به عنوان قدم اول در مجازات این دو استقبال کرده اند
و خواستار برداشته شدن هر چه زودتر قدم های بعدی هستند. نتیجه این بود که
تغییر فاز بنیادین رخ داد و سناریویی که برخی شواهد می گوید از مدت ها پیش
طراحی شده بود کلید خورد و آن سناریو هم این بود که موسوی و کروبی را کاملا
به حال خود رها کنند و «هسته تولید بحران» را تا هر میزان که می توانند به
خارج از ایران منتقل نمایند. اینجا بود که به سرعت چند اتفاق رخ داد: 1-
تشکلی موسوم به شورای هماهنگی راه سبز امید با محوریت سازمان منافقین در
اروپا اعلام موجودیت کرد 2- مانیفست جدید فتنه به امضای این به اصطلاح شورا
نوشته و منتشر شد 3 - آمریکایی ها و اسراییلی ها همه ملاحظه های خود را
کنار گذاشتند و به بی سابقه ترین شکل ممکن به حمایت از این سازوکار جدید
پرداختند و نهایتا 4- با امضای این شورای کذایی بیانیه هایی منتشر شد که
مردم را به مزمن کردن تجمعات در ایران فرا می خواند؛ و این یعنی پایان کار
سران فتنه در داخل مرزهای ایران و منتقل شدن کل پروژه به بیرون مرزها.
برای
اینکه مسئله بی جهت پیچیده نشود اجازه بدهید اینطور جمع بندی کنیم. سرویس
های غربی دریافته اند که تمام ظرفیت های فتنه گری در داخل مرزهای ایران در
اثر تدبیر حقیقتا هوشمندانه رهبری سوخته و هیچ ظرفیت قابل احیا یا سرمایه
گذاری وجود ندارد. آخرین تیر در ترکش این است که تلاش کنند کارکردهای موسوی
و کروبی را به یک هسته جدید در بیرون از ایران منتقل کنند تا از این به
بعد آن هسته به جای این دو موضع بگیرد، بیانیه بدهد و... مثل همیشه منافقین
جلو افتاده و عهده دار حمالی پروژه شده اند. انتقال به بیرون یعنی ناامیدی
کامل از داخل و این یعنی آخر کار. تجربه 32 سال گذشته نشان می دهد اتکا به
گروهک های بیرون مرزها برای ایجاد ناآرامی در ایران ایده ای است که فقط به
درد تفریح می خورد. منافقین اگر می توانستند آب دماغشان را بالا بکشند در
همان دهه 60 کاری از پیش می بردند و به دریوزگی در این مجلس و آن دربار، و
آوارگی در این بیابان و آن بیغوله نمی افتادند. آمریکا به جایی بازگشته که
در سراسر 32 سال گذشته قرار داشته است یعنی امید به براندازی از جانب
موجوداتی بی مصرف در کشورهای غربی که فقط پشت میکروفون یا هنگام گدایی
مبارزند!
مهدی محمدی
ایزوله شدن و از خاصیت افتادن مطلق دو تن از دست اندرکاران فتنه، باعث فشار شدید محافل ضدانقلاب نسبت به خاتمی شده است.
این
طیف ها که اغلب در خارج از کشور حضور دارند، خاتمی را به خاطر سردرگمی و
انفعال مورد سرزنش شدید قرار می دهند و این در حالی است که خاتمی با وجود
ابراز تاسف نسبت به محدودیت های ارتباطی اعمال شده برای موسوی و کروبی، در
جلسات محفلی به شدت به این دو نفر به خاطر در بن بست قرار دادن مدعیان
اصلاح طلبی حمله کرده است. خاتمی معتقد است موسوی و کروبی با فراخوان بی
اثر تحت عنوان حمایت از جنبش مردم مصر و تونس که در عمل به رفتارها و
شعارهای ساختارشکنانه جمعی محدود (حداکثر چند صد نفر آن هم به طور پراکنده)
انجامید، عرصه را بیش از پیش بر مدعیان «اصلاح طلبی و حرکت در چارچوب
انقلاب و قانون اساسی» تنگ کرده اند.
خاتمی گفته است با اتفاقات 25 بهمن
هم پایگاه اجتماعی ناچیز ما به رخ کشیده شد و حتی خیلی ها که قبلا از ما
حمایت می کردند، حاضر نشدند به خیابان بیایند و هم متهم به براندازی و
ساختارشکنی شدیم.
با این وجود خاتمی تحت فشار شدید محافل و رسانه های
ضدانقلاب قرار دارد.
بالاترین در مطلبی نوشت: خاتمی فقط ابراز تاسف کرده و جز ابراز تاسف کار دیگری هم از او برنمی آید.
دعوت خاتمی به فرار از کشور در حالی است که عناصر فراری روی دست سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل باد کرده اند.