شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

آخرین وصیت امام حسین(ع)

برای بندگان خدا امام حسین (ع) در آخرین لظات زندگی خود رو به شمر بن ذی‌الجوشن فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، دست کم در دنیایتان، آزاده و بزرگ‌منش باشید.»

به گزارش باشگاه خبرنگاران، پیمان امام حسین (ع) برای دفاع از آخرین و کامل‌ترین دین توحیدی و الهی، هیچ‌گاه نشکست و آن امام همام با ریختن خون خود و همچنین جان‌فشانی‌هایی که یاران و اصحاب باوفا و کم‌تعدادش کردند و اسارتی که زنان و دختران اهل حرمش کشیدند، آبروی تمام بشریت در تمام طول تاریخ شد.

حدود ۱۴۰۰ سال است که قلم‌های دوست و دشمن، موافق و مخالف، مسلمان و غیرمسلمان در نگاشتن ظلم‌های بی‌حد و حصر یزیدیان در دشت کربلا در کار است و تا کنون نتوانسته گوشه‌ای از جنایاتی که بر اهل بیت پیامبر رفت را به دوست‌داران حق و حقیقت و عدالت و آزادیخواهی بشناساند.

شاید دردآورترین بخش از این نوشته‌ها مربوط شرح شهادت سیدالشهدا (ع) باشد که در هر بخش آن می‌توان حزن بی حد را درک کرد. این نوشتار هم گوشه‌ای از مطالب بیان شده در کتاب‌هاب تاریخی و مقاتل است که در دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین (ع) چاپ و منتشر شده است که آن‌ها را مرور می‌کنیم.

امام لباسی را می‌طلبد که کسی بدان رغبت نکند

«الملهوف»: امام حسین فرمود: «برایم لباسی بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا زیر لباس‌هایم بپوشم و مرا برهنه نکنند.»
برای امام شلوارکی آوردند. امام نپذیرفت و فرمود: «این لباس خواری است.»

سپس خود امام لباس کهنه‌ای را برداشت و آن را پاره کرد و زیر لباسش پوشید اما هنگامی که شهید شد آن را نیز بردند و امام را برهنه رها کردند.
آنگاه امام شلوارهایی پنبه‌ای را ـ که بافت یمن بود ـ خواست و آن را پاره کرد و پوشید و از آن رو پاره کرد تا آن را نبرند، اما هنگامی که کشته شد، بحر بن کعب ـ که خداوند لعنتش کند ـ آن را هم برد و حسین را برهنه رها کرد.

دستان بحر، پس از این کار در تابستان مانند چوب خشک می‌شد و در زمستان از آنها چرک و خون تراوش می‌کرد تا آن که خدای متعال او را هلاک کرد.

«المناقب» ابن شهر آشوب: آنگاه امام حسین (ع) فرمود: «لباسی برایم بیاورید که کسی به آن رغبت نکند و زیر لباس‌هایم بپوشم تا برهنه‌ام نکنند؛ چرا که من کشته می‌شوم و لباس و سلاحم را می‌برند.»

برای امام شلوارکی آوردند؛ اما نپذیرفت و فرمود: «این لباس اهل ذمه است.»
سپس لباسی بلندتر را که از شلوار، کوتاه‌تر و از شلوارک بلندتر بود آوردند و امام آن را پوشید.

«تاریخ الطبری» به نقل از ابو مخنف: سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم برایم نقل کرد که: چون حسین با سه یا چهار نفر، تنها ماند شلوار یمانی محکمش را که چشم را خیره می‌کرد خواست تا آن را زیر لباسش بپوشد. آن را پاره پاره و رشته رشته کرد که پس از شهادتش به غارت نبردند.

یکی از یاران او گفت: «کاش زیر آن، شلوارک می پوشیدی!»
فرمود: «شلوارک لباس خواری است و برای من شایسته نیست که آن را بپوشم.»
اما هنگامی که حسین به شهادت رسید، بحر بن کعب آن را نیز از [تن] ایشان درآورد و ایشان را برهنه رها کرد.
نیز عمرو بن شعیب از محمد بن عبدالرحمان برایم نقل کرد که هر دو دست بحربن کعب در زمستان آب ترشح می‌کرد و در تابستان مانند چوب خشک می‌شد.

خداحافظی امام با زنان

«المناقب» ابن شهر آشوب: سپس حسین با زنان، وداع کرد. سکینه، شیون می‌کرد. امام او را به سینه‌اش چسباند و فرمود:

«ای سکینه! بدان که پس از من، گریه‌ات طولانی
خواهد بود، هنگامی که مرگ، مرا دریابد.
با اشک حسرتت، دلم را آتش مزن
تا آنگاه که روح در بدن دارم
و چون کشته شدم، تو سزامند گریستنی
ای بهترین زنان!»

وصیت‌های امام

«اثبات الوصیه»: حسین (ع) ، سپس علی بن الحسین (ع) را که بیمار بود، فرا خواند و اسم اعظم و میراث‌های پیامبران را به او وصیت کرد و او را آگاه کرد که علوم و نوشته‌ها و قرآن‌ها و سلاح را به ام‌سلمه ـ که خدا از وی خشنود ـ باد سپرده و به وی فرمان داده است که همه آنها را به او بدهد.

«الکافی» به نقل از ابوجارود: امام باقر (ع) فرمود: «حسین بن علی (ع) هنگامی که آنچه باید برسد به او رسید، دختر بزرگش فاطمه بنت الحسین را فراخواند و نوشته‌ای در هم پیچیده و وصیتی آشکار به او داد. علی بن الحسین (ع)‌ درد شکم داشت و با آنان بود؛ اما او را به خودش واگذاشته بودند و فکر نمی‌کردند که از آن بیماری جان سالم به در برد. فاطمه آن نوشته را به علی بن الحسین (ع)‌ داد و سپس ـ به خدا سوگند ای زیاد ـ که آن نوشته به ما رسیده است.»
گفتم: «خدا مرا فدایت کند در آن نوشته چیست؟»
فرمود: «به خداسوگند، همه نیازهای فرزندان آدم از روز خلقت آدم تا فنای دنیا در آن آمده است. به خدا سوگند در آن حدود هم هست حق [مقدار] دیه یک خراش.»

«الکافی» به نقل از ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع): چون هنگام وفات پدرم علی بن الحسین (ع) فرا رسید، مرا به سینه اش چسباند و سپس فرمود: ای فرزند عزیزم! تو را به آنچه پدرم هنگام فرا رسیدن وفاتش به من وصیت کرد، وصیت می‌کنم و نیز به آنچه پدرش به وی وصیت کرده است.»
سپس فرمود: «ای پسر عزیزم! مبادا بر کسی ستم کنی که در برابر تو هیچ یاوری جز خدا ندارد!»

اجازه خواستن فرشتگان برای یاری کردن امام

«کمال‌الدین و تمام النعمه» به نقل از اَبان بن تغلب از امام صادق (ع): چهار هزار فرشته فرود آمدند و قصد نبرد در کنار حسین (ع) را داشتند که به آنها اجازه داده نشد. بالا رفتند تا [از خداوند] اجازه بگیرند؛ اما هنگامی که پایین آمدند حسین (ع)‌ کشته شده بود و آنان پریشان و غبارآلوده تا روز قیامت نزد قبر حسین می‌گریند.

«الغیبة» نعمانی به نقل از اَبان‌ بن تغلب، از امام صادق (ع) درباره نزول فرشتگان: چهار هزار فرشته نشاندار ـ که با پیامبر خدا (ص) بودند ـ و سیصد و سیزده فرشته‌ای که در جنگ بدر با پیامبر خدا (ص) بودند و نیز چهار هزار فرشته دیگر، با آنان به آسمان عروج کردند تا اجازه بگیرند که همراه حسین‌ بن علی (ص) بجنگند؛ اما چون بازگشتند‌، حسین (ع) به شهادت رسیده بود و آنان، پریشان و غبارآلود، تا روز قیامت نزد قبر حسین (ع)، می‌گریند و همگی آنان، انتظار قیام قائم (عج) را می‌کشند.

آخرین یاری خواهی امام (ع) برای اتمام حجت

«الملهوف»: هنگامی که حسین (ع)، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم‌ گرفت که خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا (ص) دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که در کار ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا باری‌دهنده‌ای هست که به خاطر خدا، ما را یاری دهد؟».
پس صدای ناله‌زنان برخاست.

«مقتل‌الحسین‌(ع)» خوارزمی: آن‌گاه حسین (ع)، به چپ و راستش نگریست و هیچ مردی را ندید. علی‌ بن ‌الحسین، زین‌العابدین(ع) ـ که سنش از علی‌ [اکبر] شهید، کمتر و بیمار بود و نسل خاندان محمد (ص) از طریق او استمرار یافت ـ بیرون آمد؛ ولی نمی‌توانست شمشیرش را حمل کند و ام‌ کلثوم، پشت سر او فریاد می‌زد: «ای پسر عزیزم! بازگرد.»
علی گفت: «ای عمه!‌ بگذار پیش روی فرزند پیامبر خدا (ص) بجنگم.»
حسین(ع) فرمود: «ای ام‌ کلثوم! او را بگیر و بازگردان تا زمین، از فرزندان خاندان محمد (ص)، تهی نماند».

نبرد انفرادی امام (ع) با دشمنانش

«الارشاد»: هنگامی که جز سه تن از یاران حسین (ع) باقی نماندند، امام (ع) به دشمن، حمله برد و آنان را از خود، دور می‌کرد و آن سه تن، از او حفاظت می‌کردند تا آن که آنان نیز کشته شدند. امام (ع) که از زخم‌های تن و سرش، سنگین شده و تنها مانده بود، آنان را با شمشیر می‌زد و آنها، از چپ و راست او می‌گریختند.

حمید بن مسلم می‌گوید: «به خدا سوگند، آن وقت، شکست خورده‌ای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند، اما این گونه استوار و پر دل و جسور مانده باشد. پیادگان، بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد و چپ و راست او، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شکافته می‌شدند.»

«الملهوف»: راوی می‌گوید: آن گاه حسین (ع)، دشمن را به نبرد تن به تن فرا خواند و همه کسانی را که به جنگش می‌آمدند، از میان برمی‌داشت تا آن جا که تعداد فراوانی از آنها را کشت و در این حال، می‌فرمود:
«مرگ، از ننگ، بهتر است و ننگ، از ورود به آتش».

یکی از راویان می‌گوید: «به خدا سوگند، تاکنون شکست‌خورده‌ای را ندیده بودم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند؛ اما این‌گونه استوار و پردل مانده باشد. پیادگان، بر او یورش می‌بردند و او هم بر آنان، یورش می‌برد و آنان، مانند فرار بزها به هنگام حمله گرگ، از هم شکافته می‌شدند.»

او بر آنان، حمله می‌برد و درحالی که آنان، بالغ بر سی‌ هزار نفر بودند، از پیش پای او، مانند ملخ‌های پراکنده، می‌گریختند و او، دوباره به جای خویش، باز می‌گشت و می‌گفت: «هیچ نیرو و توانی، جز از جانب خداوند والا مرتبه بزرگ، نیست».

«الفتوح»: آن‌گاه، حسین(ع) [دشمن] را به نبرد تن به تن، فرا خواند و همه قهرمانانی را که به جنگ او می‌آمدند، می‌کشت تا آن که تعداد فراوانی را از آنها کشت.

شمر بن ذی‌الجوشن ـ که خدا لعنتش کند ـ پیشاپیش دسته بزرگی، جلو آمد. حسین‌(ع) با همه آنها جنگید و آنها نیز با او جنگیدند ... آن گاه حسین (ع)، مانند شیر شرزه به آنها حمله برد و در پی کسی نمی‌رفت، جز آن که او را با ضربه شمشیرش به زمین می‌انداخت. تیرها از هر سو به طرف او می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند. و او می‌فرمود: «ای امت بدکار! پس از محمد، چه بد کردید در حق امت و خاندانش. هان! شما پس از من، دیگر از کشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کشتید، کشتن هرکس دیگری بر شما گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد».

حُصَین بن نُمَیر سَکونی، بر حسین (ع) بانگ زد: «ای پسر فاطمه! خدا چگونه انتقام تو را از ما می‌گیرد؟»
حسین(ع) فرمود: «میانتان، ‌ترس و درگیری می‌اندازد و خونتان را [به دست خودتان] می‌ریزد و آن‌گاه، عذاب را بر شما سرازیر می‌کند».

امام(ع) در پی آب

«الاخبار الطوال»: حسین (ع) تشنه شد و کاسه آبی خواست. هنگامی که آن را به دهان برد، حصین بن نمیر، ‌تیری به سوی او انداخت که به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن، مانع شد و حسین (ع)، کاسه را از دست، فرو گذاشت.
هنگامی که دید دشمنان از او پس می‌کشند برخاست و بر تل و سیل بند کنار فرات، به سوی آب رفت که جلویش را گرفتند و او به همان جا که بود، بازگشت.

«منیرالاحزان»: سپس، نبرد را متوجه حسین (ع) کردند و او را از فراوانی زخم‌ها و ضربه‌ها، مانند تکه گوشتی کردند. امام (ع)، آبی برای نوشیدن می‌جویید و نمی‌یافت و ۷۲ زخم، ‌برداشته بود.

«بستان الواعظین»: حسین (ع) به هنگام شهادتش آبی طلبید، اما از او باز داشتند و تشنه به شهادت رسید و بر خدا وارد شد تا از شراب بهشتی، سیرابش کند.

«الملهوف»: نبرد را متوجه او کردند و او بر آنان، و آنان بر او حمله می‌بردند و او با وجود آن، آبی برای نوشیدن می‌جویید و نمی‌یافت.

«الفتوح»: دشمنان بر او حمله بردند و پیوسته، او بر آنان و آنان بر او حمله می‌بردند و او در این میان، آبی می‌جست تا از آن بنوشد و هر بار که به تنهایی به سوی فرات، یورش می‌برد، به او حمله می‌کردند تا او را از آب، باز دارند.

«الارشاد»: هنگامی که شمر بن ذی الجوشن، شجاعت حسین (ع) را دید سواران را فرا خواند و در پشت پیادگان قرار گرفتند و به تیراندازان فرمان تیر داد. آنان، او را تیر باران کردند و از فراوانی تیرها، مانند خارپشت شده بود. امام (ع) عقب کشید و آنان در برابر موضع گرفتند.

«مثیرالاحزان»: هنگامی که حسین (ع) از شدت جراحات زمین‌گیر شد و دیگر توان حرکت نداشت. شمر، فرمان داد که او را تیر باران کنند.

«الفتوح»: تیر‌ها را از هر سو به طرف حسین (ع) می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند. و او می‌فرمود: «ای امت بدکار جه بد جانشینانی برای محمد، در میان امت و خاندانش بودید. هان! شما از من، دیگر از کشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کشتید کشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند‌ ـ مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد.»

«تاریخ الطبری» به نقل از سعد بن عبیده: حسین (ع) جلو آمد و با نمایندگان ابن زیاد، گفت‌وگو کرد. گویی اکنون به ردای خط دار او می‌نگرم، هنگامی که با آنان، سخن گفت، بازگشت. مردی از قبیله بنی تمیم ـ که به او عمر طُهَوی می‌گفتند ـ تیری به سوی او انداخت گویی اکنون آن تیر را می‌بینم که میان شانه‌هایش به رادیش آویخته است.

اصابت تیری به پیشانی امام

«الفتوح»: هر گاه حسین (ع) به تنهایی به سوی فرات یورش می‌برد، به او حمله می‌کردند تا او را از رسیدن به آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان ـ که کینه‌اش ابو حُتوف بود ـ تیری انداخت و بر پیشانی حسین (ع) نشست. حسین (ع) تیر را کند و آن را انداخت. خون به صورتش و محاسنش سرازیر شد.
سپس حسین (ع) گفت: «خدایا! تو می‌بینی که من از دست این بندگان نافرمان و طغیان‌گرت، در چه حالی هستم. خدایا! یک یک آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرق هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!»

اصابت تیری به سینه امام

«مقتل‌الحسین» خوارزمی: حسین (ع) که بر اثر نبرد، کم‌توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی‌اش خورد.
خون از پیشانی‌اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیری با پیکان سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست.
حسین (ع) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا.»

آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کشند که جز او، فرزندی پیامبری بر روی زمین نیست.»

سپس، تیر را گرفت و آنان را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین (ع) دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پر شد، آنان را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن بازنگشت ... دوباره، دستش را به زخم نهاد و چون از خون پر شد، بر سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدم محمد (ص) را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم ای پیامبر خدا! فانی و فلانی، مرا کشتند.»

اصابت تیری به گلوی امام

«الامالی» صدوق به نقل از عبدالله بن منصور، از امام صادق (ع)، از پدرش امام باقر (ع)، از جدش امام زین العابدین (ع): حسین (ع) به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا برد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند.»
قبیله‌ بنی کلاب، میان حسین (ع) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که به گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (ع) تیر را گرفت و بیرون کشید.
سپس، خون را با کف دستش می‌گرفت و هنگامی که پر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای را مظلوم و خونی، دیدار خواهم کرد.»

«الملهوف»: سپس سنان نیز تیری به سوی امام حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (ع) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنار هم گرفت و هر گاه از خونش پر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خصاب می‌کرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حق عصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد.»

«الفتوح»: سنان بن انس نخعی، تیری به سوی حسین (ع) انداخت. تیر، بر گلویش نشست. صالح بن وهب یَزَنی هم نیزه‌ای به پهلوی حسین (ع) زد. حسین (ع) از اسبش به زمین افتاد. سپس، راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید. کف دستانش را کنار هم می‌گرفت و هر گاه از خونش پر می‌شدند، آنها را به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «این گونه خدایم را با خونم و با حق غصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد.»

اصابت تیر بر دهان امام (ع)

«الکامل فی التاریخ»: تشنگی حسین (ع) شدت گرفت. نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد. حصین بن نمیر، تیری به سوی ایشان انداخت که به دهانش اصابت کرد. حسین (ع) خون با دستش می‌گرفت و به سوی آسمان، پرتاب می‌کرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسر دختر پیامبر می‌کنند، به تو شکوه می‌برم. بارخدایا! یکایکاشان را به شمار آور و یکایک آنان را بکش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار.»
نیز گفته‌اند، کسی که به حسین تیر انداخت مردی از قبیل بنی اَبان بن دارِم بود.

«تذکرة‌الخواص» به نقل از هشام بن محمد: حصین به تمیم، تیری به سوی حسین (ع) انداخت که به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین (ع) در حالی که می‌گریست می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌کنند، به تو شکوه می‌برم.»
سپس، تشنگی‌اش شدت گرفت.

«المناقب» ابن شهر آشوب به نقل از ابن عُیَینَه: دو تن از قاتلان حسین (ع) را دیدم یکی از آنها ...، ظرف آب را می‌گرفت و آن را تا آخر، سر می‌کشید؛ اما سیراب نمی‌شد. این، از آن رو بود که [روز عاشورا] دید که حسین (ع) ظرف آبی را نزدیک دهان برد، از آن می‌نوشد پس تیری به سوی او انداخت. حسین (ع) فرمود: «خداوند تو را از در دنیا و آخرت، سیراب نکند.»

«مجابو الدّعوة» ابن ابی الدنیا به نقل از محمد کوفی: مردی از قبیله ابان بن دارم به نام زرعه در کشتن حسین (ع) حاضر بود. او تیری به سوی حسین (ع) انداخت که به گلویش اصابت کرد. حسین (ع) خون را می‌گرفت و به سوی آسمان می‌پاشد. این، از آن رو بود که حسین (ع) آبی طلبید تا بنوشد و هنگامی که آن مرد تیر زد، میان او و آب، جدایی انداخت [و نتوانست آب بنوشد].
حسین (ع) گفت: «خدایا! او را تشنه بدار. خدایا! او را تشنه بدار»
یکی از شاهدان مرگش برایم نقل کرد که: آن مرد، از احساس حرارت در شکمش و سردی پشتش، فریاد می‌کشید و جلوی او، یخ و بادبزن و در پشت او، آتشدان بود و می‌گفت: «به من آب بدهید. تشنمگی مرا کشت!»
کاسه بزرگی برایش می‌آورند که در آن شربت یا آب و شیر بود و اگر پنج تن از آن می‌نوشیدند، سیراب می‌شدند؛ ولی او می‌نوشید و دوباره می‌گفت: «به من آب بدهید. تشنگی مرا کشت!»
سرانجام شکمش، [به سبب بسیار نوشیدن آب] مانند شکم شتر شکافته شد.

سخن گفتن زینب (س) با عمر بن سعد

«تاریخ الطبری» به نقل از عبدالله بن عمار: زینب دختر فاطمه (س) و خواهر حسین (ع) بیرون آمد ... و این گونه می‌گفت: «کاش آسمان، خراب می‌شد و بر زمین می‌افتاد!»
عمر بن سعد، به حسین (ع) نزدیک شده بود. زینب (ع) به او گفت: «ای عمر بن سعد! آیا اباعبدالله را می‌کشند و تو، نگاه می‌کنی؟!»
گویی اشک‌های عمر را می‌بینیم که بر گونه‌ها و محاسنش روان است. آن گاه، عمر از او روی گرداند.

«الارشاد»: خواهر امام، زینب (س) به درگاه خیمه آمد و عمر بن سعد بن ابی وقاص را ندا داد: «وای بر تو، ای عمر! آیا اباعبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟»
عمر، پاسخش را نداد. زینب (ع) بانگ زد: «وای بر شما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟! هیچ کس، پاسخی به او نداد.»

سخنان زینب (س) هنگام شهادت برادر

«الملهوف»: زینب (ع) از در خیمه بیرون آمد و فریاد می‌زد: «وای، ای برادر! وای، ای سرو من! وای، ای خاندان من! کاش آسمان، خراب می‌شد و به زمین می‌افتاد و کوه‌ها، خاک و در دشت‌ها، پراکند می‌شدند!»

هجوم بردن به خیمه‌ها

«تاریخ‌الطبری» به نقل از ابو مخنف: سپس شمر بن ذی الجوشن، با تنی چند (حدود ده) تن از پیادگان سپاه کوفه، پیش‌روی کردند و به سوی خیمه‌ای که اثاث و خانواده حسین (ع) در آن بود، رفتند و میان او و خیمه‌هایش، مانع شدند.
حسین (ع) فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، دست کم در دنیایتان، آزاده و بزرگ‌منش باشید. خیمه و خانواده را از دستبرد اراذل و اوباشتان دور بدارید.»
ابن ذی‌الجوش گفت: «این حق برای تو هست، ای پسر فاطمه!»

«مثیرالاحزان»: حسین (ع) پیوسته می‌جنگید تا آن شمر بن ذی‌الجوشن آمد و میان او و خیمه‌اش، مانع شد. امام (ع) فرمود: «به زودی خیمه‌ام برای شما مباح خواهد شد؛ ولی نابخردان و سرکشانتان را از آن، بازدارید و اگر دین ندارید، دست کم در دنیا، آزاده باشید.»

شمر به او گفت: «ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟»
فرمود: «می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید؛ ولی زنان که گناهی ندارند.»
شمر گفت: «این حق برای تو هست.»

9 دی روز خدا .....

1- امروز سالروز حماسه 9 دی است. روزی که مردم خداجو و آرمان خواه ایران با تکیه بر ولایتمداری و در پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلابی با حضوری بی نظیر در صحنه دفاع از نظام حاضر شدند و بساط فتنه 88 را برچیدند. 9 دی نقطه عطفی در تاریخ ملت ایران شد و به تمامی اجانب و جیره خواران آنان فهماند که با مقدسات و اعتقادات این مردم نمی توان بازی کرد. مردان و زنان ایران اسلامی با حضور آگاهانه و هوشیارانه خود، زیباترین تجلی بصیرت دینی را به نمایش گذاشتند و حماسه ای جاوید آفریدند.

9 دی روز مجاهدت بود. روز تهذیب روح ملت از زنگاره های شبهه و انگاره های فتنه گرانی که در سایه تلاش دشمنان و بداندیشان، سعی می کردند بین مردم و نظام فاصله انداخته و آنان را از آرمانهای امام و انقلاب دور سازند. 9 دی روز کشف و شهود ملت ایران بود؛ در مقابل کسانی که خود را متعلق به انقلاب و فرزند آن معرفی می کردند و صدالبته دانسته و عامدانه تیشه کین و حقد خود را به ریشه های استوار آن می کوبیدند و از سوی دیگر فریاد وا مظلوما در مقابل مردم سر می دادند. 9 دی روز تبلی السرائر انقلاب بود. روزی که پرده ها فرو افتاد، غبار فتنه خوابید و فتنه گران رسواتر از همیشه به کنج تنهایی و بی هویتی خویش خزیدند.
رهبر معظم انقلاب حضور عظیم و تعیین کننده ملت مومن، با بصیرت و غیرتمند ایران را در راهپیمایی سراسری 9دی، تجلی دست قدرت خدا و حرکتی ماندگار در تاریخ انقلاب خوانده و تاکید می کنند: «سلطه گران و جریانهای ضددین که امروز در شرایط غبارآلود فتنه در مقابل نظام و انقلاب شعار می دهند، همان کسانی هستند که سالها زیر پرچم مبارزه با امام و انقلاب صف آرایی کرده بودند و مردم نیز با درک همین شاخص و حقیقت، حضور تعیین کننده خود را در حفظ نظام و انقلاب بار دیگر ثابت کردند.»
بعد از آن که مردم به عمق توطئه دشمنان خارجی و فتنه گران داخلی و سران فتنه جوی آنان پی بردند، برای حفظ دین، کشور و ارزش های انقلاب، لازم دیدند که گسترده و پرتوان به صحنه بیایند. مردم بارها ثابت کرده اند که با درایت و بصیرت، در خط اسلام و انقلاب، امام(ره) و رهبرمعظم انقلاب حرکت کرده و در شرایط حساس و دشوار بهترین موضع را گرفته و دست به انتخابی صحیح می زنند. 9 دی 88 «احساس مسئولیت» حرف اول را می زد. مردم دیدند که حضور جانانه تنها راه اعلام وفاداری به انقلاب و رهبری و شکست کینه جویان و فتنه انگیزان است. آمدند و حماسه ای بزرگ خلق کردند.
حوادث تلخ 88 عبرت آموزی های زیادی برای همه داشت. هرچند در روزهای نخست، حوادث آنچنان پیچیده نمی نمود، اما خیلی طول نکشید که در سایه بصیرت نافذ رهبرحکیم و فرزانه انقلاب، پرده ها از توطئه ای هدفمند و برنامه ریزی شده کنار زده شد. فتنه گری ها چیزی فراتر از یک اعتراض بود. هدف اصلی نظام، ارزش های اسلامی و ثقل انقلاب یعنی ولایت فقیه بود.
قدری به روزهای حادثه برگردیم. اتفاقات بعد از انتخابات در حالی شکل می گرفت که عناصر خودفروخته و عده ای هم از سر بی خبری و بی بصیرتی، دشمن را در هدف شوم خود کمک می کردند. برخی مواضع عجولانه خواص و یا سکوت مهلکی که هیچ توجیهی برای آن نمی توان یافت، خواه ناخواه قطعات پازل و نقشه دشمن را به مرور کامل می کرد.
آنان که دشمن بودند با نقشه ای از پیش طراحی شده با تمام قوا توسط ایادی فتنه نقشه های خود را دنبال می کردند. عده ای نیز خواسته یا ناخواسته در دام دسیسه دشمن افتاده، برخی با شک و شبهه روزگار را سپری می کردند و گروهی نیز در میانه غبارآلودگی و مجهول بودن مرز حق و باطل، مات و مبهوت بودند. اگر هوشمندی و هوشیاری رهبری انقلاب نبود و بصیرت دلسوزان انقلاب 9 دی را رقم نمی زد، چه بسا بساط فتنه و فتنه گری ها به این زودی ها جمع نمی شد.
اما حوادث دردناک عاشورای 88 و اهانت به ساحت قدسی حضرت سیدالشهدا(ع) آخرین حلقه عملیات میدانی فتنه گران بود. مردم مسلمان و عاشورایی ایران که جسارت به عزیزترین مقدسات خود را شاهد بودند، به خشم آمده و به فاصله چند روز پس از این واقعه، با شور حسینی در دفاع از انقلاب و نظام و رهبری به پاخاستند.
2-انقلاب اسلامی، انقلابی عاشورایی و مبتنی بر ارزشهای اسلامی و دغدغه های اخلاقی است. انقلاب خمینی(ره) برگرفته از همان مطالبات و با پیروی از قیام حضرت اباعبدالله(ع) آغاز و به پیروزی رسید. حماسه حضور 50 میلیونی مردم در راهپیمایی 9 دی 88، بار دیگر خاستگاه عاشورایی و ماهیت معنوی انقلاب را یادآور شد. مردم با همان شور حسینی که در میدان جنگ علیه دشمن کافر می جنگیدند، به میدان دفاع از نظام و انقلاب آمدند و کید و فتنه دشمنان را به خودشان بازگرداندند.
رهبر معظم انقلاب 9 دی را حاصل هوشیاری مردم و درک آنان از شرایط برشمرده و تاکید می کنند: «اگر صدها بار برای نعمت هوشیاری این ملت، سجده شکر به جا آورده شود، باز هم کم است.»
مردم به درستی اطاعت از ولی امر خود را اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) و تضعیف این رکن رکین را تضعیف ولایت معصومین(ع) می دانند. نوک پیکان فتنه 88 بدون تردید بیش از هر چیز و هرکسی به سمت «ولی فقیه» نشانه رفته بود.
پاره کردن و آتش زدن تمثال حضرت امام(ره) و شعارهایی که با صراحت، تنفر آنان را از ولایت فقیه علنی می کرد، به خوبی نشان می داد که در پس فتنه گریها، دشمن دنبال زدن عمود خیمه انقلاب است. 9 دی نشان داد پندارها و اوهام باطل فتنه گران که تصور می کردند رهبری انقلاب از پشتوانه مردمی برخوردار نیست، خیال خامی بیش نبوده و سربازان ولایت در دفاع از «ولی» خود کوچکترین تردیدی را جایز نمی دانند.
3- غبار فتنه فرو نشست اما فتنه فتنه گران تمام نشده است. این روزها که دولت دست به جراحی بزرگ اقتصاد کشور زده و قانون هدفمندی یارانه ها را اجرا می کند، کار عمده سایت ها و روزنامه های وابسته به سران فتنه، سمپاشی علیه دولت، ناکارآمد جلوه دادن دستگاه اجرایی کشور و ایجاد هراس و شکاف بین مردم و حاکمیت است.
امروز هر کاری که بتواند به اجرای قانون هدفمندی یارانه ها لطمه بزند، مطلوب و مورد طمع دشمن است. آنان باجوسازی ها و ایجاد جنگ روانی طی ماههای گذشته تلاش کردند تا دولت را ضعیف جلوه داده و با القای نگرانی بی حد وحصر و تورم 60درصدی و...اجرای قانون هدفمندی را به محاق ببرند. هرچند از عزم دولت اصولگرا و اقتدار آن برای عملیاتی کردن این قانون خبر داشتند و تصور می کردند می توانند بار دیگر پروژه اعتراضات خیابانی را کلید بزنند، ولی همراهی و همدلی مردم با دولتمردان در اجرای قانون هدفمندی، همه تیرهای آنان را به سنگ جهالتشان برگرداند.
مردم نیز باید با هوشمندی و درایت مبالغ دریافتی یارانه ها و مصرف خود را مدیریت کنند تا بتوانند از نظام اقتصاد یارانه ای به سلامت عبور کرده و بستر لازم را برای تحقق عدالت اقتصادی فراهم نمایند.
4- از نامه نگاری ها، صدور بیانیه و سایر اظهارات برخی از سران فتنه برمی آید که قصد دارند با ظاهرفریبی، بازگشت خود را به آغوش نظام اعلام نمایند. مهمترین هدف پروژه جدید، علم کردن دوباره اردوگاه اصلاح طلبان و بازسازی مجدد آنان است. سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم. به نظر می رسد که آقای خاتمی با ابراز برائت از دیگر سران فتنه و به عنوان کسی که روزگاری خود را رهبر اصلاح طلبان قلمداد می کرد، بار دیگر با نگاه به انتخابات آتی مجلس، سودای تجدید حیات سیاسی خود و دوستانش را در سر می پروراند.
آقای خاتمی باید قبل از هر چیز پاسخگوی نقش آفرینی خود در ماجرای فتنه 88 بوده و درباره نسبت خویش با سرخط های خارجی جریان فتنه در پیشگاه ملت توضیح بدهد.
مسئولیت خونهای بی گناهانی که به زمین ریخته شد و خسارتهای مادی و معنوی بی شماری که به کشور و نظام وارد آمد، بدون تردید بر گردن سران فتنه است. آقای خاتمی یا هر کدام دیگر از آنان، پیش از هر چیز باید درپیشگاه عدالت و مردم پاسخگوی این موارد باشند.
5- رهبر معظم انقلاب 9 دی را یوم الله خواندند. راه انقلاب، راه خدایی و برگرفته از عاشورا و نهضت معصومین(ع) است. راهی است که- انشاءالله- به ظهور حضرت حجت(عج) ختم خواهد شد. این راه با دسیسه و سنگ پرانی کسی مسدود نمی شود. چراغ پرفروغ انقلاب اسلامی با این باد های مسموم خاموش نخواهد شد. انقلاب باقی خواهد ماند تا به انقلاب جهانی منجی عالم(عج) پیوند بخورد، تا روزی که مظلومان و مستضعفان جهان بر تارک رفیع شرف و کرامت انسانی بنشینند.

حمید امیدی

سیدالشهدا بدنبال نجات فریب ‏خورده‏ها

حضرت آیت الله مجتبی تهرانی با تشریح تفاوتهای اصلاح ظاهری و اصلاح باطنی و تأکید بر اصلاح باطنی در حرکت امام حسین(ع)، یادآور شد: سیدالشهدا بدنبال نجات فریب ‌خورده‌ها بود .

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود که صحیفه‏ای بود که درس‏هایی در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی برای ابنای بشر در بر داشت. بالأخره تعبیری که نسبت به حضرت کردم این بود که امام حسین(علیه‏السلام) مُصلحی غیور و انسانی ضد غرور بود.

«اصلاح امت» برای «بقای اسلام»

من در این جلسه می‏خواهم وارد مطلب اساسی دیگری شوم؛ من در سال‏های گذشته گفتم که هدف از قیام و حرکت و اساسِ کار حضرت «بقای اسلام» بود. این را در گذشته و اخیراً ضمن صحبت‏هایم بحث کردم و گفتم حضرت به هدفش هم رسید.
از طرف دیگر، حسین(ع) حرکت خود را تحت عنوان «اصلاح امت» معرفی فرمود. یعنی اینکه از مدینه به سوی مکه آمد و از مکه به سوی عراق، این حرکت را برای اصلاح امت انجام داد و هدف اساسیِ این حرکت اصلاحی «بقای اسلام» بود. لذا من عرض کردم که حضرت، مصلحی غیور بود.
این مسئله در وصیت‏نامه امام حسین است که صحبت و خطبه نیست؛ بلکه سند است. سندی است که در تاریخ ثبت است که حضرت به برادرش محمد بن‏حنفیه نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ»؛  بعد در ادامه می‏نویسد: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»؛ که سال گذشته من فقط روی این جمله از وصیت‏نامه بحث کردم. بعد بلافاصله می‏فرماید: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».(بحارالانوار، 44، 329)

اصلاح ظاهری و اصلاح باطنی

در باب اصلاح، چه اصلاح فرد و چه اصلاح جامعه یا امّت که امام حسین(ع) مطرح فرمود، دو نوع اصلاح داریم؛ یکی «اصلاح ظاهری» است و دیگری «اصلاح باطنی» است.
اصلاح ظاهری به این معنا است که آداب ظاهری شرع رعایت شود؛ بنابر این اگر امام حسین بخواهد امت را اصلاح کند از نظر ظاهری، باید امت اسلامی را به آداب اسلامی مؤدب کند. لذا حضرت در این وصیت‏نامه‏شان بلافاصله بعد از آنکه می‏فرماید: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»، می‏نویسند: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر». یعنی خیلی زیبا منظور خود از اصلاح را بیان می‏فرمایند.
اینجا حضرت مُرادشان از اصلاح، «اصلاح ظاهری» است؛ یعنی می‏فرمایند من می‏خواهم کاری کنم که این مردمی که مدعی اسلامند، اینها از نظر روش رفتاری‏شان به احکام الهی و دستورات اسلامی در سطح جامعه عمل کنند. حالا از چه طریقی می‏توان به این اصلاحِ ظاهری رسید؟ با «امر به معروف و نهی از منکر». بنابر این اگر بخواهیم این امت اسلامی را از نظر ظاهر اصلاح کنیم باید کاری کنیم که اینها روش رفتاری‏شان به گونه‏ای باشد که به احکام اسلام عمل کنند.

اصلاحِ روش و اصلاحِ بینش

بنابر این دو گونه اصلاح داریم، یک اصلاح ظاهری و یک اصلاح باطنی، اصلاح درون است نه بیرون. اصلاح ظاهری مربوط به «روش» است، اما اصلاح باطنی مربوط به «بینش» است. بینش مهم‏تر از روش است. باطن را اصلاح کردن، یعنی اصلاحِ بینش به‏طوری که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد.
تشخیص دقیق حق از باطل با اصلاح بینش ممکن است. اما امام حسین در وصیت‏نامه‏اش می‏فرماید می‏خواهم امت را اصلاح کنم، بعد بلافاصله می‏رود سراغ اصلاحِ ظاهری؛ چرا اصلاحِ ظاهری را مقدم می‏دارد؟ البته این‏طور نیست که حضرت به دنبال اصلاحِ باطن و بینش نباشند؛ بلکه مسئله چیز دیگری است که عرض می‏کنم.

تا ظاهر اصلاح نشود، باطن اصلاح نمی‏شود

من اخیراً بحثی را در باب تربیت مطرح کردم و آن این بود که تا ظاهر اصلاح نشود، باطن اصلاح نمی‏شود. این مسئله از آن چیزهایی است که برای اهلش و از نظر آنهایی که در علم تربیت وارد هستند، تقریباً مُسلم است. من جملاتی را از امام(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) برای شما می‏خوانم؛ عین عبارات ایشان را می‏خوانم.
البته ایشان هم این مطلب را از جد بزرگوارش امام حسین(ع) گرفته است. ایشان می‏فرماید: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی‏شود، مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقه نشود، هیچ‏یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود»؛ این برای فضایل انسانی بود؛ در ادامه بُعد معنوی را مطرح می‏فرماید: «و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود»؛ آن بُعد انسانی بود، این بعد الهی بود.
حالا فرض کن کسی ظاهر را درست کرد، بعد هم باطنش درست شد؛ اینجا می‏فرماید: «و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب ظاهره خواهد بود و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود». دیگر صریح می‏گوید که این حرف‏ها از روی نفهمی و بی‏شعوری است. لذا می‏فرماید: «از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر علم به باطن پیدا شود یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهری احتیاج نباشد؛ و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت». یعنی هم بُعد معنوی را مطرح می‏کند، هم انسانیت را.

اصلاح ظاهری در حرکت امام حسین(ع)

بنابر این مسئله این است؛ این را بدانید که راه رسیدن به «بینش درونی» منحصر است به اینکه «روش بیرونی» را اصلاح کنید. امام حسین این را می‏دانست لذا آنجا بلافاصله بعد از مطرح کردنِ بحثِ «اصلاح امت» می‏گوید می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ یعنی اصلاحِ ظاهری را مطرح می‏فرماید. چون تا ظاهر مؤدب به آداب اسلامی نشود، باطن هیچ‏گاه به معارف اسلامی نخواهد رسید.
تا زمانی که «روش» اصلاح نشود، «بینش» در درون حاصل نمی‏شود تا فرد یا جامعه بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. لذا امام حسین می‏گوید می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. یعنی اول می‏آیم سراغ اصلاحِ ظاهریِ این امت تا مؤدب به آداب اسلامی شوند تا بعد نوبت برسد به اصلاحِ باطنی و درونی آنها. این راه‏گشا است.
اگر انسان بخواهد از نظر درون «بینش» پیدا کند، به این معنا که جهلش از بین برود و مغرور نشود، باید ابتدا بیرون و «روش» را اصلاح کند. ریشه غرور «جهل» بود. من اشاره هم کردم که اصلاً غرور از شاخه‏های جهل است؛ جهل مرکب هم هست. ریشه غرورها جهل است و امام حسین نه خود مغرور شد و نه دیگران را مغرور کرد؛ یعنی این‏طور نبود که بر اثر بی‏خبری فریب بخورد، بلکه انسانی ضد غرور بود.
حضرت می‏خواست آنهایی را که بر اثر جهلشان فریب خورده‏اند، جهل اینها را برطرف کند تا غرورشان از بین برود و فریب نخورند و از آنها سوءاستفاده نشود. اصلاً سوءاستفاده از شخص آنجا است که کسی را فریب بدهند؛ فریب دادن هم متوقف بر نفهمی او است.

«جهل» موجب مرگ و «بینش» موجب حیات امت است

امام حسین دنبال این بود که امت اسلامی را اصلاح کند؛ هم ظاهر و هم باطن امت را می‏خواست اصلاح کند. البته برای اصلاح باطن، از راه ظاهر باید وارد شویم. گام اول این است تا راه برای گام دوم باز شود. به تعبیر دیگر «جهل» است که موجب مرگ شخص و موجب مرگ امت و جامعه است؛ و «بینش» است که به فرد حیات می‏دهد و به اجتماع و امت حیات می‏دهد. امام حسین می‏خواست این امت مُرده را زنده کند.
من یکی دو روایت از علی(ع) می‏خوانم که خیلی گویا است. حضرت می‏فرماید: «الجَاهِلُ مَیِّتٌ بَینَ الأَحیَاءِ»>( غررالحکم، 75)انسانِ جاهل، مُرده‏ای است بین زنده‏ها.
در تعبیر دیگر می‏فرماید: «الجَاهِلُ مَیِّتٌ وَ إن کَانَ حَیّاً»>(غررالحکم، 75) دیگر بهتر از این؟! می‏فرماید انسان جاهل، هر چند زنده باشد، باز هم مُرده است! امام حسین هَمّش اصلاح امت بود، اما در دو رابطه؛ هم ظاهری، هم باطنی. اما راه رسیدن به اصلاح باطنی، اصلاح ظاهری بود. تا امت مؤدّب به آداب اسلامی نشود، باطنش اصلاح نمی‏شود. تا این روش اصلاح نشود، بینش صحیح حاصل نمی‏شود که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد و از آن نفهمی و جهالت بیرون بیاید.

در ذیل آیه شریفه «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً»،(سوره مائده، آیه 32)

چند روایت داریم که هم‏سو هستند که گاهی هم تعبیر به تأویل می‏شود. یک روایت از سماعه بن‏مهران است که این آیه را نزد امام صادق(ع) می‏خواند و عرض می‏کند منظور از این آیه چیست؟ حضرت در جواب می‏فرماید: «مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إِلَى هُدًى فَقَدْ أَحْیَاهَا»؛ یعنیاگر تو بتوانی یک نفر را از گمراهی و نفهمی و بی‏شعوری نجات دهی و به او شعور بدهی، مثل این است که زنده‏اش کرده باشی. از آن طرف هم: «وَ مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَمَاتَهَا».(بحارالانوار، 2، 16) یعنی اگر کسی امری را بر دیگری مُشتبه کند و موجب شود که او اشتباه کند، مثل این است که او را کشته باشد. بنابر این «موت و حیات» در این آیه به معنی «جهل و بینش» است.
در این مضمون چند روایت داریم؛ آنهایی که اهل تحقیق هستند، مراجعه کنند. از امام باقر(ع) داریم، دوباره روایتی از امام صادق(ع) هم هست؛ این روایات چه می‏خواهند بگویند؟ می‏گویند زندگی و حیاتِ شخص به بینش او و فهم او و شعور او است؛ پس به او تعقل بده، به او تفکر بده؛ آنجا است که زنده‏اش کرده‏ای. نباید راه تفکرش را ببندی. اگر هم می‏خواهی به او تعقل و بینش اسلامی بدهی تا بتواند حق را از باطل تشخیص دهد، راهش منحصر به روشِ رفتاری دادن است. پس اوّل به او روش اسلامی بده، تا بتواند به بینش اسلامی دست پیدا کند.

اصلاح باطنی در حرکت امام حسین(ع)

حالا می‏آییم سراغ امام حسین(ع)؛ چون بحثمان درباره امام حسین بود. حضرت چه فرمود؟ فرمود من می‏خواهم اصلاح کنم؛ لذا اول اصلاحِ طاهری را شروع کرد که روشِ رفتاری دادن به جامعه بود. اما بینش دادنش چه‏طور بود؟ به زیارت اربعین امام حسین(ع) مراجعه کنید که از امام صادق(ع) روایت شده است. ابتدا می‏فرماید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِه»؛ بعد خطاب به خدا می‏کند: «وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ »؛ میراث تمام پیامبران را به حسین عطا کردی. «وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ»؛ به او از جانشینان پیغمبر، حجت خود بر خلقِ دنیا را عطا کردی. «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ»؛ او هم بر خلق‏ اتمام حجّت کرد و با اندرز و نصیحت و عطوفت و مهربانی از امت رفع عذر کرد.

بعد می‏فرماید: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ»؛ یعنی حسین(ع) پایِ انجام مأموریت الهی‏اش ایستاد، تا آنجا که خون مقدسش را در راه تو به خاک ریخت. چرا؟ «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ این همان هدف دوم، یعنی اصلاح بینش‏ها است. امام صادق(ع) می‏فرماید حسین(ع) قیام کرد و شهید شد تا بندگان تو را از جهالت و گمراهی نجات دهد و به آنها بینش دهد تا حق را از باطل بشناسند. بعد می‏فرماید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا».این همان بحث بنده است. کسانی که اهل تحقیق هستند، بروند این روایات و ادعیه را فحص کنند تا بفهمند که قضیه چیست. می‏دانید مردمی که مغرور دنیا شده بودند، چه کار کردند؟ «وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَا».(بحارالانوار، 98، 331) یعنی آخرتشان را به یک متاع ناچیز دنیا فروختند.

شعور تحمیلی نیست

بنابر این، حرکت اصلاحی و امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(علیه‏السلام) مقدمه بود برای اینکه به امّت شعور بدهد. حضرت می‏گوید خودت باید بفهمی، نه اینکه من به تو تحمیل کنم. اصلاً شعور تحمیلی نیست. ما همه شعور داریم، عقل داریم، فکر داریم، امّا این را باید به کار بیندازیم تا خودمان حق را از باطل تشخیص بدهیم.
می‏دانید که آب مایه حیات است؛ «مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ».(سوره انبیاء، آیه 30) اما همین آب را اگر یک جایی بریزی که چند وقت بماند، گندآب می‏شود. شعور هم این‏طور است؛ یعنی تحمیلی نیست. باید مثل قنات‏هایی که تنقیه می‏کنند، موانع را از سر راهش برطرف کنی و شرایط را برایش مساعد کنی تا خودش بجوشد.

حسین(ع) بدنبال نجات فریب‏خورده ‏ها

امام حسین(ع) این چنین شخصیتی بود. شما خیال می‏کنید کار کوچکی بود که حضرت می‏خواست انجام دهد؟ نه‏خیر، امام حسین مصلح غیور و انسان ضد غرور بود. می‏خواست اینهایی را که فریب خورده دستگاه بنی‏امیه هستند، این فریب خورده‏ها را نه آنهایی که مغرض بودند، می‏خواست اینها را آگاه و بیدارشان کند تا خودشان حق را از باطل تشخیص دهند.

این را بدانید که انسان یک چنین موجودی است که اگر واقعاً حق را از باطل تشخیص دهد و موانعی بر سر راهش نباشد، خودش دنبال حق می‏دود و همه دنیا را هم اگر به او بدهند، رها خواهد کرد. انسان یک چنین موجودی است؛ یعنی حق‏طلب است، خداجو است، خداخواه است، اهل فطرت است؛ انسان این چنین است. بحث موانع، بحث دیگری است؛ گاهی مانع بر سر راه او است که نمی‏تواند حق را تشخیص دهد؛ وگرنه فطرت انسان حق‏طلب است و اگر حق را تشخیص دهد، جانش را هم فدای حق می‏کند. عمده این است.

حسین(ع) در مسیر حق

حسین(ع) ظاهراً از قصر بنی‏مقاتل که حرکت کرد، سوار بر مَرکب کمی خوابید. علی اکبر(سلام‏الله‏علیه) در این سفر خیلی مراقبت پدرش بود. همیشه دوشادوش پدر می‏آمد. سوار مرکب بودند که یک‏وقت دید امام حسین شروع کرد کلمه استرجاع را جاری کردن و حمد خدا را گفتن؛ «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون وَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِینَ».  من در یکجا دیدم که حضرت سه مرتبه این جمله را تکرار کردند. فرزندش، علی‏اکبر جلو آمد و گفت: «یَا أبَةِ مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ»؛ پدر جان، چرا حمد خدا را گفتی و آیه استرجاع را خواندی؟ چون معمولاً «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» را جایی می‏گویند که مصیبتی در کار باشد و «الحَمدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین» هم برای خوشی است؛ آن‏وقت اینجا امام حسین(ع) هر دو را با هم می‏گوید.

حضرت در جواب به پسرش می‏فرماید: «یَا بُنَیَّ إِنِّی خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ لِی فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ»؛یعنی من سرم را گذاشتم روی جلوی زین اسب و مختصری خوابم برد که در خواب دیدم هاتفی از عقب دارد ندا می‏دهد این جمعیت در این هنگام شب در حرکتند و مرگ نیز در تعقیب آنها است. بعد می‏فرماید: «فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِیَتْ إِلَیْنَا»؛من فهمیدم که دیگر کار ما تمام است. خوب،  معلوم شد که حضرت برای چه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» گفتند؛ «الحَمدُ لله» هم معلوم شد که به‏خاطر شهادت در راه خدا است.

«استفهام اقراریِ» علی‏اکبر از حسین(ع)

اینجا حضرت علی‏اکبر عرض می‏کند: «یَا أَبَتِ لَا أَرَاکَ اللَّهُ سُوءاً»؛ یعنی پدر جان، حادثه بدی برای شما پیش نیاید! بعد سؤال می‏کند: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»؛ یعنی آیا ما بر حق نیستیم؟ اینجا یک توضیح ادبی باید بدهم؛ ما در باب استفهام، یک «استفهام انکاری» داریم، یک «استفهام اقراری» داریم و یک «استفهام حقیقی» داریم.

این استفهام حضرت علی‏اکبر، استفهام اقراری است. می‏خواهد از امام حسین اقرار بگیرد! می‏گوید پدر جان، نه اینکه نمی‏دانم؛ می‏دانم راهی که داریم می‏رویم راه حق است؛ اما می‏خواهم این را از دهان شما هم بشنوم! لذا می‏گوید: «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»؛ مگر این مسیری که ما می‏رویم، مسیر حق نیست؟ حضرت فرمود: بله، این مسیر، مسیر حق است. بلافاصله علی‏اکبر می‏گوید: «إِذاً مَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ». یعنی حالا که ما بر حق هستیم، دیگر باکی نداریم که در راه حق بمیریم.

اگر در راه حقیم، از مرگ باکی نداریم

آن‏قدر این جوان زیبا جواب داد که امام حسین(ع) علی‏اکبر را دعا کرد؛ گفت: «جَزَاکَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ». (بحارالانوار، 44، 379) لذا انسان وقتی که حق را تشخیص داد و مانعی هم سر راهش نبود، همه چیزش را برای حق و در راه حق می‏گذارد؛ جانش را هم می‏گذارد. می‏گوید دیگر ما غصه‏ای نداریم. در راه حق می‏رویم و کشته هم که بشویم، شهیدیم. اسلام این است. حسین(ع) هم می‏خواست امت اسلامی را این‏طور تربیت کند.

پایگاه اطلاع‏رسانی حضرت آیت الله مجتبی تهرانی

مباهله، آینه تمام‌نمای حقانیت اهل بیت(علیهم السلام)

اهمیت واقعه مباهله

پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و درخشش قدرت اسلام در جزیرةالعرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رهبران و رجال سیاسى و مذهبى توجه خاصى به اسلام و مسلمانان و به کانون این قدرت عظیم یعنى مدینةالرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبى را براى نشر و گسترش شعاع اسلام تا اقصى نقاط حجاز و حتى خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام توانست از این فرصت بخوبى استفاده کند و با ارسال نامه‏ ها و نمایندگان ویژه به رؤساى بلاد و زمامداران کشورها آنها را به پذیرش اسلام و یا به رسمیت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقررات آن فرا خواند .
در سال نهم هجرى به تدریج هیئت‏هاى نمایندگى طوائف و قبائل عرب به حضور رسول‏خدا مى‏رسیدند و این سال را مورخین «عام الوفود» نام نهاده‏اند. نامه رسول‏خدا به مسیحیان نجران از جمله نامه‏هاى ارسالى آن حضرت بود که گروهى از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. پیام اصلى این نامه اعلام رسالت رسول‏خدا و دعوت از اسقف یا اسقف‏هاى نجران و مردم مسیحى آن منطقه به آیین اسلام بود. اما در صورتى از پذیرش اسلام امتناع ورزند یا باید مقررات ویژه پرداخت جزیه به حکومت اسلامى را بپذیرند و یا آماده جنگ شوند.
در زمان کتابت نامه رسول‏خدا به اسقف نجران، مردم این منطقه دو دسته بودند مسیحیانى که پیامبر نمایندگان خود را به همراه نامه‏اى به سوى آنان فرستاد و مشرکانى که خالدبن ولید از جانب پیامبر به سوى آنها آمد و این گروه از ساکنین نجران سرانجام مسلمان شدند و به حضور رسول‏خدا نیز رسیدند
مخاطب مستقیم این نامه اسقف یا اسقف‏هاى نجران بودند و این لفظ از آن رو بر آنها اطلاق مى‏شد که سمت پیشواى دینى بودن مردم را بر عهده داشتند و اسم خاص براى شخص یا اشخاصى به شمار نمى‏آمد.
در زمان کتابت نامه رسول‏خدا به اسقف نجران، مردم این منطقه دو دسته بودند مسیحیانى که پیامبر نمایندگان خود را به همراه نامه‏اى به سوى آنان فرستاد و مشرکانى که خالدبن ولید از جانب پیامبر به سوى آنها آمد و این گروه از ساکنین نجران سرانجام مسلمان شدند و به حضور رسول‏خدا نیز رسیدند(1)
این هیئت بلندپایه چون در مذاکرات شفاهى با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و از سر لجاجت پاسخ آن حضرت به سؤالات اعتقادى خود را قانع ‏کننده ندانستند .
پیشنهاد دیگرى از سوى رسول‏خدا دریافتند مبنى بر این که اکنون که هر طرف خود را محق و دیگرى را باطل مى‏شمارد بیایید عزیزان خود را جمع کنیم و دست به دعا برداریم و خداى خویش را بخوانیم و هر یک بر دیگرى نفرین کند تا ببینیم خداوند نداى کدام طرف را پاسخ می‏دهد و آشکار شود چه کسى در ادعاى خود دروغگویى بیش نیست. این عمل که در لغت عرب مباهله نامیده مى‏شود، راهى جدید بود که به نص آیه 61 سوره آل‏عمران انجام شد .
«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنةالله على الکاذبین »
پیامبر اسلام از سوى خداوند بدان مأمور گشت و براى پایان بخشیدن به مجادلات هیئت نصارى با آن حضرت و اقناع عوام و خواص از مسلمانان و مسیحیان از هر منطق و استدلالى بهتر و رساتر بود. ولى به گواهى همه منابع تاریخى مسیحیان نجران پس از قبول این پیشنهاد چون به میعادگاه وارد شدند و نشانه‏هاى حقانیت رسول‏خدا را در دعوت خویش مشاهده کردند از اقدام بدین کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضاى صلحنامه‏اى که رسول‏خدا شروط آن را مشخص مى‏ساخت، تن در دادند.
مباهله در عرف و لغت عرب
واژه مباهله مشتق از ماده «بهل» است. گفته مى‏شود «بهله‏الله» یعنى «لعنه‏الله» (2) ولى مباهله با ملاعنه این تفاوت را دارد که «لعن » عبارت است از دعا به ضرر شخص که از رحمت الهى دور باشد و «بهل» اجتهاد در لعن است و لذا کسى که اصرار و التماس در دعا و نفرین داشته باشد «مبتهل» است.(3)
در ذیل آیه 61 سوره آل‏عمران در تفسیر واژه «نبتهل» مفسرین متقدم گفته‏اند که در معناى ابتهال دو قول است : اول آن که به معناى التعان است و دوم آن که به معناى دعا کردن بر ضد شخص دروغگو و طلب هلاکت اوست که این شبیه لعن است. (4) و روشن است که این دو معنا بسیار نزدیک به هم هستند.
مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنباله‏روى انبیاء الهى مى‏دانستند.
این معنا در عرف عرب و نزد پیروان ادیان آسمانى معنایى کاملا شناخته شده بود و دعوت پیامبر اسلام از مسیحیان به مباهله دعوت به کارى بدیع و فتح بابى جدید براى اثبات حق و ابطال باطل نبود. از این رو مى‏بینیم که مسیحیان نجران خیلى طبیعى با آن برخورد کردند و حتى وقتى پیامبر اسلام بر سر زانوان خود نشست و دست به دعا برداشت ابوحارثه اسقف بزرگ مسیحیان گفت :
«جثى والله کما جثى الانبیاء للمباهلة ؛ او همانند انبیا براى مباهله نشسته است » (5)
از اینجا معلوم مى‏شود که مسیحیان توسل جستن به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده بودند و او را در این جهت دنباله‏روى انبیاء الهى مى‏دانستند.
در حقیقت «مباهله » واژه ای عربی است و معنای آن رها کردن و قید و بندی را از چیزی برداشتن است. یکی از معانی آن به حال خود گذاشتن حیوان مادّه و نبستن پستان اوست تا بدین وسیله نوزادش بتواند به راحتی شیر بنوشد. در زبان عربی به این حیوان مادّه «باهل» گفته می شود(6)

امّا این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است ؛ به گونه ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفت وگو و اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید.
مقطع زمانى واقعه مباهله
سیدبن طاووس در تعیین روز مباهله بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست و هفتم ماه ذى‏حجة را نقل یاد کرده واصح آنها را بیست و چهارم ذى‏حجة دانسته است(7) و سپس همین روز را به عنوان روز خاتم بخشى امیرالمؤمنین و نزول آیه ؛ «انما ولیکم الله....» معرفی می کند .
مناظره ی مسیحیان با پیامبر (ص)
مسیحیان نجران با آن حضرت به بحث و مناظره نشستند و مسائلى چند از آن حضرت پرسیدند .
از آن حضرت پرسیدند نظر شما درباره بزرگ ما حضرت مسیح چیست ؟ پیغمبر فرمود : او بنده خدا بود که او را برگزید و به‏خود مخصوص گردانید .
پرسیدند : آیا براى او پدرى سراغ دارى که از او به وجود آمده باشد ؟ حضرت فرمود : وجود او به سبب زناشویى نبوده تا پدرى داشته باشد .
پرسیدند پس چگونه مى‏گویى که او بنده آفریده شده خدا بود با این که تو تاکنون بنده آفریده شده‏اى ندیده‏اى جز این که از راه زناشوئى به وجود آمده و داراى پدر مى‏باشد ؟
اینجا بود که خداوند پاسخ آنها را داد و آیاتى از سوره آل‏عمران بر پیغمبر نازل شد که « ان مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون * الحق من ربک فلا تکن من الممترین * فمن حاجک... على الکاذبین » پس پیغمبر خدا آنان را به مباهله دعوت کرد و فرمود که خداوند به من خبر داد که پس از مباهله هر کسى که بر باطل است عذاب بر او نازل خواهد شد و بدین وسیله حق از باطل جدا خواهد شد. (8)
سرانجام قرار مباهله گذاشته شد و چنان که ظاهر آیه مباهله نشان مى‏دهد و بیشتر منابع نیز تصریح دارند دعوت به مباهله از سوى پیامبر بود نه از سوى مسیحیان(9) و در برابر این پیشنهاد آنان به مشورت نشستند و نظرشان بر آن شد که تا صبح روز دیگر از آن حضرت مهلت بگیرند پس چون به نزد همراهان خود بازگشتند اسقف آنان گفت فردا به محمد صلى الله علیه وآله وسلم بنگرید اگر با فرزندان و خاندان خود آمد از مباهله با او بپرهیزید ولى اگر با اصحاب و یاران خود آمد با او به مباهله برخیزید که او بر چیزى نیست. (10)
روز موعود
دست حسن در دست پیامبر و حسین در آغوش او و فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه قرار داشت و رسول‏ خدا بدانان فرمود که چون من دعا کردم شما آمین بگویید.(11)
مسیحیان نجرانی وقتی حقانیت رسول را مشاهده کردند ، از مباهله خودداری کرده و به مصالحه راضی شدند .
------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1- احمدى میانجى / على / مکاتیب الرسول / ج 2 / ص 492
2- الطریحى / شیخ فخرالدین / مجمع‏البحرین / ماده «بهل»
- جزائرى / سید نورالدین و ابوهلال عسکرى/ معجم‏الفروق اللغویة / ص 466
4- الطوسى / التبیان فى تفسیر القرآن / مجمع‏البیان
5- شیخ طبرسى / مجمع‏البیان / ذیل آیه مباهله
6- راغب الاصفهانی / مفردات الفاظ القرآن / ص149(مادّه بهل)
7- الارشاد / ج 1 / ص 515
8- شیخ مفید / الارشاد / ج 1 / ص 222
9- سیدبن طاووس / اقبال الاعمال / ص 511
10- همان / ص 612
11- زمخشرى / الکشاف / ذیل آیه مباهله ؛ تفسیر ثعلبى / ذیل آیه مباهله

منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد جاودان

قدرشناسی بسیج وظیفه ای همگانی است+تصاویر

حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در خجسته عید سعید غدیر خم، عید ولایت و امامت، و در آستانه 5 آذر سالروز تشکیل بسیج، در اجتماع 110 هزار نفری بسیجیان، مضمون حقیقی واقعه عظیم غدیر را، تجلی امامت و پیشوایی عادلانه و سعادت بخش همه جوامع بشری در طول تاریخ دانستند و با اشاره به درخشندگی بی نظیر بسیج افزودند: بسیجی ماندن و تقویت اخلاص و بصیرت و استقامت، رمز تحقق وعده تخلف ناپذیر الهی درباره پیروزی نهایی ملت مؤمن ایران است.
به گزارش بولتن، حضرت آیت الله خامنه ای با تبریک عید سعید غدیر خم به همه ملت ایران و دلدادگان عدالت و آزادگی افزودند: حقیقت و مضمون غدیر، متعلق به همه مسلمانان و همه کسانی است که برای بهروزی انسان، دل می سوزانند.
رهبر انقلاب اسلامی ، اعتقاد راسخ شیعیان به جانشینی امیرمؤمنان بعد از پیامبر را، متکی بر دلایل متقن و غیرقابل تردید دانستند و با اشاره به حدیث متواتر غدیر که همه محدثین بزرگ اسلام نقل کرده اند افزودند: همان معنایی که در ولایت پیامبر گرامی اسلام وجود دارد با معرفی و نصب الهی امیرمؤمنان با ابلاغ نبی مکرم، درباره امام علی (ع) نیز محقق است.
ایشان، امیرمؤمنان علی (ع) را در همه دوران زندگی از جمله جوانی، ستاره درخشان و بی نظیر «عرصه های مختلف تقوا، شجاعت، استقامت، بصیرت و دفاع از اسلام و پیامبر» خواندند و افزودند: همه مردم بویژه جوانان در لحظه لحظه زندگی وجود پرعظمت مولای متقیان، نور هدایت و سعادت را دریابند.

حضرت آیت الله خامنه ای نصب الهی جانشین پیامبر و توجه دادن به مسئله امامت را دو جنبه اساسی واقعه غدیر خم دانستند و در تبیین اهمیت مفهوم امامت ، افزودند: امامت، یعنی فرد و یا گروهی، پیشوایی انسان ها و جامعه را در دست گیرند و جهت حرکت آنها را در امر دین و دنیا مشخص کنند و لذا «امامت» در این معنا، مسئله اصلی همه جوامع بشری در طول تاریخ بوده است.

ایشان با استناد به آیات قرآن کریم، امامت را به دو گونه کاملاً متفاوت تقسیم کردند و افزودند: در یک نوع پیشوایی و امامت که انبیاء الهی مصداق کامل آن هستند، امامان عادل، به امر خداوند و در پرتو راهنمایی پروردگار، مردم را به سر منزل مطلوب حیات بشری هدایت می کنند و در نوع دیگری از پیشوایی که فرعون مصداق آن است، مردم به فساد و آتش و هلاکت کشیده می شوند.
رهبر انقلاب اسلامی، در تبیین بیشتر عمومیت مفهوم امامت افزودند: در سکولارترین حکومتهای دنیا نیز، با وجود همه ادعاها درباره جدا بودن مراکز سیاست از مراکز دینی و معنوی، دنیا و آخرت مردم، هر دو، در ید قدرت حاکمان قرار دارد و جهت گیریهای حکمرانان، عملاً، زندگی دنیوی و اخروی آن جامعه را شکل می دهد.

ایشان در همین بحث، دستگاه های بزرگ فرهنگی غرب و زورگویان جهانی را از جمله امامان و پیشوایانی دانستند که همچون فرعون، مردم را به سمت آتش فساد و تباهی و هلاکت می کشانند.
حضرت آیت الله خامنه ای، اقدام نبی مکرم اسلام را در تشکیل حکومت و ایجاد جامعه مدنی نبوی، اثبات این واقعیت خواندند که اسلام در نصیحت و دعوت زبانی خلاصه نمی شود بلکه درصدد تحقق احکام الهی در جامعه است و این هدف نورانی، جز با تشکیل حکومت عادلانه، محقق نخواهد شد.
ایشان، نصب جانشین پیامبر به دستور و الهام الهی را در واقعه غدیر خم، ادامه همین مسیر برشمردند و افزودند: اگرچه تاریخ اسلام، مسیر دیگری رفت اما این خط شاخص و اندیشه سعادت بخش در تاریخ باقی ماند تا اینکه به برکت ایمان و استقامت امام خمینی و ملت ایران در این گوشه از جهان، تحقق یافت و به فضل الهی هرروز در دنیای اسلام، گسترش خواهد یافت.
رهبر انقلاب اسلامی و فرمانده معظم کل قوا در بخش دیگری از سخنانشان اجتماع عظیم 110 هزار نفری بسیجیان را نمادی از بوستان معطر و عظیم بسیج در سراسر کشور خواندند و خاطرنشان کردند: امام بزرگوار ما، با بصیرت و ژرف اندیشی خود، این بوستان را بوجود آورد و با کلام و منش خود آن را به گونه ای آبیاری کرد که روز بروز بالنده تر و پرثمرتر می شود.
جوانان امروز کشور، شاهد روزی باشند که ملت ایران، بر فراز قله سعادت دنیوی و اخروی ایستاده است و ملت های دیگر به سمت جایگاه پرافتخار ملت ایران حرکت می کنند.
ایشان، بسیج را حقیقتی عظیم، درخشان و بی نظیر برشمردند و با اشاره به «حضور «زن و مرد» و «پیر» و جوان و نوجوانان در بسیج، افزودند: حضور همه اقوام و قومیتهای ایرانی و شرکت دانشجویان – استادان، دانش آموزان، معلمان، روحانیان، کارگران، کشاورزان، بازاریان و دیگر «صنوف اجتماعی – علمی و اقتصادی» در بسیج، نشانه فراگیر بودن این مجموعه عظیم و بی نظیر است.
ایشان تلاش دشمنان ملت ایران و دنباله روهای داخلی آنان را برای تحقیر و اهانت به بسیج، ناکام و بی ثمر دانستند و خاطرنشان کردند: آنان با کلام خدا و نبی مکرم اسلام نیز همینگونه رفتار می کنند اما این رفتار محقرانه ، از عظمت و درخشندگی ذاتی بسیج، چیزی نمی کاهد.
حضرت آیت الله خامنه ای، همچنین بسیج را مجموعه ای منضبط و سازمان یافته، برشمردند و با تأکید بر کیفیت ایمانی این مجموعه خاطرنشان کردند: از لحاظ کمی نیز هیچ مجموعه ای در جهان به پای بسیج نمی رسد اما مهم این است که بسیج بر اعتقادات و ایمان و عواطف» متکی است و همین واقعیت، در روزهای دشوار، گشاینده مشکلات و دشواریهای کشور و ملت است.

ایشان قدرشناسی بسیج را وظیفه ای همگانی دانستند و افزودند: در درجه اول، بسیجیان باید شکرگذار حضور در چنین مجموعه ای باشند و لازمه این قدرشناسی، تقویت روزافزون ارکان بسیج، در ذهن و عمل بسیجیان است.

رهبر انقلاب اسلامی، حضور در عرصه های مختلف را یکی دیگر از دلایل اهمیت بسیج برشمردند و خاطرنشان کردند: بسیج اگرچه در میدانهای دشوار نظامی، در اوج هنرنمایی بوده است اما به برکت «اخلاص، ایمان، شجاعت و قدرت ابتکار خود» در هر میدانی وارد شود، پیشتاز و پیشرو خواهد بود همچنانکه جوانان و استادان بسیجی امروز در عرصه علم جزو موفق ترینها هستند و هنرمندان بسیجی نیز، موفقیتهای درخشانی داشته اند.
حضرت آیت الله خامنه ای، اخلاص و بصیرت را ارکان اساسی بسیج دانستند و افزودند: این دو عنصر تعیین کننده، دارای هم افزایی متقابلند به گونه ای که هر قدر، بصیرت فرد بیشتر شود اخلاص او افزون ترخواهد شد و هر اندازه، کسی مخلص تر باشد خداوند نور بصیرت را در او بیشتر می کند.
رهبر انقلاب اسلامی، هواهای نفسانی را مهمترین موانع بصیرت دانستند و با اشاره به عملکرد برخی در فتنه طراحی شده و پیچیده سال 88 افزودند: در آن حوادث، فتنه گرانی برای دست یافتن به قدرت، مصلحت کشور را نادیده گرفتند و به حقانیت روشن یک راه، پشت کردند، به گونه ای که دشمنان درجه یک ملت از اقدامات آنان به هیجان و شوق آمدند و از آنان حمایت کردند اما عده ای این حقایق روشن را ندیدند و نمی بینند، البته برخی هم با وجود اینکه این حقایق را درک و فهم می کنند اما به علت ظلمت دل و هواهای نفسانی، حاضر نیستند به این فهم خود، ترتیب اثر دهند.
فرمانده معظم کل قوا، در بخش دیگری از سخنانشان بسیجی بودن را امری مبارک خواندند اما تأکید کردند: بسیجی ماندن و ایستادگی در راه، مهمتر است و بسیجی ماندن نیز به مراقبت و مواظبت دائم نیاز دارد.

ایشان انقلاب بزرگ ملت پیشتاز و پیشرو ایران را، تلاشی برای تغییر «مسیر جهنمی دنیای غرق در مادیگری» دانستند و افزودند: جمعیت عظیمی از مردم جهان، حقیقت انقلاب سعادت بخش ملت ایران را درک کرده اند اما قدرتمندان جهانی نیز در مقابل فریاد بیدار کننده ملت ایران صف آرایی کرده اند.
رهبر انقلاب اسلامی، تحقق  وعده تخلف ناپذیر الهی و پیروزی ملت ایران را نتیجه نهایی رویارویی جبهه استبداد و استکبار جهانی با انقلاب اسلامی خواندند و خاطرنشان کردند: تا رسیدن به آن آینده روشن، دشمنان چالشهایی بر سر راه این ملت ایجاد می کنند بنابراین باید آمادگی خود را حفظ و تقویت کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای، به روز کردن آمادگی های ملی، تقویت اخلاص و بصیرت و بسیجی ماندن براساس نیازها و الزامات روز را، رمز موفقیت ملت ایران دانستند و ابراز امیدواری کردند جوانان امروز کشور، شاهد روزی باشند که ملت ایران، بر فراز قله سعادت دنیوی و اخروی ایستاده است و ملت های دیگر به سمت جایگاه پرافتخار ملت ایران حرکت می کنند.
در این مراسم هنگام ورود فرمانده کل قوا به محل اجتماع صد و ده هزار نفری بسیجیان تعدادی از بسیجیان به نمایندگی از اقوام و قومیت های مختلف به ایشان خیرمقدم گفتند.
همچنین در آغاز این دیدار سردار سرلشگر جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تبریک عید سعید غدیر، گفت: شجره طیبه بسیج که از مؤلفه های اقتدار ملی کشور محسوب می شود در تلاش است با شفاف کردن شاخص های اصلی حرکت خود یعنی بصیرت، اخلاص و «عمل به موقع و به اندازه»، توان درونی خود را تقویت کند و در مسیر پاسداری از انقلاب، ابعاد معنوی و آمادگی های فردی و علمی بسیجیان را ارتقا دهد.
همچنین سردار سرتیپ نقدی رئیس سازمان بسیج مستضعفین با گرامیداشت تقارن هفته بسیج با عید غدیر گفت: بسیجیان آمادگی خود در تمام عرصه های جهاد از جمله سازندگی، میدان علمی و جنگ نرم افزایش داده اند و امروز هم اجتماع همزمان و میلیونی بسیجیان در 400 شهر تجدید پیمانی است با آرمان های ولایت و امامت.
همچنین در این دیدار مراسم میثاق نامه بسیج، به نمایندگی از کل بسیجیان قرائت شد.

خطابه رسول خدا (ص) در روز غدیر

ستایش خداوندی را که در یگانگی، والا و در بی­همتایی، نزدیک و در اقتدار شکوهمند، و در ارکان خود بسی بزرگ است.

دانشش بر همه چیز احاطه دارد و حال آنکه او در مقام خوش است و آفریدگان، همگی مقهور قدرت اویند. بزرگی که پیوسته بوده و ستوده­ای که همیشه خواهد بود. پدید آورنده آسمانهای بلند و گستراننده گستره شده­ها و فرمانروای مطلق زمینها و آسمانهاست و بی­اندازه پاک و بینهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح­القدس و نسبت به هر آنچه آفریده، فزونبخش است و چه ساخته و پرداخته، غرقه عطا و فضل اویند. هر دیده­ای را می­بیند، و هیچ دیده­ای را توان دیدار او نیست.

بزرگوار و بردبار و بخشنده ایست که رحمتش همه چیز را فرا گرفته و منعمی است که بر همه مخلوقات منت دارد.

در اجرای کیفر مجرمان شتاب نمی­کند و به عذابی که در خور آنند تعجیل نمی­نماید. به اسرار نهان و به سویداء سینه­ها آگاه است و هیچ رازی از او پوشیده نیست و هیچ امر پنهانی او را به اشتباه نمی­افکند.

بر همه اشیاء، محیط و بر همه چیز، چیره و بر هر نیرویی غالب و بر هر کاری تواناست. نیست مانندی برایش و حال آن که او پدید آورنده همه موجودات است از نیستی. جاودانی که به عدل، پایدار است و خدایی جز او نیست. سرافراز و حکیم و والاتر از آنکه به دیده­ها مشهود گردد و لیکن او هر دیده­ای را در می­یابد و بر هر چیز دقیق و آگاه است.

به دیده هیچ بیننده در نیامده تا وصفش ممکن شود و احدی را از چگونگی پیدا و پنهانش آگاهی نیست مگر به همان مقدار که خود (عزّوجلّ) از خویشتن خبر داده است.

و گواهی می­دهم: او خدایی است که هستی، آکنده قداست اوست و آغازِ بی آغاز و انجام بی فرجام (همه هستی) به نور او احاطه شده است.

فرمانش بی مشورت مستشاری جاری و نافذ است و قضا و تقدیرش بی مدد همکاری، بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش، هیچ نقص و بی نظمی نیست.

موجودات را بی آنکه نمونه­ای از پیش داشته باشد، ابتکار و خلقت فرمود و بدون کمک هیچ یاوری آنها را بیافرید و در این هنگامه نه او را رنجی و نه نیازی به چاره سازی بود. به ایجاد خلق اراده نموده پس خلق، خلعت هستی یافتند و (به نور وجودش) آشکار شدند. پس اوست خدایی که معبودی جز او نیست، آن (خدایی) که به صنع خود، اتقان و استواری داد و در مصنوع خود، حسن و زیبایی نهاد. دادگریست که هرگز ستم نکند و بزرگواریست که کلیه امور به او باز می­گردد.

و گواهی می­دهم اوست که هستی در برابر قدرتش فروتن و در مقابل هیبتش سر افکنده و تسلیم است.

اوست سلطان سلاطین و مالک همه ملکها و گرداننده افلاک و فرمانروای مهر و ماه که هر یک تا زمانی مقدّر در کار گردشند. اوست که چادر شب بر رخسار روز کشد و شب را در نور روز فراگیر کند که هر یک شتابان در جستجوی یکدیگرند. اوست شکننده ستمکاران و زورگویان و نابود کننده شیاطین پست و پلید.

نه او را ضدّی است و نه شریکی. یکتای بی نیاز است. نه کسی زاده اوست و نه او زاده کسی و نه احدی همتا و مانند وی است معبودی یکتا و پروردگاری ارجمند است هر چه خواهد کند و اراده­اش بر جهان فرمانرواست. او بر هر چیز و به شمار همه چیز آگاه است. مرگ و زندگی، نیازمندی و بی نیازی به اراده او و خنده و گریه و منع و عطا به خواست اوست.

ملک و سلطنت، از آن او و ثنا و ستایش، ویژه او و خیر و نیکی به خواست اوست و اوست که بر هر کاری تواناست. شب را در روز، و روز را در شب فرو می­برد و خدایی جز او نیست. خدایی بس ارجمند و بسی بخشاینده. به خواهش بندگان، پاسخ می­دهد و صاحب بخشش و عطای بزرگ است. به شمار نَفَس جانداران آگاه و پروردگار پری و آدمی است.

کاری بر او دشوار نیست و ناله فریاد خواهان او را به کاری وادار و ناگزیر نمی­سازد به ستوه نیاورد او را اصرار اصرار کنندگان. نگهبان نیکان و توفیق بخش رستگان و سَروَر جهانیان است و آفریدگان را سزد که به هر حال، در خوشی و سختی و در شدت و راحت سپاس او گویند و ستایش او کنند.

و اینک من، در هر دشواری و راحت و در هر سختی و سستی ستایشگر اویم و به او و فرشتگان و فرستادگان و کتب آسمانیش، ایمان دارم.

فرمانش را به جان شنوده و فرمان بردارم و در هر کار که او را خشنود و راضی سازد، شتابنده­ام. به قضا و حکمش سر تسلیم دارم و به اطاعت فرمانهایش مشتاق و از عقوبت و مجازاتش سخت در هراسم که اوست خداوندی که از حیله­اش، ایمن نتوان نشست با آنکه از ستمش جای هیچ بیم و نگرانی نیست. اعتراف می­کنم که بنده اویم و گواهی می­دهم که او پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من وحی فرموده، به مردم ابلاغ خواهم کرد. مبادا که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید، عذابی که هیچ قدرتی را توانایی دفع آن نباشد که چه بزرگ است نیرنگ او.

فرمان الهی

نیست معبودی جز او که دستورم داده و اعلام کرده که: << اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستاده­ام کوتاهی کنی، در حقیقت ، به هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ من عمل نکرده­ای >> و هم او - تبارک و تعالی - حفظ و نگهداری مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کننده­ای بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما أنزلَ إلَیکَ مِن ربک (فی عَلیٍ) و إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَک وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ ¤. ای مردم! من در ابلاغ آنچه که بر حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهی نکرده­ام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحی خدا - جبرئیل u - سه بار بر من فرود آمده و از سوی حق تعالی، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم، که علی بن ابی­طالب، برادر و وصی و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من، همان نسبت است که هارون به موسی داشت، با این تفاوت که رسالت به من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، علی، ولیّ و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در این مورد آیه­ای دیگر از قرآن را نازل فرموده:

 إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُم راکِعونَ

علی بن ابی­طالب، همان کسی است که نماز به پای داشت و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است و او در هر حالی رضای خدا را می­جوید.

از جبرئیل u خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا کند؛ ای مردم چون می­دانستم که در میان مردم پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته­اند، آگاهی داشتم؛ همان­ها که خداوند، در قرآن کریم، وصفشان کرده است:

 یَقُولُونَ بِألسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلُوبِهِم وَ یَحسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللهِ عَظیمً ¤ هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبرده­ام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان علی با من و توجهی که به او داشتم، به عیب جویی من برخاستند و مرا زود باور که هر چه می­شنود، بی­اندیشه می­پذیرد، خواندند تا آنکه خداوند عزّوجلّ، این آیه را نازل فرمود:

وَ مِنهُمُ الَّذینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أذُنٌ قُل أذُنُ خَیرٌ لَکُم یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنینَ

من هم اکنون می­توانم یک یک از این گروه را به نام و نشان، معرفی کنم؛ لیکن به خدا سوگند که من در مورد این افراد بزرگوارانه رفتار کرده و می­کنم.

ولی اینها همه خدای را از من راضی نمی­سازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد مأموریتی که از آیه شریفه ((یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ ...)) یافته­ام، به انجام برسانم.

ای مردم! بدانید که خداوند، علی بن ابی­طالب را ولیّ و صاحب اختیار شما معیّن فرموده و او را امام و پیشوای واجب­الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده­ای و بر هر صغیر و کبیری و بر هر سیاه و سپیدی و بر هر خداشناس موّحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم­الاجرا مقرر فرموده است. هر کس با علی (ع) به مخالفت برخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروی نماید، مشمول عنایت و رحمت حق خواهد بود.

مؤمن کسی است که به علی (ع) ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و رحمت خداوند شامل او و کسانی است که سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

ای مردم! این آخرین بار است که مرا در این موقعیّت، دیدار می­کنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.

خداوند عزّوجلّ، پروردگار و ولیّ و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او و پیامبرش - محمّد (ص) - همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن می­گویم سپس بعد از من علی(ع) به امر خدا بر شما سمت ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت و پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذرّیه و نسل من که از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت.

جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند حرام فرموده حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامی را به من معرفی کرده است و من نیز تمام آنچه خداوند از کتاب خود و حلال و حرامش، تعلیم نموده است، به علی(ع) آموخته­ام.

ای مردم! دانشی نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هر چه که تعلیم گرفته­ام به علی(ع)، این امام پرهیزگاران و پارسایان آموخته­ام و دیگر دانشی نیست مگر آنکه به علی(ع) تعلیم کرده­ام و اوست امام و راهنمای آشکار.

ای مردم! مبادا که نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا که از او روی برتابید و مبادا که از ولایت و سرپرستی او و از اوامر و فرمانهایش به تکبّر، سر باز زنید. اوست که هادی به حق و نابود کننده باطل است و از نا پسندیده­ها بازتان می­دارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمی­کند و اوست نخستین کسی که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله کرد، در آن هنگامه­ها که هیچ کس در کنار پیامبر باقی نماند، همچنان از او حمایت کرده و تنها رها ننمود و هم او بود که در آن روزگار که کسی را اندیشه پرستش و اطاعت خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می­کرد.

ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است! و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایت بر شما منصوب فرموده است.

ای مردم! علی(ع)، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش، قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان علی(ع) سر بپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان، باقی و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابی سخت و توان فرسا معذّب دارد.

پس مبادا که از فرمانش معصیت کنید که به آتشی گرفتار خواهید شد که آدمی و سنگ، هیزم آنند و برای کافران فراهم گردیده است.

ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده­اند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمان­ها و زمین­ها حجّت و برهانم، هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفّار جاهلیّت نخستین است و هر کس در سخنی از سخنان من شک نماید، در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.

ای مردم! خداوند متعال با این فضیلت­ها که بر من، مرحمت فرموده، بر من منّت نهاده و احسان کرده است (آری) خدایی جز او نیست و تا جهان، برقرار و روزگار پایدار است در هر حال ستایش و سپاس من، ویژه اوست.

ای مردم! علی(ع) را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. (بدانید) که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزی می­دهد و آفرینش بر پای و برقرار است؛هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.

هان. آگاه باشید که این سخنان را، به یقین، جبرئیل از سوی حق تعالی به من خبر داده و گفته است که: ((هر کس با علی(ع) به عداوت و دشمنی بر خیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، فراهم کرده است))؛ پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که برای فردای خود، چه آماده نموده است؛ پس باید که از مخالفت با علی(ع) سخت بر حذر باشید و مبادا که پس از ثابت قدمی، پایتان بلغزد که خداوند به هر چه کنید، آگاه است.

ای مردم! علی(ع) همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان ((جنب الله)) از او یاد کرده و از زبان مبتلایان به دوزخ، فرموده است: ((یا حَسرَتا عَلی ما فرَّطتُ فی جَنبِ الله.))

ای مردم! در قرآن به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، و به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش، پیروی می نمایید.

به خدا سوگند، غیر از این مرد که هم اکنون دست او را گرفته و او را بر کشیده­ام هرگز دیگری نیست که بتواند دستورات قرآن را برای شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید، همین مردی که اکنون بازوی او را گرفته­ام و به شما اعلام می­کنم که:

هر کس را من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، علی(ع) مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست؛ این مرد، علی بن ابی­طالب است، برادر و وصی من است، که فرمان دوستی و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.

ای مردم! علی(ع) و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک، از دیگری خبر می­دهد و هر کدام، دیگری را تأیید و تصدیق می­کند؛ میان این دو ثقل و این دو امر گرانقدر، جدایی نخواهند بود تا آنکه، قیامت در کنار حوض، به من برسند. ایشان امنای حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روی زمین­اند.

به هوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوی او (عزّوجلّ) به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان (امیرالمؤمنین) بر کسی جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایی بر مسلمانان، پس از من، برای هیچ کس جز وی مجاز و حلال نیست.

معرفی علی بن ابیطالب(ع)

(رسول خدا (ص) در این هنگام، بازوی علی(ع) بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهای وی، محاذی زانوی پیامبر (ص) می­رسید و پس از آن، به سخن ادامه داد):

ای مردم! این علی(ع) ، برادر و وصی من و مخزن علم و خلیفه و جانشین من است بر امّت. علی(ع) مفسّر قرآن، کتاب خداست اوست که مردم را به حق دعوت می­کند و اوست که به هرچه موجب رضا و خوشنودی خداست، عمل کننده است.

اوست که دشمنان حق، در پیکار و ستیز و به فرمانبرداری و اطاعت از خدا، سخت کوش و باز دارنده مردمان از معاصی و نا فرمانیهاست. اوست خلیفه و جانشین رسول خدا، اوست امیر مؤمنان و پیشوا و هادی خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل ((ناکثین)) و ((قاسطین)) و ((مارقین)) است.

(ای مردم!) آنچه می­گویم به فرمان پروردگارم می­گویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنی از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد؛ حال می­گویم: خداوندا! هرکس که علی(ع) دوست می­دارد، دوست بدار و هر کس که با وی دشمن است، دشمن دار. خداوندا! هر کس که علی(ع) انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیرای حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز. خداوندا! اگر اکنون، علی(ع)، ولیّ تو را به خلافت و جانشینی خود معیّن کردم و امری که موجب اگمال دین و اتمام نعمت تو بر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود اینک تو پسندیده­ای برای ایشان و فرمودی: (( وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فی الآخِرۀِ مِنَ الخاسِرینَ))

خداوندا! تو را گواه می­گیرم و کافیست گواهی تو که من به وظایف تبلیغ و رسالت خود عمل کردم.

اهمیّت مسأله امامت

ای مردم! خداوند عزّوجلّ، کمال دین شما را در امامت و پیشوایی علی(ع) قرار داده است؛ پس هر کس که از او و جانشینان او از فرزندان من که از صلب اویند تا واپسین روز جهان پیروی و اطاعت نکند، به حبط و نابودی اعمال گرفتار گردیده و در آتش دوزخ، جاودانه، معذّب خواهد بود، نه دیگر عذابش تخفیف یابد و نه مهلت و فرصت نجاتی به او داده شود.

ای مردم! این علی(ع) است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوبتر و گرامی­تر است.

خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خوشنودیم. آیه­ای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علی(ع) است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است. آیه مدحی نیست مگر آنکه در مورد اوست و بهشتی که در سوره (( هَل أتی علی الانسان یاد شده، برای اوست، و در نزول آن دیگری جز او منظور نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده و دیگری جز او مدح و ستایش نشده است.

ای مردم! علی(ع)، ناصر دین خدا و حامی پیامبر خداست، اوست پارسای پرهیزگار و طیّب و طاهر و رهنما و ره یافته.

پیامبرتان، بهترین پیامبر و وصیّ او بهترین وصیّ و پسرانش بهترین اوصیاءاند.

ای مردم! ذریّه و نسل هر پیامبری از صلب خود اویند امّا ذریّه و نسل من از صلب علی(ع) هستند.

ای مردم! شیطان به حسادت، آدم را از بهشت بیرون کرد، پس مبادا که نسبت به علی u حسد ورزید که اعمالتان یکسره باطل شود و به لغزش و انحراف درافتید؛ که آدم صفوت الله تنها به سبب یک معصیت، به زمین فرو افتاد؛ پس بر شماست که مراقب احوال خویشتن باشید. شما که در میانتان، دشمن خدا نیز هست.

(ای مردم!) جز شقیِ واژگون بخت کسی با علی u کینه نمی­ورزد و جز پارسای پرهیزگار، مِهر علی(ع) در دل نمی­گیرد و جز اهل ایمان و مخلصان بی ریا به علی(ع) ایمان نخواهند آوردو به خدا سوگند سوره/ وَالعَصر إِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسرٍ ... ¤ در شأن علی(ع) نازل شده است.

ای مردم! خدا را گواه می­گیرم که در انجام وظایف رسالت فروگذار نکردم و بر پیامبر، جز ابلاغ فرمان حق، وظیفه­ای دیگر نیست.

ای مردم! نسبت به خداوند آنچنان که شایسته است پرهیزگار باشید مبادا که جزء مسلمانی دیده از جهان فرو بندید.

ای مردم! به خدا و پیامبرش باور آرید و به نوری که با او نازل شده ایمان آورید، پیش از آنکه خشم خدای شما را فرو گیرد و به مجازات، رخسارتان به عقب باز گردانده شود.

ای مردم! این نور از جانب حق تعالی در من سرشته شده و بعد از آن در طینت علی(ع) و سپس در نسل او قرار داده شده تا آنگاه که نوبت به امام قائم، مهدی(عج) رسد و اوست که سرانجام، حق خدا و حقوق ما را از خواهد ستاند؛ که خداوند عزّوجلّ ما را بر تمام مقصران و دشمنان و مخالفان و خائنان و معصیت کاران و ستمگران حجت قرار داده است.

ای مردم! به شما اعلام خطر می­کنم، به هوش باشید که من فرستاده خدا به سوی شمایم و پیش از من رسولانی آمده و رفته­اند، آیا اگر من نیز از جهان بروم و یا کشته شوم، به راه پیشینیان خود، باز می­گردید؟! ولی هر آنکس که به عقب باز گردد و به جاهلیت اسلاف خود روی کند، زیانی به خداوند نخواهد رساند، امّا پروردگار، سپاسگذاران را پاداش نیکو مرحمت خواهد کرد ای مردم! بدانید که علی(ع) همان کسی است که متّصف و موصوف به سپاسگذاری و شکیبایی است و پس از او فرزندان من که از صلب اویند، به این صفات مزیّن و ممتازند.

ای مردم! مسلمانیِ خود را بر خداوند منّت منهید، که موجب خشم و غضب پروردگار بر شما گردد و عذابی از سوی او به شما رسد، زیرا که حق در کمین است.

ای مردم! چیزی نمی­گذرد که پس از من امامان و سردمدارانی پدید آیند که خلق را به آتش و دوزخ فرا خوانند اما این گروه را در روز قیامت یار و مددکاری نخواهد بود.

ای مردم! خدا و پیامبرش از این کسان، متنفّر و بیزارند.

ای مردم! اینان و پیروان و یارانشان، جملگی، در پست­ترین دوزخ گرفتار خواهند شد، و چه بد جایگاهی است دوزخ، برای این گروه که به تکبر گراییده­اند. هشدار باشید که اینان همان ((یاران صحیفه)) اند (اما هر یک از شما باید که در نامه اعمال خود بنگرد گر چه مردم جر تنی چند، نامه عمل خود را از یاد برده­اند). ای مردم! من این ولایت را به عنوان امامت و ارث تا روز قیامت، در ذریه و نسل خود قرار دادم و با این کار وظیفه­ای را که به آن مأمور بودم، به پایان بردم تا بر هر حاضر و غایب و بر هر کس که شاید در این انجمن بوده و یا در این اجتماع حضور نداشته است و حتی بر آنان که هنوز از مادر متولد نشده­اند، حجّت تمام باشد. باید که ماجرای امروز را حاضران به غائبان گزارش کنند و پدران به فرزندان تا واپسین روز خبر دهند. گر چه مدتی نخواهد گذشت که (عده­ای) این امر را با غصب و ستم، از آن خود قرار خواهند داد و خدا آن غاصبان را لعنت کندو از رحمت خود، دور و مهجورشان سازد و در چنین حال، سزاوار این عذاب گردند که فرمود:

(( سَنُفرِغُ لَکُم أیُّهَا الثَّقَلانَ یُرسَلُ عَلَیکُما شُواظٌ مِن نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنتَصِران.))

ای مردم! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه پاک و پلید از یکدیگر ممتاز گردند و خدا شما را بر اسرار پنهان، آگاهی نداده و نخواهد داد.

ای مردم! سرزمینی نیست مگر آنکه خداوند، مردم آن را در اثر تکذیب حق، هلاک کرده و چنانکه خود به این معنی اشاره فرموده است:

((وَ کَذلِکَ نُهلِکَ القُری وَ هِیَ ظالِمَۀٌ))

و این علی(ع) امام و پیشوای شما و ولیّ و صاحب اختیار شماست. که خداوند، در مورد او تهدیدها و وعده­ها کرده و خدا وعده­های خود را انجام خواهد داد.

ای مردم! پیش از شما، اکثر مردم نخستین به گمراهی رفتند و خداوند ایشان را هلاک نمود و هم اوست هلاک کننده گروههائی که از این پس می­آیند، همچنانکه فرمود: ألَم نُهلِکِ الأوَّلینَ، ثُمَّ نُتبِعُهُمُ الاخِرینَ، کَذلِکَ نَفعَلُ بِالمُجرِمینَ، وَیلٌ یَومئذٍ لِلمُکَذِّبینَ ¤ .

ای مردم! خداوند، مرا به پاره­ای از امور امر کرده و از پاره­ای دیگر نهی فرموده است و من نیز علی(ع) را به آن امور، امر و نهی کرده­ام؛ پس در حقیقت، او اوامر و نواحی حق را از پروردگار خود اخذ نموده است؛ پس باید که گوش به فرمان او کنید تا از سلامت برخوردار گردید و دستورش را به اجرا گذارید تا به راه هدایت رفته باشید و از آنچه نهی می­کند حذر کنید تا به رشد و کمال رسید و خویشتن را بدان گونه که خواست اوست، باز سازید و مبادا که راههای دیگر شما را از پیمودن راه و رویه او باز دارد.

ای مردم! صراط مستقیم خداوند منم و شما به رعایت آن مأمور شده­اید و پس از من، علی(ع) و سپس فرزندانم که از صلب اویند امامان و پیشوایان شمایند که خلق را به راه راست هدایت می­کنند و پیوسته روی به سوی حق دارند. (پس از آن سوره حمد را تا پایان تلاوت کرد و به ادامه سخن پرداخت:)

ای مردم! این سوره (= حمد) در شأن من و علی(ع) و فرزندانش فرود آمد و شامل ایشان می­گردد همچنین مخصوص آنهاست، ایشان، اولیای خدایند که نه خوفی در دل دارند و نه اندوهی آزارشان دهد، بدانید که حزب الله پیروز است و در برابر، دشمنان علی، گروهی اهل شقاق و نفاق و کینه ورزانی متجاوز و برادران اهریمنند که به منظور فریب و نیرنگ، سخنان بی مغز و آمیخته به رنگ و ریا با یکدیگر نجوا می­کنند.

معرفی دوستان و دشمنان

ای مردم! دوستداران علی(ع) و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده است:

لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ ... ¤ (سوره مجادله، آیه 22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که نوشته شده در دلهایشان ایمان، و مدد نموده خداوند ایشان را بوسیله فرشته­ای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغهائیکه جاریست از زیر آنها نهرهائی برای همیشه در آنجا می­مانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خوشنودند.

ایشان حزب خدا و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند!

خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است:

 الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ ¤.

و نیز می­فرماید: ((اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزه­اید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید)).

آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید:

((ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد می­شوند)).

(و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:)

((آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در می­افتند و غریو جهنم را که می­جوشد و می­خروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن بر می­خیزد، می­شنوند)).

و نیز در قرآن آمده:

کُلَّما دَخَلَت أمَّۀٌ لَعَنَت أختَها ¤.

همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است:

کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ ¤

آگاه باشید که دوستداران علی(ع) و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند. این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود.

ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است.

دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است.

ای مردم! من، منذر و ترساننده­ام و علی هادی و رهنماست.

ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است.

معرفی حضرت مهدی (عج)

آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ ((مهدی)) است.

آگاه باشید او یاری کننده دین خداست. آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است. آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه­های مستحکم است. آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است. آگاه باشید او منتقم خونهای ناحق ریخته اولیاء خداست. آگاه باشید او حامی دین خداست. آگاه باشید او جرعه نوش دریای ژرف حقایق و معانی است. آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است. آگاه باشید او وارث همه دانشها و محیط به همه علوم است. آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است. آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است. آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است. آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت داده­اند. آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد. آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمی­شود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد.

آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان.

ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علی(ع) است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما می­خواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علی(ع)، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید.

بدانید که من به خداوند تعهّد سپرده ­ام و علی(ع) در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما می­خواهم که با علی(ع) بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است:

فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ¤.

ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است

فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما¤.

ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به ان خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانواده­ای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است. ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم پوشی می­کند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز می­کند.

ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت می­شوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود.

ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید.

ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید، این علی(ع) ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیده­اند، پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمی­دانید آگاهتان خواهد کرد.

آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک بر شمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام می­گویم که به حلالها امر می­کنم و از حرامها نهی می­نمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده­ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علی(ع) و امامانی که از نسل من و علی(ع) به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید.

و مهدی(عج)، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود.

ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمی­گردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دیگرگون سازید.

آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید می­کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سر آغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.

تنها راه هدایت

ای مردم! این قرآن است که امامان پس از علی(ع) را از فرزندان و از نسل او معرفی کرده و من نیز به شما توضیح دادم که علی از من و من از اویم. خداوند در کتاب خود فرموده است:

وَ جَعَلَها کَلِمَۀً باقِیَۀً فی عَقِبِهِ ¤.

و من نیز گفتم: ((تا آن زمان که دست تمسک به دامن این دو امر گرانسنگ (یعنی کتاب خدا و عترت و خاندان من) زده­اید، هرگز به گمراهی و ضلالت دچار نخواهید شد)).

ای مردم! تقوی را پیشه خود کنید و از قیامت بیندیشید که خداوند متعال فرمود:

إِنَّ زَلزَلۀَ السّاعَۀِ شَیءٌ عَظیم¤.

ای مردم! به مرگ بیندیشید و از حساب و میزان و محاکمه در پیشگاه پروردگار جهانیان غافل مباشید و ثواب و عقاب و پاداش و کیفر رستاخیز را از خاطر مبرید، که هر کس نیکی کند، پاداش یابد و هر کس دامن به بدی آلوده سازد، بهره­ای از بهشت نخواهد داشت.

بیعت گرفتن

ای مردم! شما را از آن حد فزونتر است ک بتوانید یک یک، با من دست بیعت دهید در حالی که به فرمان خدا، مأمورم که از زبان هر یک از شما اعتراف گیرم که منصب فرمانروایی و امارت بر مؤمنان را که برای علی(ع) قرار داده­ام پذیرفته­اید و نیز (مأمورم که) در مورد قبول امامت و ولایت امامانی که از نسل من و صلب علی(ع) می­باشند، اقرار و بیعت گیرم. حال که چنین است، همگان یک صدا و به زبان، بگویید: (ای رسول خدا!) آنچه که در ولایت و رهبری مطلق علی(ع) و امامان پس از وی که از صلب اویند از جانب حق تعالی به ما ابلاغ کردی، شنیدیم و در برابر آن مطیع و تسلیمیم و به آن امر راضی و خوشنودیم! اینک ما به دل و جان و به زبان و دستمان، نسبت به قبول ولایت با تو بیعت می­کنیم و پیمان می­بندیم که با این اعتقاد، زندگی کنیم و با آن بمیریم و تا آن زمان که سر از خاک برداریم، به آن پایبند بوده و هرگز در آن تغییر و تبدیلی ندهیم و شک و تردیدی ننماییم و از سر پیمان خود بر نخیزیم و از خدا و پیامبرش و امیرالمؤمنین، علی(ع) و فرزندانش حسن و حسین و امامان دیگر که از صلب علی(ع) به جهان آیند، فرمان بریم.

ای مردم! مقام و منزلتی که حسن و حسین نزد خدا و رسول او دارند، گوشزدتان کرده و ابلاغ نموده و متوجهتان ساختم که این دو تن سرور جوانان اهل بهشتند و پی از من که جدّ ایشانم و بعد از علی(ع)، منصب امامت خواهند داشت.

و (ای مردم!) بگویید: ((در این امر، مطیع خدا و پیامبرش و علی(ع)، و حسنین و امامان پس از ایشانیم. تو (ای پیامبر) در مورد ولایت امیرالمؤمنین از دل و جان با ما عهد و میثاق بستی؛ از کسانی که توفیق مصافحه یافتند به دست، و از آنها که توفیق این کار نیافتند، از زبانشان بیعت گرفتی. پیمان نمودیم که دیگری را به جای این امر نگیریم و دل و جانمان به جانب دیگر روی ننماید. خدا را در این کار شاهد گرفتیم او به شهادت، کافی است و تو نیز (پیامبر) و همچنین همه مطیعان فرمان حق از حاضر و غائب و فرشتگان و جنود خدا و همه بندگان او را همگی را گواه و شاهد این امر کردیم و خدا از هر شاهدی بزرگتر است.))

ای مردم! چه می­گویید؟ خداوند، هر آوازی را می­شنود و از سرّ و پنهان همه آگاه است. (بدانید) آن کس که به راه هدایت رود، به سود خود رفته و آن کس که به گمراهی گراید، تنها به زیان خویش اقدام کرده است. چرا که دست خدا فوق هر دستی و قدرتش برتر از هر قدرتی است.

ای مردم! از خدا بترسید و پرهیزگاری پیشه کنید و پیمان خود را با علی(ع) امیرالمؤمنین و با حسنین و امامان دیگر که کلمه طیبه باقیه­اند، استوار نمایید. هر که در ین امر، مکر پردازد خدایش به هلاکت در افکند و آنکس که بر عهد خود پای فشرده خدایش رحمت کند / فَمَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ.. .¤

ای مردم! آنچه به شما گفتم، باز گویید و بر علی(ع)، با عنوان رسمی امیرالمؤمنین سلام دهید. بگویید: ((پروردگارا دستورت را شنیدیم و اطاعت کردیم تا از مرحمت و مغفرت تو بهره­مند شویم که بازگشت همه به توست)) و بگویید:

((سپاس خدای را که به این امر ما را هدایت و دلالت فرموده و اگر راهنمائیمان نمی­کرد، ما، خود، به راه هدایت دست نمی­یافتیم))

ای مردم! فضایل و امتیازات علی بن ابیطالب و قدر و منزلتش نزد خداوند، که در کتاب خدا نازل شده، بیشتر از آن است که بتوانم در یک جلسه برایتان بر شمرم؛ پس هر کس که از مناقب و فضایل او نزد شما مطلبی گوید، از او بپذیرید.

ای مردم! هر کس از خدا و پیامبر او و از علی(ع) و امامان و پیشوایانی که معرفی کردم، فرمان بَرَد، به رستگاری بزرگی نایل آمده است.

ای مردم! رستگاران، کسانی هستند که در بیعت با علی(ع) و پذیرش ولایت او و در ادای سلام بر وی به عنوان امیرالمؤمنین، مبادرت و سبقت جویند، اینان در بهشتِ نعمتها متنعّم خواهند بود.

ای مردم! سخنی گویید که موجب رضای خدا باشد:

فَإِن تَکفُرُوا أنتُم وَ مَن فِی الأرضِ جَمیعاً فَلَن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً ¤.

خداوندا! مردان و زنان با ایمان را بیامرز و کافران را به غضب خود گرفتار ساز و ستایش، خدای راست که پروردگار جهانیان است.

(در این هنگام مردم، فریاد بر آوردند:)

فرمان خدا و پیامبر خدا را شنیدیم و با دل و زبان و دست مطیع و فرمانبرداریم. چون سخنان پیامبر، تمام شد، مردم بر گرد آن حضرت و امیرالمؤمنین(ع) سخت ازدحام کردند و هرکس می­خواست با ایشان، مصافحه و بیعت کند.

گویند نخستین کسی که موفق به مصافحه و بیعت شد، ابوبکر بود و پس از وی عمر و سپس عثمان بیعت کردند و به دنبال ایشان باقی مهاجران و انصار و دیگر مردمان، اقدام به بیعت کردند تا آنگاه که وقت نماز مغرب رسید. پیامبر در آن شب، نماز مغرب و عشا را پیوسته و در یک زمان به جای آورد.

در روایت است که پیامبر (ص) با هر گروه که به عنوان بیعت، مصافحه می­کرد، می­گفت:

((ألحَمدُ للّهِ الَّذی فَصَّلَنا عَلی جَمیعِ العالَمینَ)).

یعنی: ((ستایش خدای را که ما را بر همه جهانیان امتیاز مرحمت فرمود)).

دیدار110هزاربسیجی بارهبرانقلاب درعیدغدیر

فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از اجتماع 110 هزار بسیجی استان تهران در روز عید غدیر برای تجدید بیعت و دیدار با مقام معظم رهبری خبر داد.
به گزارش روابط عمومی کل سپاه، سردار سرلشکر محمدعلی جعفری با اشاره به تلاقی هفته بسیج با دهه امامت و ولایت و عید سعید غدیر گفت: در سراسر کشور یک میلیون بسیجی به نمایندگی ازده‌ها میلیون بسیجی به طور نمادین با مقام عظمای ولایت تجدید بیعت خواهند کرد.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: بسیجیان ولایتمدار در این اجتماع بزرگ، حماسه غدیر و پیام آن را برای ملت ایران و مسلمانان زنده می کنند.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: بسیج نیرویی منحصر به فرد است که می تواند متناسب با هر شرایط و زمان، وضعیت خاصی پیدا کند و به کمک نظام و کشور بشتابد.
وی با اشاره به دور اندیشی حضرت امام راحل (ره) در فرمان تشکیل بسیج مستضعفین گفت: امروز دشمن در جنگ نرم برضد جمهوری اسلامی ایران اهدافشان تضعیف روحیه مقاومت و پایداری، القای روحیه یأس و ناامیدی و اسلام ستیزی است.
فرمانده کل سپاه همچنین، ایران هراسی و شیعه هراسی، پایمال کردن روحیه ایثار و شهادت طلبی، سلب اعتماد مردم از نظام و مسئولان، ترویج سکولاریسم و ارزش های غربی و مقابله با فرهنگ دینی و مذهبی را از دیگر اهداف جنگ نرم دشمن اعلام کرد.
وی تأکید کرد: حوادث و رخدادهای فراروی انقلاب و حرکت ملت ایران در سه دهه اخیر و نقش آفرینی های سرنوشت ساز و تاریخی بسیجیان در هشت سال دفاع مقدس و مقابله با توطئه ها و فتنه آفرینی های دشمنان، آینده نگری و افق دید بلند امام راحل (ره) و تدبیر حکیمانه ایشان در تشکیل بسیج را نشان می دهد.
سرلشکر جعفری، بسیج را مردمی‌ترین نهاد معرفی و با اشاره به مصادیقی از کارکردهای بسیج در عمران و سازندگی و توسعه کشور و رفع نیازهای مردم افزود: امروز مردم با مشاهده نقش بسیجیان در اجرای طرح های بزرگ ملی مانند راه سازی، سدسازی، تونل سازی، گازرسانی، آبرسانی و کمک های امدادی در هنگام بروز حوادث و بلایای طبیعی، حضور مؤثر و خادمانه بسیج و بسیجیان را در زندگی خود حس می کنند.
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اشاره به تحولات ساختاری اخیر بسیج گفت: این تغییرات در سازمان بسیج با هدف ترویج و نهادینه کردن نگاه حکیمانه رهبر معظم انقلاب به این نهاد و توسعه نقش پذیری بسیجیان در عرصه های متنوع است.
سرلشکر جعفری گفت: بسیج قدرت نرم انقلاب و نظام و سرمایه عظیم ملت ایران در مواجهه با جنگ نرم است.