دیروز 17 اسفند بود؛ روزی که به تاریخ میلادی برابر با 8 مارس میشد و به عنوان روز جهانی زن نامگذاری شده است.
طبق روال همیشگی جریان ضدانقلاب داخلی که از سال گذشته آغاز شده بود، برنامهریزان این جریان به دنبال طرحریزی سناریویی برای سوءاستفاده از این روز بودند؛ همانگونه که سال گذشته و در بحبوحه فتنه، همیشه از مناسبتهای ملی و مذهبی برای تحریک اغتشاشگران به حضور در خیابان استفاده میکردند.
اما آنچه سبب شده بود تا این سهشنبه تفاوت و اهمیت بیشتری برای این جماعت داشته باشد، پروژهای بود که به عنوان کارت نهایی فتنهگران به کار گرفته شده بود و نشان میداد که مخالفان جمهوری اسلامی ایران به سیم آخر زدهاند.
غائله 25 بهمن و پایان کار
اکنون دیگر مشخص شده که دعوت میرحسین موسوی و مهدی کروبی از آشوبگران برای خودنمایی در روز 25 بهمن، یک انتحار رسمی بوده است؛ مسالهای که اخیرا «عطاءالله مهاجرانی» وزیر ارشاد دولت اصلاحات و مدیر اتاق فکر لندن هم در سخنرانی خود در جمع اپوزیسیون خارج از کشور بیان کرده و این اقدام را یک اشتباه تاریخی و استراتژیک نامیده است.
این مساله از آنجایی روشنتر میشود که نگاهی به واکنش مردم و مسئولان نسبت به تجمعات پراکنده در این روز که منجر به شهادت دو نفر از هموطنانمان شد، بیندازیم؛ واکنشهایی که نشان میداد صبر مردم لبریز شده و به کمتر از برخورد جدی و قاطع با سران فتنه قانع نمیشوند.
همین جدیت و قاطعیت مردم در ابراز خواسته خود از مسئولان بود که سبب شد تا همه افرادی که تا آن زمان به هر نحوی سکوت کرده و یا با مواضع دوپهلو به حمایت از فتنهگران پرداخته بودند هم قفل سکوت خود را بشکنند و به تقبیح و ابراز انزجار از اینگونه حرکات بیاساس و کور بپردازند.
به واقع، اقدام مسئولان امنیتی و قضایی کشور در حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی پاسخی به خواست مردم و نمایندگان مجلس مبنی بر برخورد با این افراد که زمینهساز ایجاد اختلال در زندگی روزمره مردم شده بودند، بود که البته انفعال و سکوت مطلق این روزهای بدنه جریان فتنه نشان از موفقیت آن در اجرا دارد.
در همین راستا بود که فعالان سیاسی، آشوب 25 بهمن را فاتحهای بر سر مزار فتنه دانستند که توسط خود موسوی و کروبی خوانده شد؛ مسالهای که حتی از سوی دیگر سران این جریان مانند «سیدمحمد خاتمی» و «محمد موسوی خوئینیها» هم مورد تایید قرار گرفت و نسبت به آن ابراز تاسف صورت گرفت.
حکایت سهشنبهها
همین مساله باعث شد تا مشاوران خارجنشین موسوی و کروبی به دنبال راهکاری برای جبران این اشتباه و منحرف کردن اذهان عمومی از این مساله باشد؛ موضوعی که نهایتا به طرح «سهشنبههای اعتراض» ختم شد.
«اردشیر امیرارجمند» و «سیدمجتبی واحدی» در روزهای پس از 25 بهمن به طور گسترده به مصاحبه با رسانههای مخالف ایران مانند تلویزیون دولتی انگلیس و آمریکا پرداختند تا با تبلیغ این پروژه، ضمن به فراموشی سپردن ماجرای ناکامی این روز، زمینه را برای احساسی کردن فضا و تهییج و تحریک آشوبگران به حضور مجدد در خیابانهای تهران فراهم کنند.
با این حال و درحالی که تبلیغات گستردهای برای حضور آشوبگران در روز 3 اسفند صورت گرفت و رسانههای بیگانه مانور بسیار شدیدی را روی این موضوع ارائه کردند - تا جایی که بیبیسی فارسی حتی حفظ ظاهر حرفهای خود را هم فدای تبلیغ این موضوع کرد . آنان با ادعای انتقال موسوی و کروبی به زندان حشمیته، کوشیدند تا از آخرین ترفندها برای کشاندن آشوبطلبان به خیابانها استفاده کنند تا در صورت موفقیت احتمالی بتوانند خواستههای نامشروع و غیرقانونی خود را به مردم و مسئولان تحمیل کنند.
هرچند تئوریسینهای این جریان میدانستند که شکست این سناریو، هزینه سنگینی برای جریان متبوع آنان خواهد داشت اما آنان از «راهپیماییهای میلیونی» و حتی «انقلاب یک روزه» سخن میگفتند.
این درحالی بود که افسردگی و نامیدی ناشی از شکست در روزهای 25 بهمن و اول اسفند، پیش بینی شکستی جدید در 10 اسفند را تقویت کرده بود؛ واقعیتی که جریان رسانهای آشوبها را به فکر دست زدن به یک ریسک تبلیغاتی و اصطلاحا «زدن به سیم آخر» انداخت.
در این راستا، رسانههای داخلی و خارجی حامی این جریان از جمله بیبیسی فارسی از روز 9 اسفند با انتشار گسترده خبر کذب دستگیری و انتقال موسوی و کروبی به زندان حشمیته، کوشیدند تا از آخرین ترفندها برای کشاندن آشوبطلبان به خیابانها استفاده کنند تا در صورت موفقیت احتمالی بتوانند خواستههای نامشروع و غیرقانونی خود را به مردم و مسئولان تحمیل کنند.
هرچند تئوریسینهای این جریان میدانستند که شکست این سناریو، هزینه سنگینی برای جریان متبوع آنان خواهد داشت اما به نظر آنان چارهای جز القای توهم «اگر موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه» وجود نداشت.
در واقع بدنه جریان فتنه با وجود تکذیب رسمی خبر دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی، عمیقا باور کرده بود که این افراد دستگیر شدهاند و اکنون نوبت عملی شدن شعارها و وعده هایی است که از سال گذشته درباره دستگیری آنان داده بودند؛ شعارهایی که اگر محقق میشد، میتوانست آشوبطلبان را به احیای مجدد خود امیدوار کند.
سیلی محکم واقعیت بر صورت توهم سبز
«خیابانهای آرام تهران» و «مردم در حال خرید نوروزی» شاید یکی از ناخوشایندترین صحنههایی بود اغتشاشگران و سران خارجی آنان درست در محل و زمان قرار 10 اسفند مشاهده کردند.
در خیابانهایی که به عنوان محل قرار این افراد معرفی شده بود، جمعیت زیادی از مردم مانند روزهای گذشته مشغول خریدهای نوروزی و رفع دیگر نیازهای خود بودند و اوضاع به صورت کاملا عادی جریان داشت.
اما آنچه در دل ناکامی این روز روشن و مشخص شد، این بود که تمام زور رسانهای و خیابانی جریان فتنه در داخل و خارج از کشور آن هم با یقین به دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی، فقط تعدادی تجمع 10 - 20 نفره بود؛ واقعیتی که برای آشوبطلبان داخلی و طراحان خارجی ناآرامیها بس%ین موضوع سبب شد تا فعالان سیاسی این اقدام کلمه را اعتراف و اذعان رسمی و البته به ناچار این جریان به ناکامی در اجریا پروژه بازداشت سران فتنه ارزیابی کنند و از آن به عنوان یک بازگشت به عقب و تلاش برای بازسازی چهره دروغین این رسانه نام ببرند.
به نظر میرسد جریان فتنه دیگر چیزی برای ارائه ندارد. مهمترین و اصلیترین داعیه خود برای احیای آشوبها را دستگیری سران خود نامیده بود که آرامش تهران در هفتههای اخیر، این حباب را هم ترکاند و اکنون فتنهگران ماندهاند و حوض دروغهایشان.
پایان مطلب/
جواب نمیدهد.این مساله چنان شوکی را به جریان رسانهای ضدانقلاب وارد کرد که هنوز دقایقی از تاریک شدن هوا در تهران نگذشته بود که سایت «کلمه» به عنوان تریبون رسمی این جریان صراحتا اخبار پیشین خود درباره دستگیری موسوی و کروبی را تکذیب کرد و از زندگی عادی آنان در خانه خود خبر داد.
این موضوع سبب شد تا فعالان سیاسی این اقدام کلمه را اعتراف و اذعان رسمی و البته به ناچار این جریان به ناکامی در اجریا پروژه بازداشت سران فتنه ارزیابی کنند و از آن به عنوان یک بازگشت به عقب و تلاش برای بازسازی چهره دروغین این رسانه نام ببرند.
به نظر میرسد جریان فتنه دیگر چیزی برای ارائه ندارد. مهمترین و اصلیترین داعیه خود برای احیای آشوبها را دستگیری سران خود نامیده بود که آرامش تهران در هفتههای اخیر، این حباب را هم ترکاند و اکنون فتنهگران ماندهاند و حوض دروغهایشان.
سیاستگذاری امنیتی آمریکا درباره ایران پس از 25 بهمن 1388 مراحلی چنان جدید را تجربه می کند که می توان آن را حقیقتا ورود به فازی نو خواند. تغییر فاز پی در پی، از این شاخ به آن شاخ پریدن و خود را در گرداب اظهارنظرها و راهبردهای متناقض افکندن البته خصلت ثابت و دائمی سیاستگذاری آمریکا درباره ایران بویژه در دو سال گذشته بوده و از این حیث هیچ تعجبی ندارد اگر دوباره مسیر خود را عوض کرده باشند. آنچه اهمیت دارد این است که ظاهرا آمریکایی ها این بار درباره چگونگی رویارویی با تحولات داخلی ایران، تصمیم هایی «واقعا» جدید گرفته اند و اگر اینطور باشد -که این یادداشت استدلال خواهد کرد هست- بسیار ضروری است در این موضوع تامل کنیم که علت این امر و نتیجه آن چیست.
ابتدا
اجازه بدهید ببینیم در 25 بهمن دقیقا چه اتفاقی افتاد و آمریکایی ها از
«سفارش مستقیم بیانیه تجمع» به موسوی و کروبی چه هدفی را تعقیب می کردند.
اهداف آمریکایی ها از کلید زدن پروژه 25 بهمن به طور خلاصه چنین بوده است:
1-
ویژگی اول این پروژه این بود که برای آمریکایی ها روشن شده بود برای متوقف
کردن حرکت سیل آسای مردم منطقه هیچ راهی کوتاه تر و بهینه تر از به هم
ریختن وضعیت داخلی ایران نیست و موسوی و کروبی هم این آمادگی را دارند که
در چنین پروژه ای مشارکت کنند.
2- ویژگی دوم این بود که طرف خارجی از
حدود یک هفته قبل از 25 بهمن یک عملیات رسانه ای بسیار سنگین برای به
خیابان کشاندن تعداد هرچه بیشتری از افراد انجام داد. در اینجا نکته مهم
این است که توجه کنیم آمریکایی ها و گروهک های مرتبط با آنها به خوبی می
دانند که تعداد افرادی که همچنان ممکن است انگیزه ای برای حمله به سطل های
آشغال در خیابان های تهران داشته باشند، یک «عدد ثابت» است که هر بار
ناآرامی شکل می گیرد بخشی از آنها دستگیر می شوند و از آن عدد ثابت یک
«مقدار جایگزین ناپذیر» کاسته می شود. جلوگیری از گسترش بیشتر انقلاب های
ضدآمریکایی منطقه که به نحوی بی سابقه منافع حیاتی آمریکا را به خطر
انداخته آن قدر برای کاخ سفید ضروری بود -و هست- که حتی ریسک از دست رفتن
برخی از کلیدی ترین مهره های عملیاتی خود در کف خیابان های تهران را هم
پذیرفت.
3- و ویژگی آخر این بود که طرف خارجی نشان داد انتظار خود از
آشوب خیابانی در ایران را به «هدف گذاری های صرفا رسانه ای» تقلیل داده و
فعلا از جریان سبز در ایران جز «روشن نگهداشتن آتش اعتراضات» از طریق
«ایجاد ناآرامی کاریکاتوری در چند خیابان تهران کاری ساخته نیست. تنها کاری
که گماشتگان آمریکا در داخل ایران باید می کردند این بود که تئاتری بازی
کنند، از آن فیلم و عکس بگیرند و به عنوان مواد اولیه برای کارخانه دروغ
سازی رسانه های غربی -که البته ظاهرا مدتی است بدون مواد اولیه هم کار می
کند! - ارسال کنند. همین.
بسیار مهم است که در اینجا توجه کنیم آمریکایی
ها بدون تردید می دانستند درخواست آنها از موسوی و کروبی برای راه انداختن
راهپیمایی «نجات اسراییل» در تهران، نوعی انتحار سیاسی غیرقابل جبران از
جانب این دو نفر است و احتمالا به مرگ همیشگی و ابدی آنها در ذهن جامعه
ایرانی منجر خواهد شد اما باز هم به همان دلیل آشنا یعنی اضطرار کشنده ناشی
از ضرورت متوقف شدن حرکت های ضدآمریکایی در منطقه حاضر شدند این هزینه را
هم بپردازند. وقتی آقای نتانیاهو که زمانی گفته بود موسوی و کروبی بزرگترین
سرمایه های اسراییل در ایران هستند راضی به آتش افکندن در این سرمایه ها
می شود دیگر باید فهمیدکه عمق کار تا کجاست و قصه چقدر بیخ پیدا کرده است.
اما
این پایان کار نیست. بعد از 25 بهمن یک سلسله اتفاقات تقریبا پی درپی رخ
داد که توجه به آنها هم برای فراهم شدن امکان فهم «آنچه تغییر فاز واقعی در
سیاستگذاری امنیتی آمریکا درباره ایران» خواندیم، لازم است.
اولا،
نظام توانست با استفاده از فضای بوجود آمده بعد از 25 بهمن، یک اجماع
تقریبا کامل از خواص علیه جریان فتنه و سران آن بوجود بیاورد. بعد از 25
بهمن برای اولین بار مطالبه برخورد با موسوی و کروبی علاوه بر توده های
مردم به سطح خواص منتقل و در آن فراگیر شد و بویژه با موضع گیری مجلس در
روز 26 بهمن و همچنین مصاحبه های پی درپی چهره های بعضا دارای سابقه همراهی
با فتنه علیه موسوی و کروبی در روزهای بعد از آن، عمق قابل توجهی پیدا
کرد. این فرایند که می توان آن را «موج بازگشت خواص» و «یک دست شدن فضای
سیاسی کشور علیه جریان فتنه» نامید، دارای پیام های بسیار خطرناکی برای
آمریکایی ها بود چرا که آنها به خوبی می دانستند و بارها در تحلیل های
راهبردی خود درباره اوضاع ایران بر آن تاکید کرده اند که اگر نظام بتواند
ترک های موجود در میان خواص را رفو کند، آن وقت بسیار آسان تر آنچه حتی
فکرش را بتوان کرد قادر به کنترل کامل ابعاد سیاسی و امنیت فتنه و مجازات
قاطع عاملان آن خواهد بود.
ثانیاً، خبر بد بعدی برای آمریکایی ها این
بود که فضای بوجود آمده بعد از 25 بهمن آخرین گردوغبارهای فتنه را برای
دیرباورترین افراد هم فرو نشاند و فضا را کاملاً شفاف کرد. فتنه تا زمانی
عمر می کند که بتوان حق و باطل را به هم آمیخت و ملغمه ای گیج کننده از آن
فراهم کرد. اما وقتی حق یک طرف ایستاد و باطل طرف دیگر و وقتی جبهه ها شفاف
شد دیگر سخن گفتن از فتنه بی معنی است. فضایی که در آن خواص مسئله
(وسابقه) دار یک طرف ایستاده باشند و وفاداران به نظام طرف دیگر شاید فضای
فتنه باشد و در مقطعی واقعا بود، اما عرصه ای که یک سوی آن منافقین اسلحه
به دست و اسراییلی های کف بردهان آورده ایستاده اند و سوی دیگرش فرزندان
خمینی و خامنه ای دیگر به هیچ معنایی فضای فتنه نیست. اینجا همه چیز روشن
است واگر کسی اشتباه کرد این دفعه مشکل از چشم و دل اوست نه گردوغبار فضا و
لذا تکلیف او هم روشن است. ضمن اینکه در اینجا دیگر اساساً کسی نمی تواند
بهانه بیاورد که نفهمیده و اشتباه کرده است. اینجا تنها جمله ای که واقعا
معنادار است این است که گفته شود فلانی و بهمانی «تصمیم گرفتند» این سو یا
آن سوی جبهه بایستند و وقتی تصمیم می گرفتند می دانستند چه می کنند پس
تبعات آن را هم بی کم وکاست باید بپذیرند.
و ثالثاً، در اثر این دو
عامل، نظام پس از 25 بهمن به سادگی و با هزینه اجتماعی صفر گام اول برخورد
با موسوی و کروبی را برداشت و آنها را در خانه شان محدود کرد. تعبیر درست
تر البته این است که بگوییم آنچه رخ داده قطع دسترسی های سرویس های
اطلاعاتی و عوامل آنها به موسوی و کروبی است که هر روز با استفاده از آنها
توطئه ای جدید طراحی می کردند و اکنون مجال این کار به طور کامل از آنها
سلب شده است.
دقیقا در اینجا بود که تغییر فاز اساسی که روشن کردن ماهیت
آن هدف این یادداشت است رخ داد. آمریکایی ها یکی دو روز بعد از 25 بهمن
کاملا متوجه شدند که کار موسوی و کروبی تمام است: مهر اسراییل بر پیشانی
آنها خورده، خواص علیه آنها بسیج شده اند، تنفر مردم و مطالبه مجازات هر
لحظه شدت بیشتری می گیرد و حصر خانگی هم هیچ واکنش منفی از جانب مردم در پی
نداشته سهل است از آن به عنوان قدم اول در مجازات این دو استقبال کرده اند
و خواستار برداشته شدن هر چه زودتر قدم های بعدی هستند. نتیجه این بود که
تغییر فاز بنیادین رخ داد و سناریویی که برخی شواهد می گوید از مدت ها پیش
طراحی شده بود کلید خورد و آن سناریو هم این بود که موسوی و کروبی را کاملا
به حال خود رها کنند و «هسته تولید بحران» را تا هر میزان که می توانند به
خارج از ایران منتقل نمایند. اینجا بود که به سرعت چند اتفاق رخ داد: 1-
تشکلی موسوم به شورای هماهنگی راه سبز امید با محوریت سازمان منافقین در
اروپا اعلام موجودیت کرد 2- مانیفست جدید فتنه به امضای این به اصطلاح شورا
نوشته و منتشر شد 3 - آمریکایی ها و اسراییلی ها همه ملاحظه های خود را
کنار گذاشتند و به بی سابقه ترین شکل ممکن به حمایت از این سازوکار جدید
پرداختند و نهایتا 4- با امضای این شورای کذایی بیانیه هایی منتشر شد که
مردم را به مزمن کردن تجمعات در ایران فرا می خواند؛ و این یعنی پایان کار
سران فتنه در داخل مرزهای ایران و منتقل شدن کل پروژه به بیرون مرزها.
برای
اینکه مسئله بی جهت پیچیده نشود اجازه بدهید اینطور جمع بندی کنیم. سرویس
های غربی دریافته اند که تمام ظرفیت های فتنه گری در داخل مرزهای ایران در
اثر تدبیر حقیقتا هوشمندانه رهبری سوخته و هیچ ظرفیت قابل احیا یا سرمایه
گذاری وجود ندارد. آخرین تیر در ترکش این است که تلاش کنند کارکردهای موسوی
و کروبی را به یک هسته جدید در بیرون از ایران منتقل کنند تا از این به
بعد آن هسته به جای این دو موضع بگیرد، بیانیه بدهد و... مثل همیشه منافقین
جلو افتاده و عهده دار حمالی پروژه شده اند. انتقال به بیرون یعنی ناامیدی
کامل از داخل و این یعنی آخر کار. تجربه 32 سال گذشته نشان می دهد اتکا به
گروهک های بیرون مرزها برای ایجاد ناآرامی در ایران ایده ای است که فقط به
درد تفریح می خورد. منافقین اگر می توانستند آب دماغشان را بالا بکشند در
همان دهه 60 کاری از پیش می بردند و به دریوزگی در این مجلس و آن دربار، و
آوارگی در این بیابان و آن بیغوله نمی افتادند. آمریکا به جایی بازگشته که
در سراسر 32 سال گذشته قرار داشته است یعنی امید به براندازی از جانب
موجوداتی بی مصرف در کشورهای غربی که فقط پشت میکروفون یا هنگام گدایی
مبارزند!
مهدی محمدی
ایزوله شدن و از خاصیت افتادن مطلق دو تن از دست اندرکاران فتنه، باعث فشار شدید محافل ضدانقلاب نسبت به خاتمی شده است.
این
طیف ها که اغلب در خارج از کشور حضور دارند، خاتمی را به خاطر سردرگمی و
انفعال مورد سرزنش شدید قرار می دهند و این در حالی است که خاتمی با وجود
ابراز تاسف نسبت به محدودیت های ارتباطی اعمال شده برای موسوی و کروبی، در
جلسات محفلی به شدت به این دو نفر به خاطر در بن بست قرار دادن مدعیان
اصلاح طلبی حمله کرده است. خاتمی معتقد است موسوی و کروبی با فراخوان بی
اثر تحت عنوان حمایت از جنبش مردم مصر و تونس که در عمل به رفتارها و
شعارهای ساختارشکنانه جمعی محدود (حداکثر چند صد نفر آن هم به طور پراکنده)
انجامید، عرصه را بیش از پیش بر مدعیان «اصلاح طلبی و حرکت در چارچوب
انقلاب و قانون اساسی» تنگ کرده اند.
خاتمی گفته است با اتفاقات 25 بهمن
هم پایگاه اجتماعی ناچیز ما به رخ کشیده شد و حتی خیلی ها که قبلا از ما
حمایت می کردند، حاضر نشدند به خیابان بیایند و هم متهم به براندازی و
ساختارشکنی شدیم.
با این وجود خاتمی تحت فشار شدید محافل و رسانه های
ضدانقلاب قرار دارد.
بالاترین در مطلبی نوشت: خاتمی فقط ابراز تاسف کرده و جز ابراز تاسف کار دیگری هم از او برنمی آید.
دعوت خاتمی به فرار از کشور در حالی است که عناصر فراری روی دست سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل باد کرده اند.
هیلاری کلینتون وزیر امور
خارجه آمریکا به علت اصلی نگرانی دولت متبوع خویش از اقدام جمهوری اسلامی
ایران در قطع تماس های خارجی موسوی و کروبی اعتراف کرد.
به گزارش
خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس، هیلاری کلینتون که در مجلس سنای آمریکا حاضر
شده و به پرسش نمایندگان سنا درباره نقش ایران در تحولات و انقلاب های
منطقه پاسخ می داد، گفت: از جمهوری اسلامی ایران به طور جدی خواسته ایم از
تحریک مردم خاورمیانه علیه دولت های حاکم بر کشورهای منطقه دست بردارد!
وزیر خارجه آمریکا که بارها بر حمایت همه جانبه آمریکا از سران ضدانقلابی
فتنه با ذکر نام یاد کرده بود، ضمن اعلام حمایت مجدد دولت متبوع خود از
موسوی و کروبی و خاتمی، حصر خانگی- بخوانید قطع تماس سران فتنه با
بیگانگان- را محکوم کرده و گفت: «وقتی مسئولان ایران از حرکت مردم در مصر و
تونس و اردن و یمن حمایت می کنند باید به مخالفان نیز اجازه دهند تا نظر
خود را در این باره اعلام دارند.»
گفتنی است قبل از 25 بهمن، نتانیاهو
طی سخنانی در پارلمان رژیم اشغالگر قدس به صهیونیست ها اطمینان داده بود که
اگر جمهوری اسلامی به تقاضای موسوی و کروبی برای راهپیمایی در روز 14
فوریه- 25 بهمن- پاسخ مثبت بدهد، این راهپیمایی در حمایت از مردم مصر و
تونس نخواهد بود! بلکه آنها به رژیم جمهوری اسلامی اعتراض خواهند کرد و
حمایت این رژیم از آشوب های منطقه - انقلاب اسلامی- را محکوم می کنند! و
همان روز «جو بایدن» معاون اوباما نیز در یک کنفرانس مطبوعاتی اظهارات
مشابهی داشت.
سخنان دیروز هیلاری کلینتون که ضمن ابراز نگرانی از
انقلاب های اسلامی منطقه، خواستار آزادی تماس موسوی و کروبی با بیرون-
بخوانید سرویس های اطلاعاتی آمریکا و متحدانش- شده بود، به وضوح نشان می
دهد که قطع تماس موسوی و کروبی با بیگانگان ضربه سختی به پروژه های در دست
اقدام آنان زده است.
حالا که اتهام زنی فایده ندارد، خواهش می کنیم کمک کنید!
Tehran, March 3, - Saif al-Islam Muammar al-Gaddafi special relations with Mehdi Hashemi Rafsanjani returns to long years ago. They shared lots of common economic and business projects. There was large traffic between Mehdi and Saif during the past decade. Mehdi had lots of travels to the Libya which 2007 travel is one of them.
According to the letter below; Azad University board of trustee’s bureau chief, Ali Sarlak asked the Libyan ambassador in Tehran to facilitate Mehdi’s travel to Tripoli, according to the Saif al-Islam invitation.
Another letter related to Mehdi’s travel to Tripoli.
London seems to be their loved refuge, as Mehdi has escaped to London after being summoned by Iran judicial system, accused of different financial, political charges. Saif also cancelled the selling of his villa in London after Libya uprising against his father dictatorship. Analysts believe saif also could escape to London after the fall down of his father dictatorship.
Mehdi Hashemi Rafsanjani is a son of Akbar Hashemi Rafsanjani, the former president of the Islamic Republic of Iran and current Chairman of the Assembly of Experts and of the Expediency Discernment Council, and patriarch of one of the "best connected and most influential of the families" in Iran.
“Mehdi Hashemi Rafsanjani himself as of 2004 was a director at National Iranian Gas Company and heads the unit. In 1997, Mehdi Hashemi Rafsanjani, the then-head of state-owned Gaz Iran Company, reportedly received a $80,000,000 bribe from Total oil company, to give Total a favorable contract in gas fields. The alleged bribery, which was made public in 2007, has been denied by Mehdi Hashemi, who has threatened the newspapers publishing the story with prosecution. The CEO of Total, Christophe de Margerie, is currently under investigation in France with regards to this incident. Akbar Hashemi Rafsanjani, Mehdi’s father, an influential cleric indirectly supported pro-western oppositions in Iran. His daughter Faezeh and her son Mehdi Hashemi — a refugee in London — were reportedly involved in Mousavi’s election campaign” the western media reported.
Saif al-Islam Muammar al-Gaddafi is the president of the Libyan National Association for Drugs and Narcotics Control (DNAG). Saif also performs public relations and diplomatic roles on behalf of his father. He has been mentioned as a possible successor, though he has denied this.
On February 20, 2011, he made an extemporaneous speech on Libyan state TV. In it, he blamed the unrest in Libya on tribal factions and Islamists acting on their own agendas, drunken and drugged. He promised reforms, and said the alternative would be civil war causing no trade, no oil money, and the country taken over by foreigners. On February 28, 2011 a video became available online in which Saif Qaddafi appears to spur on a crowd of followers to commit violence against the opposition, and promises weapons to them, even brandishing an automatic.
In 2006, Saif al-Islam Muammar Gaddafi was romantically linked to the Israeli actress, Orly Weinerman. In 2009, he threw a party in Montenegro for his 37th birthday. Notable guests included Oleg Deripaska, Peter Munk and Prince Albert of Monaco. He previously hosted similar parties in St Tropez and Monaco.
Gaddafi is a British socialite who has been hosted at Buckingham Palace and Windsor Castle by the British royal family. Gaddafi claims that former Prime Minister Tony Blair is a personal friend who took an interest in advising Libya on oil revenues and finance. In 2009, he spent a weekend at Waddesdon Manor, home of financier Jacob Rothschild, 4th Baron Rothschild, where he was the guest of Lord Mandelson and Nathaniel Philip Rothschild. He later stayed at the Rothschild holiday home in Corfu. Nathaniel Rothschild was a guest at Saif's 37th birthday celebration in Montenegro.
ترجمه متن گزارش
سیفالاسلام قذافی فرزند دیکتاتور لیبی که در روزهای اخیر نقش ویژهای در سرکوب و کشتار مردم انقلابی این کشور دارد، از گذشته روابط ویژهای با مهدی هاشمی رفسنجانی داشته است.
روابط ویژه مهدی و سیف به سالهای قبل باز میگردد، بهطوری که این دو نفر در تعدادی از پروژههای تجاری و اقتصادی نیز با یکدیگر شراکت و رفتوآمدهای متقابلی به ایران و لیبی داشتهاند.
بر اساس اسناد موجود، یکی از سفرهای مهدی هاشمی به لیبی که به دعوت سیفالاسلام بوده به مهر ماه سال 86 باز میگردد. در یکی از این اسناد، علی سرلک مسئول دفتر مهدی هاشمی در هیأت امنای دانشگاه آزاد در نامهای به تاریخ 29/6/86 به سفیر لیبی در تهران، مینویسد:
«نظر به سفر جناب آقای مهندس مهدی هاشمی بهرمانی برابر دعوت سیف قذافی خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به صدور وزیرا اقدام مقتضی مبذول فرمایید.»
وی در نامه دیگری به تاریخ 3/7/86 نیز زمان پرواز و ورود مهدی هاشمی به شهر تربپولی لیبی را اعلام میکند.
سیف قذافی چند روز قبل در واکنش به انقلاب مردم لیبی، خبرنگاران رسانههای خارجی را به کاخ خود دعوت کرد و اعلام کرد که همه جا آرام است.
دستور کشتار معترضان در جریان ناآرامیهای لیبی از سوی سیف قذافی صادر شده است. پسر معمر قذافی رهبر لیبی در فیلمی که در اینترنت منتشر شد از نیروهای نظامی و هواداران نظام حاکم میخواست که تظاهرکنندگان را به قتل برسانند. سیف الاسلام در این فیلم مسلح در میان پلیس و هواداران نظام حاکم ایستاده و خواهان کشتار مخالفان پدرش است. وی در این جمع گفت: امروز باید به کسانی که میگویند پلیس به آشوب گران پیوسته است، پاسخ دهیم. این کشور کشور شما است.
سیف قذافی در لندن ویلای مجللی دارد. او قیمت فروش این ویلا -واقع در منطقه "هامستد گاردن" لندن- را 10 میلیون و 950 هزار پوند (حدود 18 میلیون دلار) اعلام کرد اما پس از ناآرامیهای لیبی از فروش آن منصرف شد و گفت قصد اجاره دادن آن را دارد. با این حال، وی اگرچه مبلغ کمتری از میزان واقعی برای اجاره دادن این مکان اعلام کرده اما بنگاهداران این منطقه میگویند کسی مایل به اجاره ویلای او نیست.
این ویلای سه طبقه دارای هفت اتاق خواب و یک اتاق پذیرایی بزرگ است همچنین یک باغ، استخر شنا، سینما، اتاق سونا و دو اتاق غذاخوری ونیز بالابر و سیستم الکترونیکی امنیتی است.
مهدی هاشمی نیز که شهریور ماه سال گذشته از کشور به مقصد لندن خارج شد، علیرغم احضاریههای قضایی هنوز به ایران بازنگشته و عمدتا در پایتخت انگلیس بهسر میبرد.
تلاش خبرنگار ما برای دستیابی به اطلاعات بیشتر در مورد روابط ویژه مهدی هاشمی و سیف قذافی ادامه دارد.
رجانیوز
به گزارش شبکه ایران، حبیب الله عسگراولادی، دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری که وزیر بازرگانی دولت اول میرحسین موسوی بوده است، با اشاره به انحراف میرحسین موسوی به مشرق گفت: موسوی پس از امام(ره)، 20 سال سکوت کرد، پس از 20 سال سکوت به صحنه آمد تا کاری که بنیصدر ناتمام گذاشته بود بصورت دیگر، آن را ادامه دهد. بسیاری از انقلابیون اصیل کشور در همان دهه اول انقلاب او را شناسایی کرده بودند و هشدار داده بودند که او نباید در جایگاهی قرار گیرد که بتواند لشگر و حشم غرب در ایران را باز تولید کند. «شهید آیت» و «شهید دیالمه» از آن جمله بودند. حزب مؤتلفه اسلامی با موسوی در دهه اول انقلاب مرزبندی داشت.
وی افزود: موسوی به مسیری رفت که غرب برای ایران تعیین کرده بود. او فهم و بصیرت و آگاهی مردم و هوشمندی و شجاعت رهبری را دست کم گرفته بود؛ متأسفانه برخی بدون درک درستی از اوضاع و شرایط با او همراهی کردند اما امروز شرمنده هستند و میخواهند برگردند. میبینند پلها را پشت سر خود خراب کردهاند. میخواهند با او همراهی کنند. میبینند باید بروند پشت سر منافقین و سلطنتطلبها بایستند. شاید در تغییر رژیم جمهوری اسلامی جایی به آنها بدهند. اما نیک میدانند اگر اوضاع برگردد همینها در صف اول اعدام هستند، غرب به هیچکدام از آنها رحم نخواهد کرد.
دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری تصریح کرد: شکست فتنه 88 ضربه سختی به بقایای غرب زدهها در ایران زد. آنها شکست را پذیرفتهاند. اما عقبنشینی را نپذیرفتهاند همچنان دارند تلفات میدهند. انقلاب پس از فتنه 88 نیرومندتر و مقتدرتر در عرصههای داخلی و خارجی ظهور پیدا کرده است و با زلزلهای که سامانه سیاسی غرب در جهان اسلام و جهان عرب افتاده است این اقتدار بطور مضاعف خود را نشان میدهد.
علی مطهری، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی در حاشیه جلسه علنی امروز مجلس (چهارشنبه) گفت: حوادث ۲۵ بهمن به هیچ وجه قابل دفاع نیست اما بنده معتقدم که همانطور که گزارش حوادث ۲۵ بهمن در صحن علنی قرائت شده است، باید گزارش کمیته بررسی حوادث کوی دانشگاه نیز در مجلس مطرح شود.
وی که از سوی بخشی از فعالان سیاسی و دانشگاهی به "بی بصیرتی" متهم است، در شرایطی مدعی قرائت نشدن گزارش کمیته بررسی حوادث کوی دانشگاه در مجلس شد که به نظر می رسید زمان طرح این گزارش در صحن علنی را فراموش کرده است.
به همین دلیل بود که علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی تذکر مطهری را رد کرد و گفت: گزارش کمیته بررسی کوی دانشگاه به قوه قضائیه ارسال شده است و این گزارش در مجلس نیز قرائت شده است چرا که نمایندگان آن را بررسی کردند.
برخی نمایندگان مجلس هم وقتی سخنان علی مطهری را شنیدند با صدای دو-دو به او اعتراض کردند.
البته علی مطهری در ادامه اذعان کرد که گزارش اولیه از کوی دانشگاه از سوی آقای ابوترابی فرد قرائت شده است اما او خواهان ارائه گزارش تکمیلی دیگری است.
آقای لاریجانی هم به وی یادآور شد که در همان روز، جلسه را غیرعلنی کرده و آقای زاکانی گزارش اولیه را کامل کرده بوده است.
واکنش ها به سخنان مطهری
در واکنش به فراموشکاری علی مطهری، مهدی کوچکزاده نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی طی تذکری با استناد به بند 11 ماده 23 آئیننامه داخلی مجلس اظهار داشت: به اطلاع عموم ملت ایران میرسانم که یکی از نمایندگان نسبت دروغ به نمایندگان مجلس داده است چرا که گزارش کمیته بررسی حادثه کوی دانشگاه در مجلس قرائت شده است.
کوچک زاده افزود: مجلس حادثه کوی دانشگاه و کوی سبحان را بررسی کرد و این که آقای مطهری میگوید این گزارش بررسی نشده یک دروغ است.
تاسف میخورم
به گزارش فارس، محمدکوثری دیگر نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی هم خطاب به نمایندگان مجلس و ملت ایران گفت: تاسف میخورم که چرا در مجلس شورای اسلامی یک نفر و آن هم پسر شهید مطهری این گونه توانایی تفکیک موضوعات اصلی را با مسائل فرعی ندارد.
حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نیز با استناد به بند 11 ماده 23 آئیننامه مجلس گفت: اگر هیئت رئیسه اجازه تذکر به نمایندگان را نمیداد موضوع تا این حد به درازا کشیده نمیشد.
وی با بیان اینکه نمایندگان مجلس باید از حقوق مردم دفاع کنند به دخالت مستقیم آمریکا در فتنه 88 اشاره کرد و گفت: اگر در گذشته برخی آقایان موضعگیری نمیکردند و موضوع فتنه را به یک دعوای سیاسی خلاصه میکردند اما امروز برای همه ثابت شده است که موضوع انتخابات و دعوای سیاسی نیست.
علی مطهری از سال گذشته مدعی شده است که فتنه 88 "یک دعوای سیاسی" و "داخلی" است.
شبکه ایران