شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

کروبی در پی شعار "مرگ بر منافق" مردم قم، به منزل صانعی پناه برد


چند روز بعد از آنکه مهدی کروبی اعلام کرد به دلیل اعتراضاتی که علیه او وجود دارد، حتی نمی‌تواند بر سر مزار پدرش هم حاضر شود، حضور او در مراسم ختم پدر رئیس دفترش در شهر قم، باعث اعتراض شدید قمی ها و تلاش کروبی برای فرار شد.

کروبی که امروز برخلاف توصیه میرهادی -رئیس دفتر خود- برای شرکت در مراسم ختم پدر او به شهر قم رفته بود، با اعتراض شدید جمع زیادی از مردم، طلاب و فضلای این شهر روبرو شد.

کروبی با یک دستگاه پاترول مشکی رنگ در این شهر حاضر شد اما به محض ورود به مراسم ختم، با اعتراض خوجوش مردمی روبرو شد؛ به نحوی که بلافاصله مجبور شد با خودروی خود و با زحمت، از میان جمعیتی که ماشین وی را احاطه کره بودند و شعار "مرگ بر منافق" می دادند، خارج شود.

شیخ اصلاحات پس از این ماجرا به خانه صانعی پناه برد اما در آنجا نیز مردم شهر قم با اطلاع از حضور وی، در مقابل منزل صانعی تجمع کردند.

چند هزار نفر از مردم قم اکنون در مقابل خانه صانعی تجمع کرده و علیه کروبی شعار می‌دهند.

تجمع‌کنندگان خواهان محاکمه کروبی به‌دلیل اتهام‌زنی‌های او علیه نظام اسلامی و خلع لباس وی هستند.

وی تا لحظه مخابره این خبر به‌دلیل تجمع صدها نفر از مردم در اطراف منزل صانعی نتوانسته از این مکان خارج شود.

گفتنی است پیش از این هم، آقای کروبی به محض حضور در اماکن عمومی با واکنش و اعتراضات گسترده مردمی روبرو شده بود. راهپیمایی روز قدس، نمایشگاه مطبوعات، حضور در استان قزوین و همچنین حضور در راهپیمایی 22 بهمن از جمله مواردی بوده که مهدی کروبی مجبور شده تا به کمک محافظان خود از میان مردم فرار کند.

روایت کوثری از جلسه با موسوی؛

موسوی گفت حتی اگر 13 میلیون هوادار من هم کوتاه بیایند، من می‌گویم تقلب شده!

نماینده مردم تهران در مجلس درباره دیدار خود با میرحسین موسوی گفت: اگر 13 میلیونی که به من رای دادند قبول کنند که تقلب نشده و انتخاباتات صحیح بوده است، باز من می گوییم تقلب شده است!

به گزارش شبکه ایران، اسماعیل کوثری، یکی از اعضای کمیته 9 نفره مجلس برای پیگیری مسائل بعد از انتخابات ریاست جمهوری، برخی جزئیات دیدار خود با میرحسین موسوی را که در تابستان سال گذشته انجام شد، بیان کرد.

نماینده مردم تهران در مجلس در مصاحبه با رادیو گفتگو، درباره دیدار خود با آقای موسوی گفت: "در رابطه با آقای موسوی، جمعی از ما خدمت ایشان رسیدیم و همه مسائل گفته شد. در آخر ایشان چنین مطرح کرد که اگر 13 میلیونی که به من رای دادند قبول کنند که تقلب نشده و انتخابات صحیح بوده است باز من می گوییم تقلب شده است."


ماجرای بازرسی خانم های"مقامات اسبق ایران"

بولتن نیوز در مطلبی از پشت پرده اقدامات یک سفیر پیشین در آفریقای جنوبی خبر داد:


پرده اول )

دیپلمات سابق ، در آفریقای جنوبی "سفیر" است ، همان جایی که این روز ها جام جهانی فوتبال را برگزار می کند ؛ چند نفر از خانم های مسوولان وقت فیل شان یاد هندوستان کرده و سر از آفریقای جنوبی در آورده اند ، بالاخره باید بین تفریحات آنان و بقیه فرقی باشد یا نه؟! آنها که نباید آخر هفته را شاه عبدالعظیم و کن و سولقون بروند!
آقای سفیر ، از این که مهمانان عالیرتبه ای را پذیرایی می کند ، خوشحال است و سعی می کند رسم میزبانی را در حد اعلایش بجا آورد. اما همه چیز طبق میل او پیش نمی رود. چند روز بعد که خانم ها ، قصد بازگشت دارند ، ماموران فرودگاه وارد هواپیما می شوند و به آنها می گویند که باید بسته هایی که می خواهند از آفریقای جنوبی خارج کنند را بازرسی کنند.
سفیر به هر دری می زند تا جلوی این کار را بگیرد ؛ کار بالا می کشد و در نهایت هیات بانوان ایرانی را از هواپیما پیاده می کنند تا دیگران ، معطل نشوند .
کار بازرسی ختم می شود و مقادیر زیادی طلای خام از بسته های آنان بیرون می آید . مقامات آفریقایی ،در دیدار آقای سفیر یاد آور می شوند که کار صورت گرفته ، جرم بوده ولی این بار را گذشت می کنند. سفیر پیشین ایران جز سرافکندگی پاسخی ندارد ؛ او باز هم کار خودش را درست انجام نداده بود. خانم ها با پرواز بعدی به تهران بر می گردند ؛ اما بدون طلا و جواهرهایی که از بازار غیر رسمی و بطور قاچاق خریداری کرده بودند.

پرده دوم)
دیپلمات سابق ، بیزینس و تجارت را هم خیلی دوست دارد ؛ او اکنون به ایران بازگشته ، اما همچنان در خط ایران و آفریقا سیر می کند ؛ آقازاده اش هم در آفریقای جنوبی باقی مانده است و چه کسی مطمئن تر از فرزند خود آدم که بتواند امور مالی را رتق و فتق کند؟!
آفریقا ، جای خوبی برای پول درآوردن است ، مخصوصاً اگر به عنوان سفیر ، چند صباحی را در آنجا بوده باشی و در کنار وظایف دیپلماتیک ، برای خودت و آقازاده ات ، زمینه کار و کاسبی را فراهم کرده باشی!


پرده سوم)

دیپلمات سابق ، خیلی دوست داشت وزیرامور خارجه شود ؛ او مدت ها در دولت اصولگرا پست و مقام داشت اما چون برایش چندان دندان گیر محسوب نمی شد ، راهی اردوگاه حریف شد تا بلکه فرجی حاصل شود!
او در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در کمیته سیاست خارجی فعال شد و ساعتی بعد از آن که موسوی کنفرانس خبری پیروزی خود را گذاشت و اعلام کرد که نتیجه انتخابات به سود او بود ، دیپلمات قصه ما ، فوری خودش را به وزارت امور خارجه رساند و اصلاً حواسش هم نبود که ساعت یک و نیم بامداد است .
می گفتند طوری رفتار می کرد که گویا آمده بود وزارتخانه را تحویل بگیرد! اما کسی خودش را تحویل نگرفت و از آنجا بیرونش کردند:" آقای محترم ! حتی اگر کاندیدای شما برده باشد ، تا 3 ماه آینده که دولت جدید مستقر شود ، تحویل و تحولی در کار نیست ، بفرمایید بیرون!"

پرده چهام)
یک سال از آن شب تلخ می گذرد ، دیپلمات سابق تصمیم می گیرد تلافی کند و شروع می کند به حرف زدن با رسانه ها: "بله ! داشتم عرض می کردم که دیپلماسی ما خیلی ضعیف است ، ما دستاوری نداشتیم ، دیدید که علیه ما قطعنامه هم دادند ، عزت و آبروی ما رفت، انجام سفرها بی حاصل و کم ارزش است و... ."
او البته نمی گوید وقتی غرب ، از توقف کامل غنی سازی کوتاه می آید و سخن از تبادل می گوید یعنی این که زیر با غنی سازی در ایران رفته است و این دستاورد هم ، حتماً از درون تخم مرغ شانسی بیرون نیامده ، بلکه محصول دیپلماسی دولت جمهوری اسلامی بود که تأسیسات هسته ای کشور را از ننگ مهر و موم ها رهانید.
شاید منظور او از دستاورد ، از نوع همان دستاوردهایی باشد که آقای سفیر سابق و آقازاده محترم در آفریقای جنوبی دارند که اگر این طور باشد ، حق با ایشان است و دستگاه دیپلماسی ما از این دستاوردهای فردی نداشته است!
ای کاش یک چوپان بی سواد و بی مدعا این حرف را می زد که دستگاه سیاست خارجی نتوانست جلوی صدرو قطعنامه را بگیرد تا حمل بر بی اطلاعی اش شود اما وقتی یک دیپلمات سابق ، قطعنامه صادره از شورای امنیت را منحصر در عملکرد وزارت امورخارجه می داند ، باید گفت که او یا دچار حواس پرتی شده یا آن که یاد خاطره ساعت یک و نیم بعد از نصف شبش افتاده است و حس انتقام دارد کارش را می کند!
اکنون ، کسی که در حد خواندن و نوشتن سواد داشته باشد ، این را می فهمد فرایندهایی مانند صدور قطعنامه شورای امنیت ، تابعی از نوع تعاملات کلان حکومت ها با قدرت های سلطه جوی بین المللی است و محدودسازی این بازی استراتژیک جهانی در حد یک وزارتخانه ، ساده انگاری و حماقت محض است.
ای کاش کسی که مدعی است دلش به حال آبروی ایران می سوزد ، درباره نقش خود در رسوایی مربوط به زنان مقامات ایران در فرودگاه ژوهانسبورگ توضیح بیشتری بدهد و نیز درباره سفرهای تجاری اش به آفریقا که دست برقضا (!) بعد از دوران سفارتش گل انداخته ، نیز کمی - فقط کمی - شفاف سازی کند.
این ماجرا ، البته ، پرده های دیگری هم دارد که عنداللزوم کنار خواهند رفت تا عیار صداقت "مدعیان" در منشور کارنامه خودشان محک بخورد و عاقلان را البته ، اشارتی کافیست و عمر طمع ورزان «جاوید» نخواهد بود.

این هفت نفر؛محبوب هیلاری !

وزیر امور خارجه امریکا در بیانیه مداخله‌جویانه‌ای که به‌مناسبت سالروز 22 خرداد صادر کرده است، ضمن تکرار ادعاهای بی‌پایه علیه جمهوری اسلامی، از میان ده‌ها نفر از بازداشت‌شدگان، مشخصاً از هفت نفر نام برده و خواستار آزادی آن‌ها شده است.
هیلاری کلینتون در این بیانیه از جمهوری اسلامی خواسته است که هر چه سریع‌تر شیوا نظرآهاری، نرگس محمدی، عماد باقی، کوهیار گودرزی، بهاره هدایت، میلاد اسدی و محبوبه کریمی را آزاد کند.

وی همچنین از سه جاسوس امریکایی بازداشت شده در ایران، به‌عنوان سه کوهنورد که بدون هیچگونه جرمی نزدیک به یک سال در ایران زندانی هستند، یاد کرده و آزادی آن‌ها را نیز خواستار شده است.

این بیانیه که شباهت قابل توجهی به بیانیه‌های موسوی و کروبی دارد، در حالی به حمایت مستقیم و با ذکر نام از هفت تن از ساختارشکنان حوادث سال گذشته پرداخته است که تا پیش از این، دولت ایالات متحده برای فاش نشدن سر خطهای داخلی خود دقت بیشتری به خرج می‌داد.

چندی پیش، رجانیوز پس از حضور موسوی و رهنورد در منزل شیوا نظرآهاری، جزئیاتی از ارتباطات وی با گروهک تروریستی منافقین را فاش کرد اما این افشاگری با انکار وی و خانواده‌اش مواجه شد.
وزیر امور خارجه امریکا همچنین دو روز پیش، از اینکه موسوی و کروبی لغو راهپیمایی روز 22 خرداد را اعلام کردند، ابراز تأسف کرد و ضمن اظهار همبستگی با ساختارشکنان گفت: مجموعه ای از سرکوب مردمشان، دستکاری در انتخابات خودشان و این واقعیت که آنها صادر کننده و وارد کننده فعالیت های تروریستی در جهان و پیگیر سلاح های اتمی هستند، همگی حاکی از آن است این رژیمی بسیار خطرناک است.

طرفداری صریح و مستقیم کلینتون از فتنه‌گران در حالی است که وی کاملاً تحت تأثیر و هدایت لابی‌های صهیونیستی است که هزینه صدها میلیون دلاری تبلیغات وی در انتخابات مقدماتی ایالات متحده را برعهده داشتند.

همچنین در حالی که اوباما در نامه‌ای به مقامات دولت امریکا بر ناکارآمدی ابزار تحریم برای توقف ایران اذعان کرده است، هیلاری کلینتون نقش اصلی را در به جمع بندی رساندن دولت این کشور برای صدور قطعنامه ضدایرانی و تهیه پیش‌نویس آن ایفا کرد.

نگاهی مستند به داستان «اهلان» و «نااهلان»

چندی پیش به مقاله ای برخوردم در خور اندکی تامل، محملی مناسب برای مروری بر ماهیت جریان سبز، در سالگرد انتخابات 22 خرداد. از جمله مقالاتی که طرفداران این جریان در واکنش به ریزش شدید نفراتشان، به منظور قوت قلب دادن به یکدیگر، به این طرف و آن طرف ایمیل کرده و میکنند. نمونه ای گویا و تاسف انگیز از توهمها، خود بزرگ بینیها و تحریفهای تاریخ از سوی جماعتی که از دیدگاه بی بی سی و صدای امریکا و منابعی اینچنینی به خود و کشورشان می نگرند.
در مجموع نویسنده مقاله سخت کوشیده است که اتقان و احتصان جمهوری اسلامی را به سخره گیرد و تداعی کند که همانطور که شاه در مصاحبه مهرماه 57 با نیوزویک از سرنوشت حکومت خود بی خبر بنظر می رسید، سران جمهوری اسلامی نیزغافل از آنند که نظام عنقریب سقوط خواهد کرد1.
لازم به ذکر است که دانشگاه مریلند امریکا در تحلیلی بر 10 نظر سنجی معتبر، از جمله نظر سنجی های مستقل خود این دانشگاه و موسسه انگلیسی گلوب اسکن (در قبل و همچنین بعد از انتخابات 88)، اذعان می دارد که غالب رای دهندگان ایرانی به آقای احمدی نژاد رای داده اند و اکثریت قاطع مردم ایران نیز انتخابات اخیر را «آزاد و عادلانه»می دانند و در «مشروعیت» دولت تردیدی ندارند2.
شاید اکنون که اینگونه مستندات ثالث و موثق در دسترس می باشند و بهر صورت غائله بعد از انتخابات با حضور میلیونی مردم و درایت و تدبیر نظام برچیده شده نگرش مقاله مزبور برای خوانندگان کیهان خنده آور باشد، ولی در بهمن ماه 88 که آن مقاله منتشر شد حضرات سبز پوش از این حرفها زیاد میزدند. نکته مهم این جا است که مانند همقطاران سلطنت طلب خود که طی سی سال اخیر هر ماه به یکدیگر نوید داده اند که جمهوری اسلامی ماه بعد سقوط خواهد کرد، جماعت سبز هم باز از این حرفها خواهند زد. باز هم خاتمی را با مصدق مقایسه خواهند کرد و کروبی را با شیخ محمد خیابانی، موسوی را با امیرکبیر و.. . تا بلکه خاکستر فتنه به خاک تبدیل نشود.
می گویند بسیاری از اینگونه تبلیغات سبز از تشکیلات اطلاعاتی - تبلیغاتی غرب تغذیه می شود و تردیدی هم نیست، ولی نگارنده کم کم به این نتیجه میرسد که منشا حداقل بخش قابل توجهی از آن کره سبزی است در آن سوی کهکشان یعنی فاصله ای بسیار دور از کره زمین.
چون حتی سرویسهای اطلاعاتی غرب که به کرات در مورد مردم ایران اشتباه کرده اند نیز آنقدر از مرحله پرت نیستند که جناب خاتمی را مصدق ثانی به حساب آورند! آنقدر با واقعیات ابتدائی تاریخی آشنائی دارند که بدانند مصدق هر که بود اهل آجیل نبود و حداقل مستقیما و آگاهانه یک نخودچی به استعمار امتیاز نداد. بهمین دلیل نیز دولت او را بزور کودتا ساقط کردند. به همین دلیل از طریق رسانه ها همان فحاشیهائی که امروز علیه آقای احمدی نژاد می کنند را نیم قرن پیش حواله وی می کردند (با وجود اینکه ادبیات و نحوه برخورد مصدق با غرب، به رسم زمانه و اشراف زاده بودن وی و دلایلی دیگر، در مقایسه با احمدی نژاد و جمهوری اسلامی بسیار ملایم بود). بدون شک اگر این ساکنین آن کره سبز، بجای کاوش در «جرس» و «بالاترین» و ایمیل های فله ای که برای یکدیگر ارسال می کنند، سری به منابع تاریخی بزنند، تعجب خواهند کرد که ببینند چگونه روزنامه نیویورک تایمز مورخ 23 مه 1951 مصدق را با هیتلر مقایسه می کند و او را «کودتاچی» و «دیکتاتور»ی معرفی می کند که «همدست تروریست ها» است و کشورش را به «لبه پرتگاه ورشکستگی» کشانده3.
آیا این ادبیاتی است که غرب در باره آقای خاتمی بکار می برد؟ البته قبل از اینکه سبز ها ذوق کنند و این را افتخاری برای آقای خاتمی محسوب نمایند، می بایست از خود بپرسند که چرا امام خمینی می گوید: «باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو یا دولت خارجی چه می گوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزی را که امریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند معلوم می شود در ما اشکالی پیدا شده است، آنها باید فحش دهند و ما هم باید محکم کارمان را انجام دهیم.»4
واقعا چرا نحوه برخورد غرب با آقای خاتمی (مثلا استفاده از واژگانی نظیر moderate یا میانه رو و غیره در مورد وی و البته آقایان موسوی و کروبی)5 گرچه خالی از فحاشی های معمول است ولی مایه افتخار نیست؟ بلکه کاملا برعکس!
جواب را به خود غربیان واگذار کنیم. پرفسور ادوارد هرمن، متفکر برجسته امریکائی، رویکرد سیاسی که غربیان آن را moderate خطاب می کنند را رویکرد یا برنامه ای می داند که «مورد تایید هیئت حاکمه غرب باشد»6. به عبارتی دیگر، این ادبیاتی است که در باره نیرو ها و اشخاص اهل سازش و تسلیم در مقابل استعمار (از موسی چومبه ها تا حسنی مبارک ها و . . . ) بکار می رود. ادبیاتی که می گوید: «بارک الله که دارید آدم می شوید، مثل یک بچه خوب سر جایتان می نشینید و مشق هائی که ما می دهیم را بی چون و چرا می نویسید». آنان که این لفظ را اغراق آمیز می پندارند لطفا به منابعی نظیرنشریه معروف و بسیار دست راستی تایم مراجعه کنند که کشورهای moderate خاورمیانه را «مصر، اردن، عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج فارس» جمع بندی می کند.7
در مورد چرایی همراهی آقای خاتمی با اینان نیز بد نیست آن ساکنین کره سبز قدری در منابع موثق کره زمین در باب نگرش جناب خاتمی به نحوه تعامل با غرب تحقیق کنند (خصوصا دیدگاه های دولت اصلاحات در باره موافقتنامه پاریس با انگلستان، فرانسه وآلمان در موضوع هسته ای و همچنین «طرح تدوین استراتژی توسعه صنعتی کشور»8). اصلا توصیه می شود که محققان گرانقدر به خود آقای خاتمی مراجعه کنند و کار را از این جمله وی در روزنامه سلام آغاز نمایند: «توسعه به معنای امروزش ،میوه یا شاخ و برگ تمدن جدید است.اگر آن تمدن آمده، توسعه هم خواهد آمد و به این معنا سخن کسانی که می گویند ابتدا باید خرد غربی را پذیرفت تا توسعه بیاید سخن بیراهی نیست و این سخن را کامل کنم که علاوه بر خرد و بینش غرب باید منش غربی متناسب با این بینش را نیز پذیرفت.»9
جذابیتهای خرد غربی برای جناب خاتمی بجای خود، ایشان چنان شیفته شده اند که عنان افکنده بینش و منش غربی را نیز بی چون و چرا پذیرفته اند. این در حالی است که بسیاری از متفکرین مستقل و درجه اول غرب، از میشل ولبک گرفته تا نوام چامسکی، با چنین خوش باوری راهی که غرب در پیش گرفته است را تایید نمی کنند و گزافه گوئیهای فریبنده روشنفکران «درباری» یا «وابسته به قدرت» مغرب زمین را نمی پذیرند. اینان معتقدند که بینش و منش غرب از انواع جوانب عمیقا معیوب و مخرب است و جوامع غربی را به ورطه انحطاط کشانده است.
بی دلیل نیست که به گفته فرزند شهید مطهری زمانی که آقای خاتمی با شهید مطهری در مورد رفتن به غرب مشورت می کنند، ایشان به شدت مخالفت کرده و پس از انجام گرفتن سفر بشدت ابراز تاسف میکنند. آقای دکتر علی مطهری معتقدند که شهید مطهری با عنایت به شخصیت و روحیات آقای خاتمی نگران بوده اند که ایشان بشدت تحت تاثیر غرب قرار گیرند.10
آیا دقیقا بدلیل همین تفاوتها نیست که مطهری ها را شهید کردند تا خاتمی ها وارد میدان شوند؟
انصافا، آیا جناب خاتمی و همفکرانشان قادر خواهند بود بعنوان نماینده ملت ایران با غرب چانه زنی کنند؟ آیا قادر خواهند بود در امر مقاومت در مقابل زیاده خواهیهای غرب و حفاظت از منافع ملی کشور در مقابل تهاجمات استعمار نوین به ملت ایران رهنمود دهند؟
مقایسه آقای کروبی با شیخ محمد خیابانی هم براستی خنده آور است. آیا این آقای زندگانی، نگارنده مقاله مزبور، که در سایتهای خارج از کشور (نظیر «جرس» که لندن نشینان اداره اش می کنند) اظهار فضل می کنند، اصلا چیزی از خیابانی می دانند؟
خیابانی سترگ مردی بود که همچون مدرس بر علیه قرارداد 1919 (که قرار بود ایران را عملا مستعمره انگلیس کند) قیام کرد و ضربه محکمی به استعمار زد. عاقبت هم جان را فدای آرمانهای والای انقلابی خود نمود و بدست مشیرالدوله و مخبرالسلطنه شهید شد.
لیکن جناب حجت الاسلام کروبی فردی است که روزنامه انگلیسی ایندیپندنت، بزبان تایید و تشویق، وی را «انقلابی اسبق»(!) (و البته moderate !) خطاب می کند11. بی بی سی هم هر شب برای او و همقطارانش هورا میکشد. متقابلا، ایشان هیچ کار که نمی کنند، با مصاحبه دادن به این خادم مکار استعمار انگلیس، بر خلاف پند دیرپای حافظ «به شکایت سوی بیگانه» میروند. بعد، به منظور توجیه این سبکساری، از بی بی سی تجلیل هم میکنند که حامی انقلاب 57 بوده است و در حال حاضر هر آنچه در آن دوران می کرده تکرار می کند (لابد به زعم ایشان یعنی حمایت از آزادی خواهی یا گزارشگری بی طرف و از این قبیل خدمات به نوع بشر)!12
یا نمی دانند و یا نمیخواهند بدانند که در روزهای انقلاب بی بی سی به نعل و به میخ میزد و هیچگاه اینطور که ضد انقلاب امروز را تغذیه میکند کمکی به انقلابیون دیروز نمیکرد. اگر هم چیزکی می گفت یا مثلا گفته ای از امام خمینی را پخش می کرد، چندان متضرر نمی شد چون خوب میدانست که شاه رفتنی است (رجوع شود به تحلیل های سرویسهای اطلاعاتی نظیرموساد در دوران انقلاب). در نتیجه با یک روش زیرکانه «کج دار و مریز» صرفا برای آینده و نفوذ در حکومت بعدی ایران سرمایه گذاری و کسب اعتبار میکرد (که نگرش جناب کروبی خود مصداق بارزی از این سیاست است).
در صورتی که انکار کنند می بایست از ایشان پرسید: اگر بی بی سی با انقلابیون و آزادیخواهان ایران میانه ای داشت، چرا در سالهای 30 از نهضت ملی شدن صنعت نفت تصویر مثبت ارائه نمی داد؟ چرا آنهمه فحش حواله آنان می کرد؟ چرا اسم رمز آغاز کودتای 28 مرداد از بی بی سی پخش شد؟ چرا در وقایع 15 خرداد 42 نیم نگاهی هم به قیام کنندگان نداشت و آنطور محکم از شاه حمایت می کرد؟ از آن پس چرا سالهای سال خبری از امام خمینی نمی داد یا درخواست مصاحبه نمی کرد؟
پاسخ تاریخ را واضح تر بیان کنیم: چون در آن ایام، حمایت از رژیم دست نشانده پهلوی که با قدرت آزادیخواهان را سرکوب میکرد برای بی بی سی مقرون به صرفه بود. دفاع از منافع استعمار بود. ولی در دوران انقلاب که رژیم پهلوی مهره سوخته استعمار شده بود دفاع از آن چندان صرف نمی کرد.
بدیهی است که این روزها هم باز به تکاپو افتاده اند. اینهمه زحمت و هزینه تاسیس شبکه تلویزیونی که برای خدمت به مردم ایران نیست. حتی وزیر خارجه انگلستان در محافل «خودی»، نظیر جلسه پاسخگوئی به سئوالات اعضای مجمع رسیدگی به جنگ عراق، بی تعارف اذعان می دارد که بی بی سی «ابزار قدرت نرم» است (وی، در جمله بندی دقیق خود، بی بی سی و قدرت نرم را در کنار سرویس های اطلاعاتی و قدرت سخت قرار می دهد)13 .
استعمار در مورد ایران چه نیاز به «قدرت نرم» و این گونه ساز و برگ ها دارد جز آنکه بخواهد آنچه خیابانی ها ، خمینی ها و خامنه ای ها از حلقومش در آورده اند را دوباره صاحب شود. چگونه؟ بهتر است بپرسیم به دست چه کسانی مناسب تر از آنان که بر خلاف راه این بزرگمردان قدم بر می دارند و سازمان هائی نظیر بی بی سی را تغذیه میکنند: کروبی ها، موسوی ها و دیگران.
از اینرو، اگر انقلابیون 57 دست استعمار را از ایران کوتاه کردند، رابطه این «انقلابیون کاریکاتوری» با استعمار از جنس دیگری است. البته ممکن است بسیاری از خوانندگان این سطور مستنداتی که تاکنون در این خصوص ارائه شده را ملاحظه نفرموده باشند یا در مورد آنها شک و تردیدهائی داشته باشند ( نظیر گزارش های کنت تیمرمن، نئو محافظه کار سرشناس امریکائی، که هم ملاقات آقای خاتمی با سوروس در سال 2006 را تایید کرده بود و هم از کمک مالی دولت امریکا به سبزها پرده برداشته بود.14 این مطالب در کنار گزارش سیمور هرش روزنامه نگار مطلع امریکائی، که از قول منابع موثق اطلاعاتی، سابقه چند ساله «انتقال پول به }مخالفین در ایران{» را در نیویورکر منتشر کرده بود، از اعتبار بیشتری برخوردار می شود)15
به هرصورت اگر هنوز قانع نشده اند، کافی است فقط سری به سایت ها و رسانه های این دو (غربی ها و سبزها) بزنند تا ببینند این رابطه چقدرعلنی است و اصلا نیازی به کند و کاو بسیار بدنبال آنچه قدیمی ها «دم خروس» می گفتند نیست.
ملاحظه خواهند فرمود که چگونه ارکان مختلف استعمار غرب از سبزها تجلیل تمام عیار میکنند. چگونه تا می توانند بزرگشان میکنند. رئیس جمهور امریکا هم با تمجید از «شهامت» سبزها و اعلام «همبستگی» با آنان16 جای تردیدی باقی نمی گذارد که خواسته استعمار نوین چیزی نیست جز آنکه اینان راهی که در پیش گرفته اند ادامه دهند. حمایت مالی بیگانه هم که زمانی مایه سرافکندگی بود، برای این جماعت «مدرن» دیگر قبحی ندارد، چنانچه همواره بودجه های چندین میلیارد تومانی که کنگره و دولت امریکا در حمایت از سبزها تصویب می کنند را منابعی نظیر روزنامه حزب مردمسالاری بی تعارف و با لحنی کاملا مثبت گزارش کرده اند. توصیه امثال نیک آهنگ کوثر و مدیر سایت «بالاترین» هم این است که همقطارانشان « ترس» و «ابا» را کنار بگذارند و «این بودجه ها را هدایت کنند» تا «هدر نروند» ! 17.
لذا، متقابلا، روند اصلی مقالات سایتهای متعدد سبز این است که کسی از گل بالاتر به امثال امریکا و انگلیس نگوید، یا به عبارت دقیقتر، نقد یا انتقادی جدی بر رکنی از ارکان اصلی این جوامع ارائه ندهد. بعنوان مثال وزیر ارشاد دولت اصلاحات، که اخیرا از لندن فعالیت سیاسی می کنند (!)، در مقاله ای تحت عنوان «انتخابات انگلیس، انتخابات ما»، با آب و تاب بسیار انتخابات، نظام و کلا جو سیاسی انگلیس را می ستایند18. نگاه سطحی این تازه وارد به جامعه پیچیده انگلستان در تضاد کامل با آمار موسسه معتبر موری (MORI) است که نشان می دهد 87 در صد مردم انگلیس به سیاستمداران آن کشور اعتماد ندارند و آنان را دروغگو می دانند!19 طبق نظر سنجی موسسه
بین المللی گلوب اسکن اعتماد مردم انگلیس به رسانه های اصلی آن کشور از اعتمادشان به دولتمردان نیز کمتر است.20 از اینرو تحلیلگر پیش کسوت و مستقلی نظیر جان پیلجر (که مقالات و فیلمهای مستندش جوائز متعددی را بخود اختصاص داده و در دوران باز تر جامعه انگلیس دو بار برنده جایزه مهم «روزنامه نگار سال» بوده است) انگلستان فعلی را «مرداکراسی» می خواند (اشاره به قدرت روپرت مرداک -در برخی منابع داخلی رابرت مرداک آمده است- سرمایه دار بزرگ صهیونیست که مهمترین روزنامه های انگلیس به وی تعلق دارد و به گفته بیزنسویک «ماهواره های او بر }تلویزیون و رسانه های ماهواره ای{ انگلیس و ایتالیا و . . . سلطه دارند»)21. هرولد پینتر ، برنده جایزه نوبل که قبل از فوتش از او بعنوان بزرگترین نمایشنامه نویس معاصر بریتانیا نام برده می شد دولت آن کشور را به سبب «نادیده گرفتن خواسته های مردم» و «بازیچه قرار دادن» آنان به باد انتقاد گرفته بود. 22 ولی جناب مهاجرانی آثاری از این روند (که همیشه بسیار جدی و حساب شده ولی به سبک انگلیسی نرم و خزنده پیش می رود) مشاهده نمی کنند. همه جا «پذیرش» و «آرامش» و «عدالت». صلح وصفا!
یکی از خطرناکترین وجوه نحوه برخورد امثال این وزیر اسبق دولت ایران با غرب این است که هر چه واقعیات جوامع غربی زشت تر باشند کمتر در دنیای سبز اینان راه می یابند. در غیر اینصورت چرا ایشان بی خبرند که با روی آوردن
روز افزون قدرتمندان غیر مردمی و نامحبوب انگلیس به روشهای اعمال قدرت انحصاری و توتالیتر (از استراق سمع گسترده و حبسهای بدون محاکمه تا ممنوعیتهای غیر موجه در مورد تظاهرات و . . .) مدتی است که حتی راستگرایانی نظیر جورج چرچیل کلمن، یکی از برجسته ترین فرماندهان اسبق بازوی ضد تروریزم «اسکاتلند یارد»، نیز از تبدیل شدن انگلستان به یک کشور استبدادی یا «پلیسی» («police state») سخن میگویند؟ 23
در مجموع، این صاحب نظران انگلستان را کشوری می دانند که نظام آن عملا «تک محور» و دارای «ایدئولوژی واحد» است. کشوری که فقط تظاهر به دموکراسی، پلورالیزم و لیبرالیزم می کند.24 تعجبی هم ندارد، زیرا اگر بعنوان مثال مدت زمانی از دولت خانم تاچر تاکنون را در نظر بگیریم، تفاوت قابل تاملی میان تفکر و سیاستگذاریهای رهبران انگلیس یا کاندیداهای اصلی انتخابات مشاهده نمیشود. این وضعیت در مورد امریکا و آلمان و اغلب کشورهای «دموکراتیک» غربی که امثال جناب مهاجرانی می پرستند نیز صادق است (متاسفانه چرایی آن که مربوط به حاکمیت نئولیبرالیزم و قدرت افسار گسیخته بانکها و شرکتهای بزرگ فراملیتی است در این مقاله نمی گنجد) . ولی آیا جناب مهاجرانی، که اینطور نظام سیاسی و انتخاباتی ایران را پست می شمارند، خود یا مثلا کاندیداهائی نظیر آقای معین یا جناب موسوی را با آقای احمدی نژاد همفکر می دانند؟
حیرت آور یا بهتر بگوئیم دردناک است که اگر هم اینان انتقادی به غرب دارند یا بسیار سطحی است یا در حوزه هائی نظیر گلایه از «خوش زبانیهای بی عمل» اوباما، که چرا در حمایت از مخالفین نظام دمار از روزگار ایران در نیاورده (این قصور دل یکی از مطرح ترین چهره های جریان سبز را عمیقا بدرد آورده!)25. مصادیق بیشمارند. مانند آن عضو معروف شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران، که در مصاحبه با روزنامه گاردین انگلیس، غربیانی که مایل به گفتگو با ایران هستند را محکوم میکند. در مقابل، وی رفتار ستیزه جویانه امریکا نسبت به ایران را ستایش می کند و آن را مربوط به«حساسیت بیشتر امریکا نسبت به موضوع حقوق بشر در ایران» می داند!26 به آنهائی که خیال می کنند چنین فردی فقط می تواند در حاشیه جریان سبز باشد و چنین تفکری مورد تایید رهبران آن نیست باید عکسهای تبلیغاتی رفتن جناب موسوی به منزل ایشان و یقه دریدنهای رسانه های سبز در مورد بازداشت این فرد را نشان داد.27
به همین دلیل هنگامی که یکی از مطرح ترین سایت های اینترنتی سبز به استفاده از پوستری که یک هنرمند معروف اسرائیلی در حمایت از سبزهای ایران طراحی کرده مباهات می کند، نمیتوان به آسانی از کنار آن گذشت. خصوصا با توجه به اینکه فرد مزبور، یعنی یوسی لمل، از مواضع کلیدی رژیم صهیونیستی حمایت می کند. بعنوان مثال وی در آثار خود به تنها امید باقیمانده رهائی فلسطینیان از چنگال امریکا و اسرائیل، یعنی حماس، به نحوی افراطی حمله می کند و در پوستری حتی کودکان اعضای این جنبش را نیز تروریست ترسیم میکند. مصداقی دیگر از مواضع افراطی که وی علیه مسلمانان اتخاذ می کند پاسخی است که به سؤالی در مورد کاریکاتورهای اهانت آمیز به پیامبر اسلام (ص) می دهد. وی بجای محکوم کردن صریح این تعرض شنیع و ستیزه جویانه، صحبت از«تخریبگری مشترک هر دو فرهنگ (مسلمان و مسیحی)» می کند.28
بازهم به همین دلیل نمیتوان شعارهائی که سبزها در راستای منافع امریکا و اسرائیل میدهند («نه غزه، نه لبنان . . . »،« اوباما، اوباما، یا با اونا یا با ما» . . .) را امری فرعی و حاشیه ای تلقی کرد. مگرکار را به جائی نرساندند که دفتر تحکیم وحدت در توجیه جنایات اسرائیل در غزه اعلامیه داد؟29 دریغا که خود را غریق چه منجلابی کرده اند.
در نتیجه نشستن پای صحبت یکدیگر و VOA و بی بی سی و منابع اینچنینی بجای تحقیق و مطالعه مستقل و موثق، قادر نیستند نگاهی پخته و سنجیده به دنیای اطراف داشته باشند. در آن کره سبز برای خود «بهشت جهل» آفریده اند، دنیائی ظاهرا دلنشین ولی بس کودکانه. کودکانه است که چون سخنان و شعارهائی را بارها شنیده ایم و مثلا صدا و سیما یا ائمه جمعه این پیامها را با جذابیت کلام لقمان تفسیر و منعکس نکرده اند، قهر کنیم و بی محابا فریفته کلامی جدید و چرب و نرم ولی خانمان بر انداز شویم . نهایت ساده اندیشی است که بهمین نحو جهانخواران بالفطره را قابل دوستی فرض کنیم و جوامع رو به انحطاطشان را الگو. و البته چه نگرشی خام تر از آنکه توقع داشته باشیم جمهوری اسلامی و مسئولینش هیچ عیب و نقصی نداشته باشند. پس از مشاهده مشکلات و کاستیها نیز بدون سبک و سنگین کردن منصفانه اوضاع، یعنی احتساب
دستاوردها و همه شرایط و دشواریهای راه، حکم بر اندازی صادر کنیم و دست در دست دشمن بگذاریم.
در نتیجه افتادن به چنین حال و روزی ، لبه تیز حمله سبزها متوجه یکی از بزرگترین دستاوردهای جمهوری اسلامی یعنی مقاومت آن در مقابل غرب است (که در سایه آن، ایرانی که در دوران سلطه غرب همه کارش را غربیان اداره
می کردند و همه چیزش را از خارج وارد می کرد، اکنون طیف وسیعی از کالاهای ساخت صنایع ایران را نیز عرضه می کند. کشتی و تانکرهای عظیم اقیانوس پیما، ناو جنگی و اژدر هوشمند ، جنگنده و موشک کروز می سازد. ماهواره به فضا می فرستد. لیزر تولید می کند. سالی سیصد پیوند سلولهای بنیادی میزند. بگفته نشریه علمی New Scientist ، بیش از هر کشور دیگری رشد علمی می کند.30 شاخص واحد «توسعه اجتماعی و اقتصادی» یا HDI خود را به جهش وامی دارد.31چنان سطح بهداشت مردم خود را بالا میبرد که امریکا و انگلیس را وادار به الگوبرداری میکند.32 در رشته فیزیک و مهندسی هسته ای با سرعت رشدی بیش از 250 برابر متوسط جهان مقاله علمی منتشر می کند.33 با تسلط بر این تکنولوژی پیچیده آنچنان برنامه هسته ای خود را پیش می برد که جهان را حیران و غرب را عاجز می کند و . . .).
اگر فهرست عریض و طویل انتقادات اینان به سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بررسی کنیم می بینیم که فقط رویکرد انفعال و تسلیم در مقابل غرب را برای دولت باقی می گذارند. دو رئیس جمهور امریکا هفتاد میلیون ایرانی را با سلاح هسته ای تهدید می کنند34 (از جمله همو که پیام نوروزی «صلح طلبانه» اش در سال 88 امثال دکتر زیباکلام و خانم علی نژاد را آنچنان به وجد آورده بود که ایشان آنرا «پیام واقعی خودش» توصیف کردند و به صدا و سیما خرده گرفتند که چرا آن را پخش نمی کند! با اینکه دولت ایران برخلاف انتظار دولت امریکا به پیام اوباما واکنش منفی نشان نداد و فقط خواستار مشاهده علائم ملموسی از عملی شدن
وعده های سر خرمن وی شد جناب زیباکلام بانگ بر آوردند که »تاکنون به گفتمان اوباما درباره ایران هیچ پاسخ مشخصی نداده ایم«).35 تهدیدهای نظامی امریکا، فرانسه و انگلیس به کنار، اسرائیل هم طبعا با لحنی تندتر از دیگران تهدید نظامی میکند36 و ایران را به آلمان نازی تشبیه می کند. از این وقایع جماعت سبز خم به ابرو نمی آورد، ولی اگر رئیس جمهور ایران در کنفرانسی که ادعا می شود به منظور مبارزه با نژادپرستی تشکیل شده، رژیم صهیونیستی را صرفا و بدرستی نژاد پرست بخواند، آه و فغان بر می آید که دولت ایران ستیزه جو است. چون غربیها، که تحمل ندارند رئیس جمهور ایران در باره اسرائیل از همان واژ گانی استفاده کند که جیمی کارتر و حتی صاحبنظران خود اسرائیل بکار برده اند، کنفرانس را ترک میکنند، کسی که سبز ها اصرار دارند «نخست وزیر امام» بخوانند آبروی ایران را بر باد رفته اعلام میکند37.
آنگاه امثال جناب زندگانی این شخص را با امیر کبیر مقایسه میکنند. نمی دانند که اگر این یکی آبروی ایران را در گرو تایید سفرای دول استعمارگر می داند، آن مرد بزرگ سفیران کشورهای دیگر را معطل می کرد و نسبت به سفرای کشورهای بزرگ بی اعتنا بود و حتی به وزیر مختار انگلیس به آسانی وقت ملاقات نمی داد38.
آری، در یک سو جمهوری اسلامی آنقدر به فرهنگ، تفکر، ارزشها و آرمانهای خود اعتقاد دارد که می خواهد حرف متفاوت و متعالی در دنیا بزند و نظم ظالمانه حاکم را تغییر دهد (بر مبنای تفکر اسلامی، که بر خلاف تفکر غربی، برای نوع بشر، انسان گرسنه بودن را از حیوان سیر بودن شایسته تر می داند، یعنی بر این باور است که انسان و جهان تنها بعد مادی ندارند و دارای ابعاد ملکوتی و معنوی نیز می باشند). در سوی دیگر سبزها آنقدر خود را در برابر غربی که رو به زوال است کوچک میشمارند که آرزو دارند رئیس جمهور ایران، همانند این ملک عبدالله و آن ملک عبدالله و این شیخ و آن دیکتاتور وغیره، مطابق میل سه چهار کشور زورگو و زیاده خواه سخن بگوید. نمی دانند ایرانی که از سیاست و اقتصاد تا دیانت و دانشگاهش به سلیقه غرب باشد ویرانه ای بیش نخواهد بود. عجبا! هردو طیف اهل سیاست و حکومت ولی این کجا و آن کجا!
پس لازم به تاکید است که اختلاف نظر میان سبزها و بدنه اصلی ملت و دولت بر سر غرب فراتر از بحثهای تاکتیکی می باشد. بحث بنیادی است، ولو برمبنای برداشتهای سطحی یکی از طرفین. اگر غیر از این می بود چه مانعی داشت که خود سبز ها هم لب به انتقاد جدی از غرب میگشودند و در مسائل مربوط به غرب با دولت، ملت و اصولگرایان همصدا می شدند. همانطور که مثلا کانونهای قدرت غرب و حتی بسیاری از غربیان «مترقی» در مورد ایران اختلافات دیگر خود را کنار می گذارند و یکدست موضعگیری میکنند.
لذا هر که میگوید امثال آقایان موسوی و کروبی و هوادارانشان بر ضد استعمار قدم برمیدارند و نه در خدمت به آن، یا خود را گول میزند یا دیگران را.
و جان کلام آن که همین ضعف بزرگ هر نقطه قوتی که اینان داشته باشند را کاملا تحت الشعاع قرار میدهد و عملا خنثی می سازد. چون کشوری که اسیر استعمار گردد (آن هم اسارت خاصی که استعمار نوین برای کشوری سربلند و دارای اهمیت کلیدی ژئواستراتژیک مانند ایران در نظر دارد)، نخواهد توانست در هیچ حوزه مهمی قابلیتهای خود را محقق نماید.
سایر مقایسه های جناب زندگانی، که مانند همفکران سبزش در درس گرفتن از تاریخ ناتوان است، نیز بهمان میزان جای تاسف دارد (ایشان فراموش کرده اند که در زمان مصاحبه کذائی شاه با نیوزویک راهپیمائیهای صد نفره هم در حمایت از سلطنت صورت نگرفت چه رسد به میلیونی).
جای امید نیز همینجا است. راه پیمائیهای 9 دی و 22 بهمن 88 یادآوری میکنند که این خامنه ای مانند آن خامنه ای (شهید خیابانی اهل خامنه بود) تنها نخواهد ماند. چون پس از گذشت قریب به یک قرن از قیام شیخ محمد خیابانی، دریائی از مردم ایران، با کمک امکانات نوین، دروسی مهم از تاریخ آموخته اند و خیلی بهتر از گذشته «کسان» را از «ناکسان» تمیز می دهند.
به آنهائی که چنین واقعیتی را انکار می کنند و شکست پروژه براندازی سبز را به عواملی فراتر از واکنش میلیونی مردم و سپس درایت و تدبیر نظام (و خصوصا شخص آیت الله خامنه ای) نسبت می دهند می بایست یادآوری کرد که اگر سبزها بجای طرف مقابل از چنین حمایت مردمی برخوردار بودند هیچ چیز جلودارشان نبود، همانطور که در انقلاب 57 هیچ چیز یارای مقاومت در مقابل اراده اکثریت قریب به اتفاق مردم را نداشت.
پاییز تنهائی و انزوای سیاسی در انتظار کسانی خواهد بود که به این رای و اراده ملت، که برای چندمین بار ابراز شده، احترام نگذارند و همچنان تحت تاثیر تحلیلهای سطحی برخی عناصر افراطی و مشکوک وهمچنین خط دهی های فریبنده بی بی سی و صدای امریکا و اربابانشان، بجای موضعگیری شفاف، با یک رو دولت را برسمیت بشناسند و با روئی دیگر وعده بهار براندازی به این و آن بدهند یا نوه جوان امام را به کژ راهه سوق دهند.
حیرت انگیز است که چگونه مردم کوچه و بازار میبایست به این مدعیان دانش مملکت داری (از »بزرگان قوم« تا امثال جناب زندگانی) یادآوری کنند که در یک نگاه میتوان انواع تشابهات و تعابیر را در زمین و آسمان مشاهده کرد، ولی انسان پخته نگاه دوم و سوم و حتی دهم را ملاک عمل قرار میدهد.
البته این دردی است دیرینه. چه نگاه ژرفی داشت مرحوم آل احمد که می گفت غرب زدگی همچون وبا زدگی است. می توان برای نیازردن دل نازک سبزکها بگوئیم دلدادگی، ولی هیهات که بقول ادیب صابر:«دلداده را چه سود کند پند».
از سوی دیگر بر ما است که از خداوند منان درس بگیریم که در سوره قصص آیه 51 و 52 خود میفرمایند: «این گفتار را پیاپی بر آنها عرضه کردیم ، بسا که پند پذیرند . . . ».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشتها
1- زندگانی، سعید «مروری بر گفتگوی تاریخی شاه با نیوزویک پس از سی و یک سال»، جرس، 3 بهمن 1388
2- Steven Kull Clay Ramsay Stephen Weber Evan Lewis زAn Analysis of Multiple Polls of The Iranian Publicز The Program on International Policy Attitudes at The University of Maryland Feb 3 2010
3- زA Bid for Dictatorshipز New York Times Vol 100 no 34087 May 23 1951
البته منظور از «تروریستها» فدائیان اسلام است که نقش کلیدی آنان در روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و آنچه حضرت آیت الله طالقانی «ترکیب وحدت و نیروی انقلابی مسلحانه» اوایل نهضت ملی خطاب
می کردند را حضرت آیت الله خامنه ای اینگونه تشریح می کنند: »اگر مرحوم نواب نبود و تلاش های آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیات حاکمه به وجود آورده بودند؛ یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فداییان اسلام و مرحوم کاشانی، این را آشکار هم می کرد، البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند، طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق کاشانی آن را ارایه می داد، یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی».
مصاحبه رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ 22 دی 1363
http://wwwrasekhoonnet/article/Show-49146aspx
4- صحیفه امام، ج 18، ص: 242
5- Philp Catherine زIranian mob attacks moderate ex-president on anniversaryز The Times Feb 11 2009
در مورد خاتمی و موسوی: http://wwwreuterscom/article/idUSTRE63E2J320100415.
در مورد کروبی:
http://wwwindependentcouk/news/world/middle-east/moderate-cleric-wins-key-role-in-struggle-for-iran-716296html
6-Herman Edward: The Myth of the Liberal Media Peter Lang Publishing Inc Jan 1999
7- Isaacson Walter زA Nato for the Middle Eastز Time Magazine Jan 26 2007
8- نیلی، مسعود. خاکبان، رحمان. گزارشهای تفصیلی طرح استراتژی توسعه صنعتی کشور: استراتژی توسعه حوزه های صنعتی، دانشگاه صنعتی شریف، انتشارات علمی، 1383.«سند راهبرد توسعه صنعتی کشور ابلاغ شد»، جهان اقتصاد، نسخه شماره 2474، 16 مرداد 1385
9- حجت الاسلام محمد خاتمی، 30 اردیبهشت 1375، روزنامه سلام
10- نشریه پرتو سخن، 7 دی 1379 (به نقل از نامه دکتر علی مطهری به حجت الاسلام خاتمی)
11- Huggler Justin زModerate cleric wins key role in struggle for Iranز The Independent May 31 2000
12- Mackay Robert زLeading Iranian reformist speaks to BBCز The New York Times Dec 18 2009
Interview transcript: Mehdi Karroubi The Financial Times Jan 27 2010
13- The Iraq Inquiry Transcript of oral evidence by Secretary of State for Foreign and Commonwealth Affairs 2007-2009 page 69 line 9 Morning session March 8 2010
14- Timmerman Kenneth زSenator slams phoney negotiations with Iran Newsmaxcom Sep 15 2006
http://archivenewsmaxcom/archives/articles/2006/9/14/205414shtml?s=sr
Timmerman Kenneth زState Department backs reformists in wild Iranian electionsز Newsmaxcom June 11 2009
http://wwwnewsmaxcom/timmerman/Iran_election_Reformists/2009/06/11/224025html
15- Seymour M Hersh زPreparing the battlefieldز The New Yorker July 7 2008
http://wwwnewyorkercom/reporting/2008/07/07/080707fa_fact_hersh
16- «باراک اوباما: مردم ایران حتی در روزهای مذهبی با مشت آهنین روبرو شده اند»، جرس، 8 دی 1388
17- «بودجه ویژه آمریکا برای باز کردن راه های اینترنت در ایران»، مردمسالاری، نسخه شماره 2128، 4 مرداد 1388.
نیک آهنگ کوثر، «نباید نگران استفاده از امکانات بین المللی بود»، رادیو زمانه، 29 دی 1388
http://zamaanehcom/analysis/2010/01/post_1339html
18- عطاالله مهاجرانی، «انتخابات انگلیس، انتخابات ما»، جرس، 22 اردیبهشت 89
19- Corrado Michele Kite Julia زTrust in Doctors 2009: Annual Survey of Public Trust in Professionsز Ipsos MORI for The Royal College of Physicians Sep 2009
20- زTrust in the Mediaز Globe scan inc poll for BBC/Reuters/Media Center May 3 2006
21- Pilger John زLeft for dead by New Labour Liberal Britain must urgently fight backز The Guardian Dec 18 2007
Ronald Grover et al زRupertشs worldز Businessweek Jan 19 2004

22- Chrisafis Angelique Tilden Imogen زPinter blasts شNazi Americaش and شdeluded idiot Blairشز The Guardian June 11 2003
Pinter Harold زPinter: torture and misery in the name of freedomز The Independent Oct 14 2005
23- Alan Travis et al Britain شsliding into police stateشز The Guardian Jan 28 2005
24- Pilger John زLeft for dead by New Labour Liberal Britain must urgently fight backز The Guardian Dec 18 2007
25- مسیح علی نژاد، «کدام را باور کنیم، همدردی اوباما با مردم ایران یا نامه های محرمانه او به رهبری را؟»، نوشته های مسیح علی نژاد، دی 1388 http://masihalinejadcom/p1057
26- Meek James زEnemies and brothersز The Guardian July 30 2005
27- «همسر عبدالله مومنی: می گویند نگذار آقای موسوی به خانه ات بیاید»، جرس، 24 فروردین 89
http://wwwrahesabznet/story/13667/?keepThis=trueTBiframe=trueheight=650width=850
28http://wwwrahesabznet/cartoon/13773/
Amnon Zilber et al زAn interview with the poster artist Yossi Lemelز wwwTaste of Israelorg
http://tasteofisraelorgil/?CategoryID=154ArticleID=95
29- اطلاعیه دفتر تحکیم وحدت، http://balatarincom/permlink/2009/1/5/1492590
30-MacKenzie Deborah زIran Showing Fastest Scientific Growth of Any Countryز
New Scientist Feb 18 2010
31- Human Development Index Trends UNDP 2007/2008 Human Development Report
32- Cheng Maria زOfficials Look to Iran for Help on AIDSز Associated Press April 27 2010
Lamb Christina زDeep South calls in Iran to cure its health bluesز The Times Dec 20 2009
33- Eric Archambaut PhD Study: ز30 Years in Scienceز ScienceMetrix Canada 2010
Science-Metrix بزرگترین موسسه مستقل جهان در حوزه تحلیل بیبلیومتریک و سنجش علم و فن آوری می باشد
34- تهدید هسته ای بوش به استفاده از سلاح هسته ای علیه ایران هنگام پاسخ دادن به سؤالات خبرنگاران در متن کنفرانس مطبوعاتی ذیل موجود است:
زPresident Bush nominates Rob Portman as OMB director and Susan Schwab for USTRز Office of the Press Secretary The White House April 18 2006
تهدید هسته ای اوباما در اعلامیه NPR صورت گرفت که نشریاتی نظیر نیویورک تایمز صریحا گزارش کردند:
Sanger David Shanker Thom زObamaشs Nuclear Strategy Intended as a Messageز The New York Times April 6 2010
35- ولی آیا امثال جناب دکتر و خانم علی نژاد اصلا درکی از محتوای دقیق پیام اوباما داشتند؟ گوشه ای از موعظه تحقیر آمیز رئیس جمهور امریکا:
«ایالات متحده امریکا مایل است که جمهوری اسلامی ایران جایگاه حقیقی خود در جامعه ملل را بدست آورد. شما این حق را دارید (ولی این حق مسئولیتهای واقعی نیز بهمراه دارد، و دستیابی به آن جایگاه از طریق تروریسم یا استفاده از سلاح میسر نمی شود، بلکه راه دستیابی به آن اعمال صلح آمیز است که نشانگر بزرگی حقیقی مردم و تمدن ایران باشد . . . معیار آن بزرگی این نیست که چقدر قدرت تخریب داشته باشید، بلکه از نشان داده شدن قابلیت سازندگی و خلاقیت شما بر می آید».
زTranscript: Remarks by President Obama in celebration of Nowruzس IHT March 20 2009
مسیح علی نژاد، «آقای ضرغامی! از پیام نوروزی اوباما نترس» ، نوشته های مسیح علی نژاد، 30 اسفند 1387
http://masihalinejadcom/?p=304
زیباکلام، صادق، «انتقاد از نگاه بدبینانه به عملکرد اوباما»
http://wwwzibakalamcom/detailsaspx?type=reviewcode=111
36- Luban Daniel زIran: Under Pressure From Hawks Obama Tacks to the Right Aug 12 2009
37- . «موسوی: در ژنو حاضر می شوند، حیثیت ملت را می برند و افتخار هم می کنند»، خبرگزاری انتخاب، 17 خرداد 1388 http://wwwentekhabnewscom/portal/indexphp?news=5192
38- مصاحبه با خسرو معتضد، خبر آنلاین، 21 دی ۸۸



بهرام مهتدی

بیانیه عقب نشینی خیابانی اعتراف به 8 ماه بی عقلی و حماقت بود

عقب نشینی توام با استیصال سران فتنه از راهپیمایی و آشوب خیابانی آن هم با این توجیه که این کار به عقلانیت نزدیک است، پرسش ها و دردسرهای بزرگتری را متوجه آنان کرده است.
روز گذشته برخی سایت های کانونی فتنه نظیر کلمه، جرس، امروز، نوروز، رادیو فردا، بی بی سی و... تلاش کردند با تولید مطالب توجیهی مشابه، ادعای موسوی و کروبی در بیانیه اخیر خود مبنی بر لغو راهپیمایی را جا بیندازند. این تقلای مشترک رسانه ای پس از آن اوج گرفت که احساس شد اقدام سران فتنه، به سردرگمی و ناامیدی و احساس شکست گسترده در میان بقایای فتنه دامن زده است. در این میان سایت کلمه از جمله در تحلیلی مدعی شد: بیانیه لغو راهپیمایی بدان خاطر بود که دولتیان به یک بحران تمام عیار نیاز دارند و مقابله خونبار را بارها توانسته اند تمرین کنند. جنبش سبز باید عقلانیت خود را ثابت کرده و راههای کم هزینه را در پیش بگیرد. حضور در خیابان ها پرهزینه است.
کلمه در نوشته دیگری مدعی شد دولت دنبال ماجراجویی است و به تحرکات رادیکال نیاز دارد.
این سایت ضدانقلابی که توسط موسوی مدیریت می شود، در اقدامی هماهنگ با موضع تبلیغاتی جبهه استکبار مدعی شد: «تصویب قطعنامه جدید سازمان ملل اصولا مدیون سیاست های ماجراجویانه دولت است.»
این ادبیات دقیقا ادبیات کسانی چون اوباما، هیلاری کلینتون و رابرت گیتس در آمریکاست و اساسا به حق قانونی ملت ایران در برخورداری از فناوری هسته ای اشاره نمی کند. این در حالی است که جمهوری اسلامی در راستای نشان دادن هویت واقعی استکبار جهانی، بیانیه تهران را برای مبادله سوخت اتمی صادر کرد که همان زمان هم با لحن منافقانه و بهانه جویانه میرحسین موسوی مواجه شد. او آن هنگام مدعی شد جمهوری اسلامی سیاست امتیازدهی پیشه کرده است و اکنون در ادعایی متناقض از ماجراجویی جمهوری اسلامی دم می زند!
اما آنچه در توجیهات شبکه رسانه ای فتنه بر سر عقب نشینی توام با استیصال سران فتنه از آشوب خیابانی قابل توجه است، ادعای عقلانیت و تدبیر است. اکنون طیف های بی طرف و حتی مخالفان دوراندیش تر جمهوری اسلامی می پرسند اگر عقلانیت در پرهیز از اردوکشی خیابانی است، پس چرا کروبی و موسوی و برخی احزاب تندرو نظیر مشارکت و سازمان مجاهدین به 8 ماه «بی عقلی» و «رادیکالیسم کور توام با خشونت» دست یازیدند و چهره ای برانداز و خشونت طلب و قانون شکن از خود برجای گذاشتند؟ «لغو راهپیمایی براساس عقلانیت بود»، یعنی تمام تجمعات توام با خشونت و آشوب در 25 و 30 خرداد و سپس روز قدس و 13آبان و 16آذر و 6 دی (عاشورا)، هم غیرقانونی و هم نابخردانه و احمقانه بوده است! این همان واقعیتی است که چند هفته پیش عباس عبدی در گفت وگو با دویچه وله عنوان کرد و تاکید نمود که حضور توام با خشونت و شعارهای تند در خیابان، نقض غرض حرکتی بود که می خواست خود را ضد خشونت نشان دهد. از سوی دیگر ناظران و تحلیلگران می پرسند اگر رادیکالیسم و بی قانونی و آشوب، بازی در پروژه جمهوری اسلامی است پس سران فتنه به مدت یک سال، اپوزیسیون را در زمین جمهوری اسلامی بازی داده اند!
در واقع می توان گفت موسوی و کروبی و نظایر آنها خود به خود عاقل نشده اند بلکه هنگامی که روز 9 دی سرشان به سنگ خورد و 22بهمن فهمیدند چاقویشان نمی برد، در بن بستی دوسویه گرفتار شدند و کم هزینه ترین گزینه پیش پای آنها همین اعلام لغو راهپیمایی 22خرداد با ادعای عقلانیت و نگرانی برای جان مردم بود. سران فتنه با اقدام کذایی کوشیدند مانع از نمایش ریزش قریب به اتفاق بدنه فتنه در خیابان شوند.
شایان ذکر است که برخی رسانه های ضدانقلاب در تحلیل های خود از استیصال سران فتنه، ماجرای مضحک اسب تروا را به رخ کشیده اند. سایت ضدانقلابی ایران گلوبال در این زمینه نوشت: جمهوری اسلامی بر مبنای تجربیات یک سال گذشته خود را برای مقابله آماده و مجهز کرده است. سون تزو نظریه پرداز جنگ به ما می آموزد آنگاه که دشمن نیرومند، مجهز و آماده است، باید از مصاف با او پرهیز کرد. تاکتیک خیابانی فعلا کاربرد ندارد. اسب تروا را فقط می توان یک بار به کار برد. بار دوم فقط می شود یک فیلم هالیوودی از آن ساخت(!)

حضور2ساله رهنوردوهمسرش درآمریکا !

زهرا رهنورد در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی «رپوبلیکا» برای نخستین بار به حضور خود و همسرش میرحسین موسوی در آمریکا در سال های پیش از پیروزی انقلاب اذعان کرد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، در حالی که حضور میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در ایالات متحده آمریکا طی سال های 1355 تا 1357 یکی از موارد مسکوت مانده زندگی این زوج به شمار می آید که تاکنون کمتر درباره آن سخنی به زبان آورده اند ، زهرا رهنورد در مصاحبه با یک روزنامه ایتالیایی براین موضوع صحه گذاشت . وی در مصاحبه با «رپوبلیکا» در پاسخ به این سئوال که آیا احتمال دارد از ایران خارج شود ،گفت: 
«هرگز به ترک ایران نیاندیشیده ام . البته من ، پیش از انقلاب ایران ، به دلیل انسداد سیاسی و سرکوب های رژیم شاه در آمریکا بودم و فعالیت خارج از کشور را به همراه همسرم در آنجا و از طریق فعالیت در انجمن های اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا و اروپا پیگیری می کردیم .» 
گفتنی است تاکنون هیچ سندی مبنی بر این که زهرا رهنورد (زهره کاظمی) و میرحسین موسوی در مدت اقامت در آمریکا طی سال های 55 تا 57 مشغول به تحصیل بوده اند ، ارائه نشده تا بر این اساس ، حضور و فعالیت آن ها در انجمن های اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا قابل توجیه باشد. تحصیلات موسوی در مقطع لیسانس و فوق لیسانس(رشته معماری) در ایران بوده و وی طی سال های اخیر بدون آن که مدرک دکترا داشته باشد ، در دانشگاه تربیت مدرس ، استاد راهنمای دانشجویان مقطع دکتری علوم سیاسی بوده است. زهرا رهنورد نیز تمام مقاطع تحصیلی خود را در ایران گذرانده که نحوه اخذ مدارک تحصیلی او در دانشگاه های دولتی و آزاد را محمود احمدی نژاد در مناظره معروف 13 خرداد 88 برای مردم ایران توضیح داد. 

زهرا رهنورد همچنین در این مصاحبه ، حضور خود و همسرش در آمریکا را به دلیل انسداد سیاسی و سرکوب های رژیم شاه عنوان کرده است. گرچه در دیکتاتور بودن رژیم شاه و سرکوب فعالان سیاسی توسط آن رژیم هیچ شکی نیست ، اما به نظر نمی رسد که رهنورد و موسوی در این خصوص با مشکلی مواجه بوده اند چون هیچ سابقه مبارزاتی از این زوج در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی وجود ندارد و حتی یک روز زندان یا شکنجه و بازداشت برای آن ها ثبت نشده است. 
به رغم آنکه زهرا رهنورد مدعی شده که «هرگز از هیچ فردی یا نظامی نترسیده» تنها فعالیتی که قبل از انقلاب از او و همسرش ثبت شده ، برگزاری یک نمایشگاه نقاشی با عنوان «موش و گربه» در حسینیه ارشاد است که گفته می شود در برخی نقاشی های این نمایشگاه به صورت تلویحی و انتزاعی از جکومت شاه انتقاد شده است.ضمنا" این نمایشگاه با امضای مستعار حسین رهجو (میرحسین موسوی) و زهرا رهنورد (زهره کاظمی) برگزار شد. 
بنا بر این گزارش ، حضور موسوی و همسرش زهره کاظمی در آمریکا طی دو سال منتهی به پیروزی انقلاب و نیز تغییر اسم زهره کاظمی به زهرا رهنورد ، دو موضوع مبهم در زندگی این زوج هستند که تاکنون در باره آن توضیح قابل پذیرشی ارائه نشده است.