هفته بسیج یادآور دلاور مردی
مردان بزرگی است که زرین ترین صفحات تاریخ ایران را رقم زده اند. نیروی
عظیمی که با دم مسیحایی حضرت روح الله(ره) از میان امت اسلامی برخاست و
برپایه مردم نهادترین پدیده بعد از انقلاب، آنچنان در عرصه مبارزه، جهاد و
شهادت پای در میدان دفاع از نظام و کشور گذاشت که حیرت همه جهانیان را
برانگیخت.
بسیج لطف جلیه و برکت الهی است و به تعبیر ملکوتی و بی نظیر
امام(ره) «شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی وصل و
طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان
گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان رشادت و شهادت سر داده
اند. بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان
آن نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. بسیج لشکر مخلص خداست که
دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودند.»
بسیجیان،
جوانان و پیران جوانمردی هستند که روزگاری در روزهای سخت و پرمخاطره دفاع
مقدس که دشمن با تکیه بر دنیای استکبار موجودیت و حیثیت ایران را نشانه
گرفته و روز و شب بر آن می تاخت، جانانه ایستادند و جنگیدند و سلحشورانه
پیروز میدان شدند و امروز نیز در صف مقدم دفاع از آرمانهای انقلاب و ولایت
قرار داشته و در مسیر پیشرفت و سازندگی ایران اسلامی گام های بسیار موثری
برمی دارند.
بسیجی مرد میدان عمل است. امروز کسانی که دغدغه انقلاب و
نظام داشته و واقع گرایانه و بدون حب و بغض سیاسی به مسایل جاری کشور نگاه
می کنند، همه اذعان دارند که شاهراه رسیدن به اهداف بلند انقلاب، بازگشت به
فرهنگ بسیجی و حاکمیت تفکر بسیجی بر همه عرصه هاست. خدا بر درجات امام
راحل(ره) بیفزاید که می فرمود؛ «اگر بر کشوری نوای دل نشین تفکر بسیجی
طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهان خواران از آن دور خواهد شد و الّا هر
لحظه باید منتظر حادثه ماند.»
بسیج را باید به جد مهمترین بازوی اجرایی
نظام در مسیر رسیدن به اهداف و برنامه های آن دانست. به طور حتم اهداف چشم
انداز ایران 1404بدون بسیج امکان تحقق نخواهند داشت.
به همین دلیل
بایستی بسیج مرکز تجمع باانگیزه ترین، مؤمن ترین، پرشورترین و کارآمدترین
نیروهای کشور باشد تا بتواند در برهه های مختلف و عرصه های گوناگون ماموریت
های خود را چه در عرصه نظامی و چه فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به انجام
برساند.
این روزها دولتمردان دست به تیغ جراحی برده و در پی نجات اقتصاد
بیمار کشورند. طرح تحول اقتصادی و اجرای قانون هدفمندی یارانه ها کار
بزرگی است که دولت می تواند بخش عمده ای از آن را بر دوش پرتوان بسیجیان
بگذارد. جوانان برومند ایران اسلامی از ابتدای پیروزی انقلاب و شکل گیری
بسیج بارها و بارها امتحان خود را در عرصه های مختلف به خوبی پس داده اند و
چون دل در گرو انقلاب و کشور دارند، مؤمنانه و بدون کمترین چشمداشت نه
تنها عمل بلکه مجاهدت جانانه می کنند.
رهبر معظم انقلاب نیز بسیج را یک
حرکت منطقی، اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام توصیف کرده و حفظ فضیلت
های انقلاب اسلامی را در گرو حضور بسیجیان در میدان دانسته اند.
یکی
از آفات جدی عرصه های اجتماعی و اقتصادی ما، نگاه کاسب مآبانه و دنیازده
آدمهاست. وقتی وارد مغازه ای می شوی و نهایتاً در قبال اجحاف فروشنده و
صرف هزینه های گزاف، متاع قابل و مناسبی نصیبت نمی شود. وقتی به اداره ای
می روی و دست آخر، کارت راه نمی افتد. وقتی ساعتها و روزها پشت در اتاق
رئیس فلان اداره معطل می مانی و باز هم کارت راه نمی افتد. وقتی که
«کلنگ»ها مرتب به زمین زده می شوند و اعتبارات جاری می شود و تو می بینی که
جلوی چشمانت پولها هزینه شده، اما آجر روی آجر نمی آید! وقتی مسئولی پیدا
می شود که صد برابر آنچه عمل می کند، حرف می زند و قول های پیاپی می دهد و
تو آخر می بینی که از این همه حرف، آبی گرم نمی شود و ... همه به خاطر آن
است که آن کاسب، حبیب خدا نیست و چرب و شیرین دنیا چشم و دلش را کور و پر
کرده و آن کارمند اداره اعتقادی به ارایه خدمت بی منت به نیت جلب رضایت
الهی ندارد. آن آقای رئیس به مسئولیتش به عنوان فرصتی برای خدمت به خلق
نگاه نمی کند و به جای کار، دائماً دندان خود را برای پست های بالاتر تیز
می کند. آن آقای مسئول هم رفع نیازهای مردم و خدمت به آنان را از پنجره
گشایش رحمت الهی نمی بیند و اساساً باب تعهد و مسئولیت را تعطیل کرده است.
همه
اینها یعنی خدمت بدون منت، تلاش برای رفع حوائج مردم، مسئولیت پذیری نه از
دریچه تنگ دنیا بلکه به عنوان معبری برای عبادت و خدمت، نظم در امور و
وجدان کاری، رعایت تقوی و تعهد در قول و عمل و... در فرهنگ بسیجی جمع اند.
مسئولان
ما باید بپذیرند که حلقه مفقوده عرصه مدیریت و اداره کشور، همین فرهنگ
بسیجی است. هفته بسیج باید برای مسئولان کشور و حتی فرماندهان بسیجی ما در
حد یک «بهانه» باشد و الّا باید هر هفته و هر روز ما روز و هفته بسیج باشد
که کشورمان به سامان برسد.
بیاییم اعتراف کنیم که دشمن این موضوع را
بهتر از خود ما فهمیده که نجات کشور و انقلاب و نظام در دست چه کسانی است!
چرا که هر از گاهی با هر بهانه ای که بتواند به آن متمسک شود، شدیدترین
حملات را علیه بسیج انجام می دهد. ماجرای فتنه 88 و حمله علیه بسیجیان و
دفاع مردانه و جانانه آنان در حفظ حریم ولایت و انقلاب که یادتان هست؟ اما
ما در مقابل این همه دشمنی، ضدیت و حمله بیگانه و خودی علیه بسیج هیچگاه به
فکر فرو نرفتیم و یا لااقل صدای قدمهای مصممی که بخواهد «فرهنگ بسیجی» را
در این کشور نهادینه کند، کمتر به گوشمان خورده است. رهبر معظم انقلاب
بارها بر این ضرورت تاکید فرموده اند که «اگر بسیج در دوران پس از جنگ نبود
و اگر امروز هم نباشد، کمیت این انقلاب و این نظام و همه حرکت های سازنده
این کشور، لنگ است.»
باید کاری کرد که نور اندیشه و تفکر بسیجی بر دل یک
یک مردم بتابد، که اگر چنین شود افقهای سعادت و پیشرفت این کشور روشن تر،
نزدیک تر و دست یافتنی تر شده، دوستان خدا افزون و از دشمنان دینش کاسته می
شود. آنگاه همه بر سبیل عدل قدم برمی دارند و آن می شود که... رضی الله
عنهم و رضوا عنه.
نهضت علمی امام باقر (ع) زنگار از رخ آینه اسلام زدود
کاندیدای ریاست جمهوری
آمریکا در سال 2008، علی رغم تحلیل های رسمی غرب علیه تسخیر لانه جاسوسی
آمریکا، در این باره نظرات متفاوتی را ارائه کرد.
«گلوریا لاریوا» از
رهبران برجسته ائتلاف «انسر» (ANSWER) و کاندیدای ریاست جمهوری سال 2008 در
آمریکا، در گفت وگو با فارس با اشاره به عصبانیت دولت آمریکا از مقاومت
مردم ایران در مقابل سلطه گری های این کشور گفت: ایران به نماد مقابله با
سلطه گری در جهان تبدیل شده است و به همین خاطر آزادیخواهان جهان باید از
ایران و انقلاب آن حمایت کنند.
وی افزود: دولت و شرکت های بزرگ رسانه ای
آمریکا از تسخیر سفارت این کشور در ایران برای ایجاد یک جو پرسروصدای
ضدایرانی در آمریکا استفاده کردند که این اقدامات رسانه ای توانست تا حدود
زیادی روی جمعیت زیادی از مردم آمریکا تاثیر بگذارد، تاثیری که باعث حملات
زیادی علیه ایرانیان مقیم آمریکا و منجر به کشته شدن تعدادی از آنها شد.
لاریوا
اضافه کرد: در پاسخ به اقدامات رسانه ای آمریکا مقاومت هایی در این کشور
شکل گرفت که می توان به راهپیمایی نیویورک در دسامبر 1979 اشاره کرد که
برخی از افرادی که در آن حضور داشتند در حال حاضر از اعضای ائتلاف انسر
هستند. معترضان در این راهپیمایی خواستار تحویل شاه به ایران بودند تا به
خاطر در اختیار قرار دادن نفت و سایر منابع طبیعی ایران به آمریکا و سایر
قدرت های امپریالیست دنیا محاکمه شود. در زمان این راهپیمایی شاه ایران در
یکی از بیمارستانهای آمریکا بستری بود.
این کاندیدای ریاست جمهوری
آمریکا ادامه داد: سفارت های آمریکا در جهان کارکنان و مقامات زیادی دارند
که اقدام به جاسوسی و جمع آوری اطلاعات برای دولت آمریکا و شرکتهای مطبوع
دولت می کنند. آمریکا به سفارتش در ایران برای نفوذ در کشورهای خاورمیانه
به عنوان یک سفارتخانه استراتژیک نگاه می کرد. برای مثال می توان به نقش
سفارت آمریکا و سازمان سیا در کودتایی که باعث کنار رفتن مصدق از قدرت شد
اشاره کرد.
وی تاکید کرد: رفتار دانشجویان ایرانی در تسخیر سفارت
آمریکا و درخواست آنها برای تحویل شاه به ایران برای محاکمه در دادگاه به
ایران با توجه اقدامات سفارت آمریکا در ایران قابل توجیه است. دانشجویان
ایرانی با تسخیر سفارت و انتشار اسناد به دست آمده خواستند تا از برنامه
های آمریکا علیه انقلاب ایران پرده بردارند.
این سیاستمدار آمریکا
خاطرنشان کرد: ما به عنوان فعالان مخالف سیاست های سلطه گرانه دولت آمریکا
وظیفه داریم تا از حاکمیت و انقلاب ایران دفاع کنیم و وظیفه داریم که مردم
آمریکا را مطلع سازیم که ایران دشمن ما نیست و برای برداشته شدن تحریم ها
علیه ایران تلاش کنیم.
لاریوا در ادامه گفت: برخی معتقدند که آمریکا
بعد از تسخیر سفارت کشورش در ایران قصد کودتا در این کشور را داشت من از
جزئیات این موضوع خبری ندارم ولی شواهد نشان می دهد که انجام این کار توسط
آمریکا دور از ذهن نبوده است و بدون شک دولت آمریکا از اینکه بتواند دست
به چنین اقدامی بزند بسیار خوشحال می شد. دولت آمریکا هیچگاه مردم ایران
را به خاطر ملی شدن صنعت نفت و در کل خارج شدن کنترل ایران از دست آمریکا
نمی بخشد. علت به قدرت رسیدن شاه و پدرش در ایران هم تسلط آمریکا بر ایران
بود.
وی افزود: آمریکا هر لحظه تلاش می کند به خاطر مقاومت 30 ساله
انقلاب ایران از مردم این کشور انتقام بگیرد. آمریکا می خواهد ایران را بی
ثبات کند و مردم ایران را کوچک نشان دهد به دلیل اینکه ملت ایران به نماد
مقاومت و مبارزه با سلطه آمریکا تبدیل شده اند. این مساله خیلی مهم است که
مردم دنیا بدانند مقاومت و مقابله مردم ایران علیه سلطه جهانی باید توسط
مردم آزادیخواه سایر نقاط جهان حمایت شود.
وی همچنین در رابطه مسئله
تحریم ها نیز گفت: تحریم های غرب علیه ایران یک جنایت علیه انسانیت است که
این اقدام ها برپایه دروغ شکل گرفته است. تنها دلیل این تحریم ها مجازات
دولت و مردم ایران است و تنها کسانی که از این تحریم ها سود می برند دولت
آمریکا است و شرکت های چند ملیتی مانند شرکت های تسلیحاتی هستند.
نوامبر 1979-13آبان 1358- وقتی سفارت آمریکا در تهران که جاسوسان در آن لانه کرده بودند به تسخیر دانشجویان جوان ایرانی و پیرو خط امام(ره) درآمد جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده گمان نمی کرد که دقیقاً یکسال بعد یعنی در 4 نوامبر 1980 تحت تاثیر این رویداد در انتخابات ریاست جمهوری طعم تلخ شکست را بچشد.
بطوریکه
بعدها کارتر در کتاب خاطراتش از 4 نوامبر 1979 (13 آبان58) به عنوان
تاریخی فراموش نکردنی یاد کرده و می نویسد: «... در روزهای نخست تصور می
کردم گروگان ها به زودی آزاد خواهند شد اما پس از آنکه بازرگان نخست وزیر
وقت دولت موقت در کوشش های اولیه خود برای آزادی با شکست مواجه شد نگرانی
ها افزایش یافت...».
اما آنچه در 13 آبان 58 رقم خورد تنها به شکست جیمی کارتر منتهی نشد و فراتر از ساقط شدن دولت کارتر در آمریکا و دولت بازرگان بود.
تسخیر
لانه جاسوسی سرمنشأ رویدادها و وقایعی شد که درهم شکسته شدن ابهت و هیمنه
پوشالین آمریکا را در پی داشت. اینجاست که می توان به رمز و راز نامگذاری
این روز از سوی امام راحل عظیم الشأن به «انقلاب دوم» پی برد.
اگر با
پیروزی انقلاب اسلامی نظام سلطه و استکبار به چالش کشیده شد و طنین «نه
شرقی، نه غربی» برای اولین بار بر محیط جامعه بین الملل استوار گشت تنها پس
از چند ماه این بار نماد سلطه و استکبار و افزون خواهی ضرب شست محکمی را
از نظام نوپای جمهوری اسلامی دریافت کرد. از 31 سال پیش که در چنین روزی
خبر تسخیر سفارت آمریکا بر صدر اخبار جهان نشست تا به امروز که کماکان
منازعه نفس گیر ایدئولوژیک و سیاسی میان ایران و آمریکا جریان دارد در
ابعاد و زوایای مختلف از این رویداد تاریخی، تحلیل های فراوانی توسط
تحلیلگران داخلی و خارجی مطرح شده است اما آنچه در این نوشته موضوع اصلی
بحث را تشکیل می دهد اشاره ای به عبرت نیندوختن آمریکایی ها نسبت به گذشته
و در مواجهه با ایران اسلامی است.
سفارت آمریکا در تهران در شرایطی به
تسخیر دانشجویان پیرو خط امام(ره) درآمد که آمریکایی ها در نظام دوقطبی آن
روزگار به عنوان یکی از دو ابرقدرت جولان می دادند و دولت و حکومتی در اقصی
نقاط عالم یارای رودررویی و یا دست کم ایستادگی در برابر افزون طلبی ها و
زیادت خواهی های ایالات متحده را نداشت.
از همین روی، تسخیر لانه جاسوسی اولین گوشمالی آمریکایی ها از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود که بنابر اوضاع و احوال زمانه انتظار می رفت واکنش به اصطلاح سهمگین و شدیدی را از جانب دولت آمریکا در پی داشته باشد ولی داستان اشغال سفارت تا 444 روز به طول انجامید و در همین ایام بود که علی رغم تهدیدهای رنگارنگ کاخ سفید و شاخ و شانه کشیدن های فراوان آنها، امام خمینی(ره) آن جمله تاریخی و ماندنی را فرمودند که «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» که همه دیدند چنین است.
البته به تعبیر دیگر می توان گفت،
آمریکایی ها در کارزار مواجهه با جمهوری اسلامی طی سه دهه گذشته یک غلطی
کرده اند و آن محاسبات غلط در برآورد توانمندی اصلی و اقتدار واقعی ایران
اسلامی است.
این محاسبات و برآوردهای غلط از همان روز تسخیر لانه جاسوسی تا اکنون تداوم داشته است.
آمریکایی
ها با محاسبه ای که خود آن را جامع و بی عیب و نقص می پنداشتند برای آزادی
گروگان ها دست به کار شدند اما آنچه را که در محاسبه ندیدند و به حساب
نیاوردند شن های صحرای طبس بود که کماندوهای آمریکایی موسوم به نیروهای
دلتا را زمین گیر کرد. آیا در عملیات پنجه عقاب آمریکایی ها قدرت فائقه و
مطلقه الهی و معنوی محاسبه شده بود؟
مگر در قاموس آمریکایی ها «ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» آمده است؟
اگر
فهمیده بودند که چند ماه بعد جنگ و نبرد نظامی به راه نمی انداختند.
آمریکایی ها گزینه نظامی را با اجیر کردن صدام علیه ایران برگزیدند اما
واقعیت آن است که ایران به عنوان مثال - و تنها مثال- «پاناما» نیست که
نیروهای ایالات متحده به آن کشور حمله کنند و «مانوئل نوریگا» رئیس جمهور
پاناما را دستگیر و به زندانی در آمریکا منتقل نمایند. همچنانکه امروز
ایران اسلامی، افغانستان، فلسطین و یا عراق نیست. آمریکایی ها با قانون
داماتو و سپس موج تحریم ها بر ضد ایران اسلامی از اهرم اقتصادی نیز در 30
سال گذشته بهره جستند اما طرفی نبستند و اکنون داستان بلند تحریم ها به
فصلی رسیده است که حتی رسانه ها و تحلیلگران غربی بر ناکارآمدی و بی خاصیتی
آن تأکید دارند. و این تحلیل- بخوانید اعتراف- فقط در دو، سه نشریه تخصصی
آمریکا مثل «فوربس» مشاهده نمی شود بلکه از نیویورک تایمز، واشنگتن تایمز،
وال استریت ژورنال گرفته تا روزنامه های صهیونیستی جروزالم پست، یدیعوت
آحارونوت و... ناگزیر اصل قصه را بازگو نموده و می نمایند.
جالب است که
حتی در مقوله به اصطلاح استراتژیک- به زعم آمریکایی ها- «تحریم بنزین» نیز
راه به جایی نبرده اند. همین دیروز نشریه تخصصی سیاسی و اقتصادی «فوربس»
نوشت: «طرح ضربتی تولید بنزین نشان داد تهران بامدیریت خود برنامه ر یزی
های واشنگتن برای توقف فعالیت هسته ای ایران را ناکام گذاشت و به خودکفایی
رسید و در آینده از صادر کنندگان نمونه خواهد شد.»
آمریکایی ها پس از
امتحان کردن گزینه ها و تاکتیک های مختلف و به تعبیری آزمون و خطاهای بسیار
درباره مواجهه با ایران اسلامی، سالهاست بر گزینه تهاجم فرهنگی و به عبارت
دقیق تر، ترفند و دسیسه «جنگ نرم» با هدف واهی براندازی خاموش نظام دست
یازیدند.
علی رغم هجمه و تهاجم آمریکایی ها در جنگ نرم علیه نظام جمهوری
اسلامی کماکان آنچه که آنها از آن هراس دارند قدرت و توان فزاینده ایران
در معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای است.
در سال های گذشته این هراس
آمریکایی ها نیز شدت یافته است به گونه ای که کاندولیزا رایس وزیر خارجه
دولت بوش دو سال پیش صریحاً و بی پرده بیان می دارد «نفوذ ایران از پرونده
اتمی خطرناک تر است» این تصریح «رایس» البته این تلویح را در پی دارد که
اساساً موضوع برنامه هسته ای ایران و نظایر آن(همچون حقوق بشر) تنها یک
بهانه است و آنچه کاخ سفید را به جنب و جوش واداشته قدرت و نفوذ ایران در
معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای است.
طرفه آن که همین چندی پیش، روزنامه
آمریکایی هافینگتون پست در مقاله ای به قلم مشترک فلینت و هیلاری من لوورت
نفوذ و توانمندی ایران را به عنوان «قدرت نرم» توصیف کرده و می نویسد:
«یکی از نشانه های برتری ایران بر آمریکا در عرصه قدرت نرم در خاورمیانه آن
است که ایران همواره متحدان پیروز و قدرتمندی دارد که همگی قادرند با
حمایت مردمی در انتخابات مختلف پیروز شوند.»
در همین راستا، حتی بنیامین
نتانیاهو نخست وزیر افراطی رژیم صهیونیستی که گنده گویی و لاف زنی در
آرشیو اظهارات و ادعاهای او به فراوانی دیده می شود عاجزانه اقرار می کند:
«امروز نفوذ حکومت ایران را از غزه تا لبنان، از افغانستان تا آمریکای
جنوبی و آفریقا می بینم.»
اکنون سؤالی که به پیش کشیده می شود این است
که چرا علی رغم آن که آمریکایی ها فهمیده اند ایران اسلامی به مانند
کشورهایی نیست که آنها هر موقع اراده کردند آنجا را تصرف نمایند یا بر آن
سیطره بیابند، باز هم به ترفندهای نخ نما شده و تاکتیک های تکراری خود
اصرار و پافشاری می کنند؟
به قول «نوام چامسکی» زبان شناس برجسته و
سیاستمدار خبره و شهره، «آمریکا نمی تواند، خواسته های خود را به ایران
تحمیل کند»، خب؛ با این وضعیت علت خطای تحلیل آمریکایی ها در رویارویی با
ایران اسلامی ناشی از چیست؟
پاسخ ساده است و آن این که آمریکایی ها عقبه
توانمندی ایران را که ماهیت و هویت دینی است درنیافته اند و درک نکرده اند
که اگر امروز ایران اسلامی طلایه دار نهضت بیداری اسلامی در منطقه است
ناشی از نیروی فزاینده معنوی «اسلام» است.
به تعبیر حکیمانه رهبر خبیر انقلاب اسلامی، هنر بزرگ امام راحل(ره) این بود که دین را به صحنه آورد.
و
آیا فهم این هنر سترگ و بزرگ در مخیله کوچک میلیتاریست ها و ماتریالیست ها
که تنها در پی جنگ افروزی و زیاده خواهی هستند می گنجد؟ درس 13 آبان و
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا این بود که در عصر حاکمیت دین و زمانه ای که رشد
اسلام خواهی شتاب گرفته است جایی برای قلدرمآبی و چپاولگری سلطه خواهان و
مستکبران زورگو و زیاده خواه نیست و همچنان که حضرت امام(ره) آمریکا را ام
الفساد قرن دانستند این نوید را هم دادند که این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر
مستکبرین است.
آمریکایی ها باید بدانند که توانمندی اصلی نظام جمهوری
اسلامی علاوه بر قدرت نظامی، سیاسی، دیپلماسی و اقتصادی، ماهیت دینی و
ایدئولوژیک است و باید در تحلیل و برآوردهایشان از ایران تجدیدنظر جدی
نمایند چرا که به قول معروف:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
حمید امیدی
دیروز سالگرد «ماجرا»ی 11سپتامبر بود، در نهمین سالگرد ماجرا و در حالیکه بیش از 80درصد شهروندان ایالات متحده نیز، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا را طراح و مجری عملیات حمله به برج های دوقلو- در محله منهتن نیویورک- و چند نقطه دیگر از این شهر می دانند، دولت آمریکا به یک کلیسای آمریکایی ماموریت داد تا با حمله به حساسترین و مشترک ترین نقطه اعتقادی مسلمین، ماجرا را با همان تفسیر پنتاگون و سیا بازپروری کرده و به «خبر اول دنیا» تبدیل نماید.
نقش
آفرینی دولت آمریکا در «ماجرا»ی یاد شده، بدیهی تر از آن است که نیاز به
استدلال داشته باشد همانگونه که اشاره شد امروز شهروندان آمریکا که زیر
بمباران تبلیغات دروغ پیرامون این موضوع قرار دارند، نقش آفرینی مسلمین و
حتی گروه بدنام «القاعده» را رد می کنند و به این باور رسیده اند که
11سپتامبر یک پروژه داخلی بوده است. جالب این است که علیرغم اعمال ممنوعیت
تحقیق در این مورد، در داخل آمریکا چندین جلد کتاب و میلیونها مقاله به چاپ
رسیده و در همه آنها به «داخلی بودن» پروژه تاکید شده است. کتاب «دروغ
بزرگ» اولین کتابی بود که توسط یک محقق صاحب نام فرانسوی- تیری میسان- در
سال 2002 قبل از اولین سالگرد ماجرا به چاپ رسید و البته به قیمت اخراج این
استاد از دانشگاه تمام شد! جالب تر اینکه 46 روز پیش از وقوع ماجرا، یک
رادیوی محلی در شهر آستین- ایالت تگزاس- از ماجرایی که 6 هفته بعد اتفاق
افتاد با ذکر جزئیات و اینکه قرار است به کجاها حمله شود و انگشت اتهام به
سمت چه کسانی برود دقیقا پرده برداری کرد. در آن برنامه «الکس جونز» گفته
بود این ماجرا منشأ حمله به خاورمیانه و بطور خاص افغانستان و عراق می شود.
شاید
بتوان گفت که ماجرای 11سپتامبر مهمترین پروژه امنیتی غرب بعد از جنگ دوم
جهانی است و تاثیرات میدانی آن از فروپاشی بلوک شرق مهمتر است. 11سپتامبر
تاکنون چندین جنگ را در خاورمیانه درپی داشته است، حکومت هایی را تا لبه
سقوط برده و ادبیات خاصی را بر جهان حاکم کرده است این نظریه که «امنیت
آمریکا، امنیت جهان و هر نوع رخداد امنیتی علیه آمریکا، رخدادی امنیتی علیه
جهان است» طی 9 سال گذشته فضای گفت وگوهای رسمی و دیپلماتیک را به «اشغال»
درآورده است. ماجرای جسارت ابلهانه به قرآن کریم در سالگرد ماجرای
11سپتامبر برای حفظ این ادبیات در فضای رسمی و دیپلماتیک و یکپارچه سازی
موضع غرب در مقابل مسلمین طراحی گردیده است. در خصوص این موضوع نکات زیر
قابل تامل است:
1- کاملا واضح بود که آمریکایی ها توان به آتش کشیدن
قرآن- به صورت رسمی- و پذیرش مسئولیت و عواقب ناشی از آن را نداشته و
ندارند. پس واقعا قرار نبود قرآنی سوزانده شود- هرچند قلوب رهبران آمریکایی
و سران جریانات پشت صحنه مدیریت آمریکا مملو از کینه و حقد نسبت به قرآن
کریم است- سؤال این است که چرا از آن با جدیت حرف زده شد؟ در واقع دستگاه
سیاسی آمریکا که با پا پس کشیدن افکار عمومی- حتی در درون ایالات متحده-
مواجه گردیده است با صحنه سازی و بردن انگشت اشاره به سمت مقدس ترین کتاب
آسمانی- که مورد احترام پیروان واقعی همه ادیان و سایر خردمندان که پیرو
دین هم نیستند، می باشد- دنبال این بودند که مسلمانان را به واکنش هایی
بکشانند و با براه انداختن جوی خون در بسیاری از کشورهای اسلامی، در نهایت
نوعی جبهه بندی میان غرب و مسلمین به وجود آورند به گونه ای که کشورهای
غربی به علاوه آن دسته از کشورهای شرقی که اکثریت جمعیت آنان پیرو آئین های
کنفسیوس، بودا و... هستند خود را در جبهه ای ببینند که پرچم آن دست خود
آمریکایی هاست. سؤال بعدی این است که پس چرا دو روز قبل از روز موعود
مقامات رسمی آمریکا- از رئیس جمهور تا سخنگوی کاخ سفید- نسبت به موضع
کلیسای فلوریدا موضع منفی گرفتند و آن کشیش فاسد، اعلام کرد که «به دلیل
هشدارهایی که دریافت کردیم باید در تصمیم خود تجدیدنظر کنیم»؟ اگر به متن
اظهارات اوباما، هیلاری کلینتون، سخنگوی کاخ سفید و نظامیانی نظیر پترائوس
مراجعه کنید، در می یابید که هیچکدام از آنان از حرمت و حریم کتاب مقدس
مسلمانان حرف نزدند و هیچکدام رأی کلیسای یاد شده را محکوم نکردند. همه به
عواقب این حکم در خاورمیانه اشاره کردند و اینکه اجرای آن جان آمریکایی ها
را در مناطق اسلامی به خطر می اندازد! راز مطلب این است که هنوز بسیاری از
کشورهای غربی با جنگ افروزی آمریکا علیه مسلمانان موافق نیستند و لذا در
اکثر موارد حاضر به همراهی با آمریکا نمی باشند همین عامل سبب فروپاشی
ائتلاف های امنیتی غرب شده است و این نگرانی بزرگ آمریکاست. مقامات طراح
آمریکا تلاش می کنند تا در یک برنامه پلکانی، جهان غرب را به مقابله با
مسلمین سوق دهند و لذا ناچارند در شرایطی که هنوز این آمادگی در اروپا،
روسیه، چین، ژاپن و... وجود ندارد از سیاست «دو گام به جلو یک گام به عقب»
استفاده نمایند. اگر خاطرتان باشد در آغاز ماجرای 11سپتامبر، جرج بوش از
«جنگ صلیبی» سخن گفت و چند روز بعد -ظاهرا- حرف خود را پس گرفت و گفت در
مورد آنچه اظهار داشته سوءتفاهم صورت گرفته است.
2-آمریکایی ها با پیش
کشیدن بحث جسارت به مقدس ترین کتاب آسمانی خواستند به مسلمین و رهبران
کشورهای اسلامی- بخصوص رهبران بلوک مقاومت- بگویند عدم همکاری جهان اسلام
با آمریکا کار را به بالاترین سطح برخورد می کشاند آن موقع دیگر بزرگترین
مقدسات هم از هجوم غرب در امان نیستند چه رسد به دماء مسلمین. آمریکایی ها
در این گام بحث را از متهم کردن گروهی از مسلمانان به متهم کردن خود اسلام و
در نتیجه همه مسلمانان تسری داده اند- هر چند از اول هم معلوم بود که آنان
با اساس اسلام و همه مسلمانان مسئله دارند- کندن پوسته قبلی و خارج کردن
مسئله اصلی از غلاف فریبنده- این که ما با اسلام مشکل نداریم با تندروی
اسلامی مشکل داریم- نشان دهنده آن است که ماجرا مطابق نقشه پیش نرفته و کار
به بن بست رسیده است. حال آمریکایی ها با بالا بردن سطح مطلب می خواهند
توجه طرف مقابل خود را به مهم بودن موضوعی که او آن را به چیزی نگرفته است،
جلب نمایند. در واقع آمریکایی ها به همراه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس
از مسلمانان و دولت های آنان می خواهند که خود تکلیف جنبش های اسلام گرا و
دولت های حامی این جنبش ها را مشخص کنند تا کار به هتک قرآن و وقوع جنگ
صلیبی علیه جهان اسلام منجر نگردد. در واقع غرب دارد اعتراف می کند که
تقسیم جهان اسلام به دو بخش محافظه کار و رادیکال نه تنها به انزوای جریان
اسلام گرایی در خاورمیانه و حوزه های پیرامونی آن منجر نشده بلکه هر روز به
گسترش حوزه نفوذ کشورهایی نظیر ایران و جنبش هایی نظیر حزب الله و حماس در
این منطقه و فراتر از آن انجامیده است. آمریکایی ها با خیز به سوی قرآن می
خواهند مسلمین را در مقابل جریان اسلام گرا قرار دهند یعنی در واقع اینجا
قرآن به گروگان گرفته می شود تا مانع پیاده شدن پیام های تحول ساز آن
گردند. اما آیا این شدنی است؟ پاسخ قرآن این است: «یریدون لیطفئوا نورالله
بافواههم و الله متم نوره ولوکره الکافرون» (آیه 8 سوره صف)
3- ماجرای
کلیسای فلوریدا یک تک حادثه نبود. همزمان با آن صدراعظم آلمان در یک
برنامه رسمی و در جلو دوربین های تلویزیونی به شخص کاریکاتوریست دانمارکی
که به پیامبر اسلام جسارت کرده بود، جایزه داد و اهانت های وی را مصداق
استفاده از آزادی، بیان دانست! همزمان با این دو اقدام، «سازمان بازی های
اینترنتی آمریکا» که مورد حمایت رسمی مالی، اطلاعاتی و سیاسی دولت آمریکاست
یک بازی رسانه ای را روانه بازار کرد که شعار آن این بود: «مسجد را خراب
کن، مسلمان را بکش»! در این بازی کاربر اینترنتی باید به هر شهری که وارد
می شود مساجد، قرآن، افراد دارای محاسن، مشایخ و علمای دینی را از بین ببرد
تا به دنیایی امن و دارای رفاه دست پیدا کند. در این بازی بطور سمبلیک به
لبنان، سوریه، ایران و عربستان حمله می شود و با شکست این کشورها و کشته
شدن مردم آن خاورمیانه امن می شود! دو سال پیش هم همین موسسه آمریکایی یک
بازی رایانه ای ساخت که در آن سرباز آمریکایی - کاربر اینترنتی - بعد از
شلیک موشک به مساجد، پاره کردن قرآن و کشتن پیروان همه مذاهب اسلامی به بن
لادن دست می یابد و با کشتن او جهان امن می شود!
مجموعه این قضایا بیش
از آنکه از وقوع جنگ هایی در آینده خبر دهند از شکست غرب در فضای واقعی و
توسل به فضای مجازی برای جبران شکست در فضای واقعی، حکایت می کنند.
شما
ببینید آمریکا برای آنکه 11 سپتامبر را به نقطه عزیمت برخورد با مسلمانان و
مقدمه ای برای از میان برداشتن مقاومت اسلامی تبدیل کند تاکنون بیش از 40
میلیون مقاله، خبر، گزارش، تحلیل، تصویر، مصاحبه و ... را تولید کرده و به
روی بستر اینترنت فرستاده است، حالا نتیجه همه این تقلاها این است که افکار
عمومی غرب در تحلیل ماجرای 11 سپتامبر، مقامات آمریکا را به عنوان طراحان و
مجریان نشان می دهند این یعنی شکست سنگین آمریکا در همراه سازی افکار
عمومی و در معنای بزرگتر یعنی شکست این نظریه که: «هرکس رسانه های پرقدرت
را در اختیار داشته باشد، قادر است به افکار عمومی شکل دهد و هرکس به افکار
عمومی شکل دهد قادر است بر جهان حکومت کند». یک خبر که توسط رسانه های
آمریکایی منتشر گردید، بیان گر آن است که بعد از چندین سال فعالیت شدید
رسانه ای علیه ایران تنها 11 درصد از مردم در خاورمیانه، ایران را یک تهدید
امنیتی ارزیابی کرده اند و حال آنکه رقم کسانی که آمریکا را تهدید امنیتی
می دانند به مرز 80 درصد نزدیک شده است. نظرسنجی اخیر موسسه آمریکایی زاگبی
در 6 کشور مصر، اردن، عربستان، امارات، لبنان و مراکش که فلینت لورت -
مشاور پیشین امنیت ملی کاخ سفید - آن را فاش کرد بیانگر آن است که 88 و 77
درصد از شهروندان این شش کشور عرب به ترتیب رژیم صهیونیستی و آمریکا را
«بزرگترین تهدید برای جهان» می دانند و تنها 10 درصد از آنان ایران را یک
منبع تهدید ارزیابی کرده اند. جالب این است که 77 درصد از مردم این کشورها
تلاش برای دست یافتن به بمب اتمی را حق ایران دانسته اند با این وصف می
توان حدس زد که بالای 95 درصد شهروندان مسلمان در منازعه اتمی غرب با
ایران، از حق ایران حمایت می نمایند این راز تبلیغات منفی غرب علیه قرآن و
پیامبر اعظم است و از قضا طرح موضوع حمله قریب الوقوع نظامی به ایران یا
سوزاندن قرآن بیش از آنکه از جرات آنان حکایت کند از هراس و یاس آنان خبر
می دهد.
یکی از نقاط ابهام در ماجرای 17 شهریور، میزان دخالت کشورهای خارجی در این فاجعه است. شاید بتوان مبنای این دخالت را در خاطرات ژنرال قره باغی یافت، آنجا که مینویسد: « ... به طوری که میدانیم علاوه بر اینکه دولت ایران عضو پیمان مرکزی (سنتو) بود [قرارداد نظامی بین ایران، پاکستان، ترکیه و انگلستان با شرکت آمریکا] یک قراداد دو جانبه جداگانه نیز با دولت آمریکا داشت که به موجب آن دولت آمریکا متعهد شده بود در مقابل هر نوع خطر و تهدید کمونیسم در منطقه به کشور ایران کمک و از استقلال و تمامیت ایران دفاع نماید، اعم از اینکه این خطر خارجی باشد یا داخلی. برابر مدارک اطلاعاتی و برآوردهای اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران که برحسب معمول با هم آهنگی مستشاران مربوطه [آمریکایی] بررسی و تهیه شده بود و همچنین بیانات رسمی اعلیحضرت، نخست وزیر و سایر مقامات مسئول، آشوبگران و اغتشاش کنندگان اصلی را کمونیست و مارکسیستهای اسلامی تشخیص داده بودند و همگان معتقد بودند که اغتشاش کنندگان در کشور در ظاهر به صورت مسلمان و به نام اسلام عمل میکنند، ولی در باطن کمونیست هستند و منظورشان اضمحلال کشور است... در نتیجه طبق برآوردهای اطلاعاتی ستاد، تهدیدی که علیه کشور و دولت صورت میگرفت، تهدید مشترک علیه ایران و آمریکا و تهدید کمونیسم تلقی میگردید. بنابراین در بحث و بررسی هایی که در مذاکرات اولیه با ژنرال هایزر و ژنرال گس [رئیس اداره مستشاری آمریکاییان در ایران] به عمل میآمد، ابتدا عقیده و نظر آنها این بود که باید با قدرت در مقابل این خطر کمونیسم مقاومت و از آن جلوگیری کرد و ضمن اعلام پشتیبانی دولت آمریکا از دولت بختیار اظهار میکردند راه حل برقراری آرامش در کشور این است که ارتش از دولت قانونی پشتیبانی نماید.»
این دیدگاه در میان اسناد سفارت آمریکا و اداره مستشاری آمریکاییان در ایران (که در ساختمان ستاد بزرگ ارتشتاران مستقر بود) تکرار شده است که آنها کمونیستها را عامل اصلی انقلاب اعلام میکردند و از این رهگذر برای آمریکا مجوز دخالت در مقابله با اعتراضات مردمی را قائل میشدند. این دخالت تا شب پیروزی انقلاب ادامه پیدا میکند و مستشاران امریکایی مشغول هدایت ارتش علیه مردم بودهاند، اما پس از اعلان تسلیم ارتش، آنها توسط دکتر ابراهیم یزدی به سفارت امریکا انتقال پیدا میکنند. این اقدام وی سبب ایجاد اولین جرقه در اذهان جویندگان حقیقت شد که چه رابطهای میان آمریکا و برخی از نیروهای به ظاهر انقلابی برقرار است.
این حضور ابراهیم یزدی در کنار آیتالله مهدوی کرمانی که منزل وی در نزدیکی ستاد ارتش بوده، انجام گرفته است. پیشتر در سالروز کودتای نوژه در روزنامه ایران به خاطرات ابراهیم یزدی از آن شب و برخی حوادث آن روز و چگونگی نفوذ برخی به ساختمان "ستاد بزرگ ارتشتاران" به تفصیل پرداخته شد. به طور اجمال میتوان گفت در شب 22 بهمن 1357، جمال میرشکرایی که اسلحه ای از پادگان عشرت آباد به دست آورده بود، به همراه دو نفر دیگر به منزل آیتالله مهدوی کرمانی که مقابل ستاد ارتش قرار داشته، رفته و به همراه دختر وی که همسر علیرضا تدین و خود از اعضای سازمان منافقین بوده است ، از پشت بام به سمت ستاد ارتش تیراندازی میکند. با توجه به فضای عمومی شهر و خبر سقوط رژیم شاه، به زودی ستاد ارتش نیز سقوط کرده و آنها بلافاصله وارد اداره دوم (مرکز اطلاعات طبقه بندی شده پرسنلی، نظامی، سیاسی، جاسوسی کل ارتش) میشوند. به فاصله اندکی شرایط برای حضور افرادی که به اعضای کمیته اداره دوم شهرت یافتند، فراهم میگردد. افرادی همچون محمد کاظم پیرو رضوی (مسئول کمیته اداره دوم ) ، مسعود کشمیری (عامل انفجار نخست وزیری)، جواد قدیری (عامل انتقال دهنده بمبهای ساخته شده از قسمت فنی سازمان به عوامل اجرایی در انفجارهای 6 و 7 تیر و 8 شهریور)، علی اکبر تهرانی (متهم ردیف دوم پرونده انفجار نخست وزیری)، باقر ذاکر، تقی محمدی (از متهمان اصلی انفجار نخست وزیری که در زندان خودکشی کرد) ، حبیب الله داداشی، بیژن تاجیک، سعید حجاریان، تقی امانپور و ...
عملکرد این جمع اغلب در پرونده انفجار نخستوزیری مورد بررسی قرار گرفته است، اما دیگر پرونده مطرح شده در این میان، مختومه نمودن پرونده رسیدگی به متهمان جنایت 17 شهریور است که بسیار قابل توجه است.
یکی از پروندههای کمتر بررسی شده درباره آخرین اقدامات سیستم اطلاعاتی نظام شاه برای حفظ قدرت، طرحی موسوم به "طرح جوش" بوده است. این طرح شامل دو بخش بوده است، نخست خبر رسانی و دوم عملیات. بررسی این طرح پژوهشی جداگانه میطلبد اما به صورت مختصر میتوان گفت که کشتار 17 شهریور توسط بخش عملیات این طرح به اجرا در آمده است.این طرح با شرکت افراد تیم تعقیب و مراقبت اداره دوم ارتش و افراد ضد اطلاعات نیروی هوایی انجام و عمل شده است که تحت مدیریت مستقیم عوامل آمریکا مشغول بودهاند.
آنچنان که در مقاله "نفوذی رکن 2 چه کسی بود؟" پیشتر شرح داده شد، پس از انقلاب در کمیته اداره دوم تقسیم کار میگردد، رضوی و امانپور رابطین جمع با نخست وزیری بودند و با دکتر یزدی و دیگران تماس داشتند. یکی از اقدامات انجام شده توسط آنها این بود که با معرفی چهار نفر به دفتر امور انقلاب در نخست وزیری، چهار حکم با امضای ابـــراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیر دولت موقت در تاریخ 9/4/1358 صادر میشود و به هر یک مجوز دسترسی به احکام تا رده به کلی سری در یکی از نیروهای ارتش داده میشود. مسعود کشمیری نیز به نیروی هوایی مامور میگردد. آنها از اختیارات ویژه ای در رفت و آمد آزادانه به محل بایگانی اسناد طبقه بندی شده برخوردار بوده و به پروندههای به کلی سری آزادانه دسترسی داشتند.
با ورود کشمیری و هم دوستانش - که برخی از آنها خود در طرح جوش مشارکت داشتهاند- به مرکز ضد اطلاعات نیروی هوایی ، اوراق و اسناد مربوط به طرح جوش توسط زلفی و کشمیری از دسترس خارج میشوند. اما با همکاری ستوانیار شهید عبدالباقی فلاحیان، مخفیانه اسناد از دسترس آنها خراج و به دادگاه انقلاب ارتش تحویل میگردد. پس از آشکار شدن موضوع، یکی از همکاران کشمیری در کمیته رکن 2 به نام "استوار داوود افتخارپور" به شدت به کشمیری معترض میگردد. او که عضو طرح جوش بوده و ضمن عضویت در ساواک، محافظ پسر محمدرضا پهلوی در هنگام تمرینهای پروازی بوده است، از افشای چهره خود برآشفته شده و با تظاهر به قهر قطع همکاری مینماید، اما کشمیری به او قول میدهد به هر ترتیب نخواهد گذاشت پرونده به جریان بیفتد. دادگاه بلافاصله 262 نفر ضد اطلاعاتی نیروی هوایی شرکت کننده در طرح جوش را اخراج، حقوق آنها را قطع و محاکمه آنها را آغاز مینماید. اما با فعالیت اعضای کمیته رکن 2 به ویژه کشمیری، موفق به بازپس گیری پرونده با ادعای عدم صلاحیت دادگاه در رسیدگی به موضوع ضداطلاعات و ارجاع آن به کمیسیون تسویه و بررسی میشوند که کشمیری در کنار افرادی همچون زلفی، سرگرد فرخزاد، سرگرد طلوعی و ... در آن حضور داشتند. اولین اقدام کمیسیون نقض حکم قطع حقوق بوده است. سپس به تحقیق به کمتر از ده نفر از این جمع پرداخته و اعلام میکند که طرح از اعتبار ساقط است و پیگیری نتیجهای ندارد و ادامه تحقیق را منتفی مینماید و کلیه 262 نفر به وضع عادی در میآیند.
نحوه تحقیق چنین بوده است که در یک پرسش و پاسخ ساده، یکنفر اظهار داشته بود در روز 17 شهریور ما در حوالی میدان شهدا، روبروی اداره برق بودهایم اما مسلح نبودیم. دو نفر اعلام کرده بودند که در خیابانهای اطراف میدان شهدا بودهاند، عباس تاجیک اعلام کرده بود که آن روز مرخصی بوده است و جهانی و افتخارپور اعلام کرده بودند که شرکت نداشتهاند. حال آنکه نفی جرم توسط مجرم در مرحله اول و بدون ارائه اسناد و مدارک، از طبیعیترین وقایع جاری در سیستم قضایی است و عجیبتر آنکه تاجیک، جهانی و افتخارپور خود از ایادی کشمیری در کمیته اداره دوم بودهاند.
همین کمیسیون، پس از دستور صریح فرمانده وقت نیروی هوایی، شهید فکوری، مبنی بر اخراج کلیه پرسنل ضداطلاعات آن نیرو، با فعالیت کشمیری، افتخارپور، جهانی، تاجیک، البرز، زلفی و ... تعداد 27 نفر از بدترین عناصر ضداطلاعات که کاملا مورد اطمینان رژیم شاه بودهاند و اکثرا اعضای طرح جوش بودهاند را ابقا مینمایند و آنها را به مراکز حساسی همچون مرکز اطلاعات و ارشاد نیروی هوایی، تیم تعقیب و مراقبت، ستاد خنثی سازی کودتا، نخست وزیری، شورای امنیت و حفاظت نیروی هوایی مامور مینمایند.
هنگام بررسی حادثه انفجار نخست وزیری تعدادی از اوراق طرح جوشف از طریق نیروی هوایی به دادیار پرونده میرسد و در بهمن 1360 اوراق تکمیلی از طریق دادستانی کل، با اعزام نمایندهای به اداره دوم خواسته میشود. اما پس از پیگیریهای مکرر و طی مسیر رسمی و نامهنگاری ارشد ترین مسئولان قضایی، کمیته اداره دوم از تحویل اسناد به بهانههای گوناگون استنکاف مینماید. و در نهایت بخش ناقص دیگری را تحویل میدهند.
سرانجام شهید آیت الله ربانی املشی سرهنگ کتیبه را احضار کرده و از او جواب میخواهد. سرهنگ کتیبه توضیح میدهد که کمیته اداره دوم از این اداره دستور نمیپذیرد و با یادآوری مراحل تشکیل این کمیته و نفوذیهایی همچون کشمیری و قدیری در میان آنها، خبر از استنکاف این کمیته از تحویل مدارک میدهد. وی همچنین در نامهای رسمی در تاریخ 26/2/61 نیز پاسخ داد که «کمیته سماجا2 که تابعیتی از اداره دوم ندارد، از واگذاری مدارک خودداری کرده است.»
در تاریخ 27/2/61 نامهای به رکن دوم کمیته ستاد مشترک ارتش نوشته شده و دستور داده میشود ظرف 24 ساعت کلیه ملحقات و مکاتبات طرح جوش، در اختیار دادستانی قرار گیرد. مهندس رضوی در تماس تلفنی اعلام میدارد که اوراق سه چهار هزار برگه و پخش در پروندههای مختلف است و ممکن نیست. در نهایت ناگزیر به تمکین میشود اما اعلام میکند نماینده دادستانی باید در محل بررسی نمایند. از او خواسته میشود تا کپی پرونده را به دادستانی دهند، او ادعا میکند که این حجم کپی خلاف شرع است. آیت الله املشی مسئولیت شرعی آن را برعهده میگیرند و آنها میگویند کاغذ نداریم. کاغذ فرستاده میشود و میگویند دستگاه کپی خراب است. مکاتبه میشود تا ریاست رکن 2 در اختیارشان قرار دهد، اما باز امروز و فردا مینمایند تا سرانجام انجاری در دادگستری، زیر اطاق دادستان کل کشور و دفتر دادستانی رخ میدهد. به نظر میرسد این انفجار قصد حذف فیزیکی پیگیری کنندههای این پرونده را داشته است، که به لطف الهی با ناکام ماندن این ترور پیگیریهای مکرر ادامه مییابد. سرانجام بخش ناقص دیگری از پرونده تحویل میگردد که مربوط به بخش اطلاع رسانی بوده و از بخش عملیات سندی در اختیار گذاشته نمیشود.
این موضوع با حوادثی که در خصوص آیت الله ربانی املشی و آیت الله قدوسی پدید آمد و منجر به شهادت آن دو بزرگوار گردید و برخی حواشی دیگر امکان پیشرفت نیافت و تنها ردپایی از آن در میان دیگر پرونده مفتوح مانده شهریورماه -پرونده انفجار نخست وزیری- باقی مانده است.
این موضوع اما یادآور ضرورتی است که بر اثر گذر زمان بر آن خاک غفلت نشسته است؛ اگرچه شرایط بحرانی و نفوذیهای متعدد در سیستم قضایی و اطلاعاتی کشور در دهه شصت حوادث متعددی پدید آورد و پیگیری چنین پروندههایی را ناتمام گذاشت، اما با گذر آن دوره و آشکار شدن خیانت بسیاری از چهرههای حاضر در این پرونده، آیا زمان رفع مظلومیت از شهدای 17 شهریور نرسیده است؟
به راستی چرا از میان شهدایی که حتی عوامل آمریکایی در کمترین تخمینها آنرا بالغ بر دویست شهید دانستهاند، پس از سی و دو سال تنها اسامی محدودی بر دیوارههای میدان شهدا نقش بسته است و چرا همچنان پرونده حقوقی برای عوامل آن شکل نگرفته است؟ آیا زمان زدودن این غبارها نرسیده است؟
محمد مهدی اسلامی