اکبر گنجی با سخنان اخیر خود
درباره آشفتگی هویتی و تشکیلاتی جنبش سبز و تاکید بر اینکه رأی موسوی در
نظرسنجی های انتخاباتی از احمدی نژاد کمتر بود، آب به لانه اپوزیسیون گرفت.
وی
هفته گذشته طی سخنانی تصریح کرده بود جنبش سبز فاقد تشکیلات، هویت و هدایت
مشخص است و به این معنا اساساً «جنبش اجتماعی» نیست و اگر بخواهد تعریف
شود، نیروهای باقی مانده آن هم دچار ریزش می شوند. این ضد انقلاب فراری
همچنین به استناد نظرسنجی های انجام گرفته - از جمله موسسه نظرسنجی وابسته
به حسین قاضیان از عناصر نزدیک به حزب مشارکت- تاکید کرده بود رأی موسوی در
سراسر کشور از احمدی نژاد پایین تر بود و او فقط در تهران و در 10 روز
آخر از احمدی نژاد پیش افتاد.
این سخنان که به معنای دروغ و بی پایه
بودن تحرکات یک سال گذشته فتنه گران بود، با اعتراض ها و واکنش های تند در
محافل انقلاب مواجه شد. چندان که علی کشتگر از سران گروهک منحله فدائیان
خلق که اکنون ژست لیبرال-دموکراسی به خود گرفته، در سایت گویانیوز گنجی را
متهم به تفرقه افکنی در میان اپوزیسیون کرد.
کشتگر نوشت: جنبش سبز جبهه
ای از عناصر مردد و مسئله دار نظام و نیز کسانی که هنوز در توهم اصلاح
جمهوری اسلامی هستند شروع می شود و تا طرفداران جدایی دین از سیاست و
سکولاریسم امتداد می یابد. این جنبش در اعتراض به تقلب بود و معلوم نیست در
این شرایط چرا آقای گنجی این شبهه را القا می کند که آرای احمدی نژاد بیش
از موسوی بوده است.
وی با عصبانیت می افزاید: طبق تحلیل گنجی، آنها که
به خیابان آمدند و گفتند رأی من کو، بیهوده و به غلط احساس غبن و خیانت
می کردند و برای حمایت از نامزدی که در سراسر ایران کمتر از احمدی نژاد رأی
آورده بود، به خیابان آمدند. وقتی مخالفان، مسئله تقلب را مهم ترین ادعای
خود کرده اند، منظور گنجی از این حرف ها چیست؟... حالا 16 ماه پس از آن
اتفاقات، کشف می شود که رأی احمدی نژاد از موسوی بیشتر بوده است. گویی همان
گونه که روزنامه کیهان بارها نوشته، موسوی که در ساعات پایانی رأی گیری
خود را برنده قطعی انتخابات اعلام کرد، دچار توهم شده بود و تحت تاثیر آمار
و اطلاعات دروغینی که از منابع مشکوک به او می رسید، قرار داشت.
این
گروهکی ورشکسته با اذعان به اینکه «ما طرفدار تحریم انتخابات بودیم اما
مردم به طور گسترده در انتخابات شرکت کردند» می نویسد: باید به نقد تحلیل
های خود بنشینیم نه آن که یکی به نعل و یکی به میخ بزنیم. اینکه موسوی بیش
از احمدی نژاد رأی داشته و حکومت آرای وی را به حساب احمدی نژاد گذاشته،
مهم ترین بخش از ادعانامه جنبش بود. چرا آقای گنجی این ادعا را زیر سوال می
برد؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟»!
یادآور می شود موسوی و فتنه گران همسو با وی در
روز رأی گیری (22 خرداد 88) مدعی شده بودند براساس آرای ریخته شده در صندوق
ها قریب 30 میلیون رأی به دست آورده اند اما هنگامی که قرار شد برای
رسیدگی به ادعای تقلب، 10 درصد صندوق ها به طور تصادفی بازشماری شود، همین
حضرات با علم به اینکه واقعیت انتخاب مردم چیست - و براساس پروژه از پیش
طراحی شده آشوب و به هم زده قواعد دموکراسی- اعلام کردند حاضر به پذیرش
بازشماری نیستند و اردوکشی خیابانی و گردن کلفتی و دیکتاتوری را با حمایت
آمریکا و برخی دولت های اروپا جایگزین تسلیم در برابر جمهوریت و قانون
کردند.
پیش از این محمدعلی ابطحی معاون خاتمی تصریح کرده بود که تقلب،
صرفاً اسم رمز آشوب بود و تقلب معنا نداشت. همچنین ویدئویی از تاج زاده در
اینترنت منتشر شده که او خطاب به صفایی فراهانی و رمضان زاده می گوید
«برای بنده که تجربه انتخابات رو دارم، می دونم که تقلب نشده. ممکنه یکی دو
میلیون عقب جلو بشه ولی ما نتیجه انتخابات رو باختیم. حالا به جای 25
میلیون و 14 میلیون، شده باشه 24 میلیون و 15 میلیون مثلاً. ما انتخابات رو
باختیم».
هاشمی رفسنجانی ضمن انتشار
خاطرات خود، مقصر جلوه دادن حاج سیداحمد خمینی(ره) در زمینه ناراحتی حضرت
امام از آقای منتظری را «جفاکاری» توصیف کرد. به تازگی احمد منتظری- به
روال دیگر اعضای باند مهدی هاشمی- ادعا کرده بود حاج سیداحمد خمینی باعث به
هم خوردن این رابطه شده است.
هاشمی رفسنجانی در ذکر خاطرات مربوط به 22
مهر ماه 1365می نویسد: مقصر جلوه دادن حاج احمد آقا در تلخی روابط امام و
آقای منتظری جفاکاری است... آقای ] مرتضی[ بنی فضل تلفنی از قم مسئله آقای
منتظری، قطع ملاقات ها و پخش خبر و ناراحتی طلبه ها را گفت و از من برای
حل مشکل استمداد کرد. احمد آقا از اینکه بعضی ها او را مقصر معرفی کرده اند
و به دروغ مانع ملاقات آقای منتظری با امام معرفی کرده اند و... اظهار
ناراحتی کرد، حق دارد، چون بیشترین تلاش را برای اعتبار آقای منتظری دارد.
ساعت 3 بعدازظهر به طرف قم حرکت کردم. نزدیک غروب به منزل آقای منتظری
رسیدیم. کمی پشت در معطل شدیم. ظاهر این بود که ایشان مصمم بوده کسی را
نپذیرد ولی در مقابل حضور من، ناچار پذیرفتند. گفتند آقای ] ابراهیم[ امینی
را نپذیرفته اند. تا ساعت 9 شب با ایشان بودم. پس از صرف شام به تهران
برگشتم. آقای سیدهادی ] هاشمی[ هم در مذاکرات شرکت داشت. ایشان از دستور
امام در خصوص تعقیب گروه سیدمهدی هاشمی رنجیده اند و دستور امام به اینکه
دیگر عفو زندانیان با آقای منتظری نباشد، کار را بدتر کرده و مخصوصاً شیوه
ابلاغ که به واسطه افرادی مثل آقای محمدی گیلانی و ] سیدمحمد[ ابطحی و
شورای عالی قضائی که برای ایشان قابل توجیه نیست.
هاشمی می افزاید:
«آقای منتظری به خط 3 خیلی بدبین بودند و به خصوص از احمد آقا گله می
کردند. من شرحی از اقدامات و مذاکراتمان را با امام برای تعدیل قضیه گفتم.
از احمدآقا دفاع کردم. از خود من هم گله داشتند که کمک لازم را نکرده ام.
بالاخره مسئله حل نشد.»
یادآور می شود باند مهدی هاشمی به خاطر ترور و
قتل چند تن از مخالفان فکری خود که حتی بعضاً در حد «آیت الله» بودند، و
همچنین اختلاف افکنی میان مسئولین، نفوذ دادن گروهک ها و منافقین به بیت
آقای منتظری و انتشار شب نامه علیه مسئولان به دستور امام تحت تعقیب قرار
گرفتند. مهدی هاشمی در زمان شاه و در زندان جذب ساواک شده بود.
گام نهادن در یک فرایند جدید
مذاکراتی با غرب -که احتمالا به زودی رخ خواهد داد- بدون مطالعه دقیق
تجربه گذشته و استخراج درس های کلیدی آن، دارای مخاطرات بزرگی است. اگر فرض
کنیم ایران مذاکره را برای مذاکره نمی خواهد، که دقیقا همینطور است به
این دلیل که ایران استراتژی خود را «دست یابی به راه حل» قرار داده نه
«خرید زمان»، آن وقت درس آموختن از گذشته اهمیتی صدچندان پیدا می کند چرا
که تجربه 7 سال مذاکره هسته ای به خوبی نشان داده برخی از طرف های مذاکراتی
ایران اصلا نمی خواهند مسئله حل شود و برخی دیگر راه حلی برای آن در نظر
می گیرند که معنایی جز پاک شدن صورت مسئله ندارد. به طو رمشخص آمریکایی ها
در پی آن هستند که انتهای مذاکرات با ایران ایجاد رویه ای جدید در مناسبات
بین المللی باشد که با نفی تمامی معانی صلح آمیز غنی سازی اورانیوم، آن
را صرفا به مثابه «بخشی از مسیر سلاح» تعریف و لذا ممنوع می کند. در
نتیجه، برای آمریکا تا زمانی که توان تحمیل چنین موضوعی را به ایران ندارد،
بهترین حالت آن است که مذاکرات را آنقدر کش بدهد تا شاید امکان آنچه می
خواهد فراهم شود. مورد دیگر مربوط به روس هاست. رویه روس ها در 5 سال گذشته
-از سال 2006 به این سو- همواره این بود که تلاش کند هیچ کدام از دو طرف
(ایران و آمریکا) برنده نباشند. خاصیت این وضعیت برای روس ها این است که می
توانند به چانه زنی با هر دو طرف بپردازند و از هر دو طرف بابت انعطاف
هایی که به خرج می دهند -یا نمی دهند- امتیاز مطالبه کنند. به این ترتیب،
روس ها هم درکش پیدا کردن موضوع نفع دارند و تا همین جا توانسته اند از
طریق «بازی در گسل های مذاکراتی» برخی از مهم ترین مسائل خود را با غرب را
اگر نگوییم حل کنند، لااقل مسکوت بگذارند.
تحت این شرایط و تا
زمانی که موقعیت طرفین به طور راهبردی تغییر نکند، انتظار دست یابی به راه
حل و متقاعد شدن همه بازیگران به اینکه این بازی دیگر تمام شده، کار آسانی
نخواهد بود. با این حال به نظر می رسد نشانه هایی هست که تغییراتی در این
روند طولانی در حال وقوع است.
پس از حوادث سال 88 در ایران، آمریکا،
چنانکه پیش از این به تفصیل گفته ایم، راهبرد «ترکیب گزینه ها» را در مقابل
ایران در پیش گرفت. پیش فرض این راهبرد آن است که 1- هیچ راهبرد تک گزینه
ای قادر به تاثیر بر ایران، آنطور که غرب می خواهد، نیست. معنی این جمله آن
است که آمریکا پذیرفته ایران نیرومندتر از آن است که بتوان محاسبات
استراتژیک آن را صرفا با اعمال -ولو قدرتمند- یک گزینه مانند تحریم یا
ایجاد ناآرامی داخلی در کوتاه مدت تغییر داد. 2- پیش فرض دوم آن است که غرب
احساس می کند در موقعیتی است که گزینه های مختلفی علیه ایران در اختیار
دارد یا به عبارت بهتر سبد گزینه های آن خالی نیست. تحت این شرایط،
آمریکایی ها به این تحلیل رسیدند که بهتر است به جای استفاده از یکی از این
گزینه ها، ترکیبی از همه آنها را با هم به کار بگیرند. کدهایی وجود دارد
که نشان می دهد نتیجه تیم مسئول پرونده ایران در دولت اوباما به این تحلیل
رسید که در پیش گرفتن یک استراتژی ترکیبی می تواند اولا باعث شود که گزینه
های مختلف همدیگر را تقویت کرده و بر تاثیر یکدیگر بیفزایند و ثانیا تنها
در صورتی که چند اهرم فشار همزمان بر ایران فشار بیاورد، این احتمال وجود
دارد که ایران بازنگری در محاسبات خود راجع به برنامه های هسته ای و منطقه
ای اش را آغاز کند!
کل آنچه را که از بهار 88 به این طرف در محیط امنیت
ملی ایران بویژه در بحث هسته ای رخ داده می توان با این مدل توصیف کرد.
ابتدا با استفاده از روش های رسانه ای، اطلاعاتی و مالی فتنه ای سیاسی در
داخل ایران ایجاد شد، بعد ابزارهای سیاسی، اطلاعاتی، مالی و دیپلماتیک به
کار گرفته شد تا این فتنه در زمانی کوتاه هر چه نیرومندتر شود. به محض
اینکه سرویس های اطلاعاتی غربی به این نتیجه رسیدند فتنه داخلی در ایران
برای تیره کردن روابط مردم با نظام در ایران بی تاثیر بوده است، اعمال
تحریم های جدید در دستور کار قرار گفت. درست است که غربی ها همواره با
ریاکاری و حتی باید گفت بی چشم و رویی ادعا کرده اند که در تحریم ها نظام
را هدف گرفته اند نه مردم را، با این حال نگاهی ساده به محتوای تحریم ها
نشان می دهدکه هدف اصلی مردم ایران بوده اند. این البته عجیب هم نیست چرا
که آمریکا یی ها و صهیونیست ها تا امروز هم بارها گفته اند مشکل اصلی در
ایران مردم ایران هستند و همه انرژی که در پس استراتژی مقاومت نظام جمهوری
اسلامی وجود دارد از ایمانی نشأت می گیرد که در جان های تک تک مردم جای
گرفته است. فتنه88 در آغاز این توهم را برای غرب بوجود آورد که توان تدبیر
متقابل نظام و انگیزه مقاومت مردم ایران در مقابل فشار خارجی همزمان کاهش
پیدا کرده است. به تعبیر یکی از استراتژیست های صهیونیست در کنفرانس سال
گذشته هرتزلیا، غرب به این نتیجه رسیده بود که «نظام در ایران درست تصمیم
نمی گیرد، مردم هم درست عمل نمی کنند». این نوع نگاه به وضع داخلی ایران،
باعث شد غربی ها در کنار گزینه ایجاد ناآرامی در داخل ایران، گزینه تحریم
را هم وارد صحنه کنند. تیم امنیت ملی اوباما تصور می کرد اگر تحریم ها در
زمان مناسب اعمال شود و محتوای آن هم زندگی روزمره مردم را هدف گرفته باشد،
آن وقت ترکیب دو گزینه تحریم و ناآرامی داخلی -که انتظار داشتند اولی دومی
را هم تقویت کند- به همراه تشدید دو گزینه عملیات اطلاعاتی و رسانه ای،
می تواند وضعیتی در داخل ایران بوجود بیاورد که یا کنترل به طور کامل از
دست نظام خارج شود و یا اینکه لااقل اوضاع آنقدر به هم بریزد که که ایران
برای جمع و جور کردن حاضر به واگذار کردن امتیازهایی در پرونده های هسته ای
و منطقه ای باشد. علت اینکه بنیامین نتانیاهو دوست اسراییلی سران فتنه، آن
همه اصرار می کرد که «اگر الان وقت تحریم نیست، پس کی وقت تحریم است» (؟!)
دقیقا همین بود که اسراییلی ها فکر می کردند دوستان داخلی شان در ایران
فرصتی طلایی بوجود آورده اند که به هیچ قیمتی نباید آن را از دست داد.
گزینه بعدی که با صحنه گردانی اسراییل و بازی البته نه چندان ماهرانه
آمریکایی ها به این فرایند تزریق شد، تهدید به حمله نظامی بود که تقریبا به
یک باره از جانب برخی آمریکایی ها آغاز شد. برای کسانی در داخل ایران که
کل این وقایع را از یک منظر راهبردی رصد و تحلیل می کردند، وارد شدن این
گزینه جدید به صحنه اصلا غیر منتظره نبود؛ بلکه باید گفت آن را پیش بینی هم
کرده بودند. اسراییلی ها از مدت ها قبل گفته بودند که ترکیب 4 گزینه
تحریم، ناآرامی داخلی، عملیات رسانه ای و عملیات اطلاعاتی بدون روی میز
بودن یک «تهدید نظامی» قادر به تحت تاثیر قرار دادن ایران نخواهد بود.
تعبیر اوزی آراد مشاور امنیت ملی اسراییل این است که ایران تنها زمانی که
تصور کند گزینه های فعلی ممکن است منجر به بالفعل شدن یک گزینه نظامی شود،
ممکن است از این گزینه ها تاثیر بپذیرد! اکنون ظاهرا نوبت آن رسیده که حلقه
آخر این زنجیره به آن متصل شود و آن گزینه مذاکره است. آمریکایی ها از قبل
گفته اند این گزینه را زمانی فعال خواهند کرد که احساس کنند ایران آمادگی
نشستن پشت میز مذاکره « آنطور که آنها می خواهند» را پیدا کرده باشد. تیم
اوباما علی رغم ناکامی های آشکاراصرار دارد به متحدانش بقبولاند که حالا
آن زمان فرا رسیده است!
کل این فرایند را باید نه به عنوان مجموعه ای از
واقعیات بلکه به عنوان مجموعه ای از آرزوها در نظر گرفت. ما در اینجا
استراتژی آمریکا را به شکلی مجمل تصویر کردیم تا فاصله ای که بین طراحی و
واقعیت وجود دارد، خود را به خوبی نشان دهد. آمریکایی ها در 2 سال گذشته
اولا نتوانستند گزینه هایی از آن نوع که توقعش را داشتند ایجاد کنند و مهم
تر از آن، در ترکیب این گزینه ها با هم شکست های روشنی خوردند. وقتی تحریم
ها اعمال شد، توقع غربی ها این بود که نخبگان و مردم یکپارچه روبروی نظام
بایستند و با تحریک امثال موسوی و کروبی ناآرامی های خیابانی دوباره احیا
شود. انصافا موسوی و کروبی همه سعی شان را کردند اما تحریم ها به جای اینکه
مردم را مقابل نظام قرار دهد اجماع داخلی در ایران در مورد ریشه های
آمریکایی سران فتنه را کامل کرد و فرصتی دیگر بوجود آورد تا نظام توانایی
های مهار بحران خود را به رخ جهانیان بکشد.
مورد بنزین را در نظر
بگیرید. می توان کتاب ها نوشت درباره امیدی که آمریکایی ها و دوستانشان چه
امیدهایی به فشار ناشی از تحریم بنزین ایران بسته بودند. در میان طیف های
رادیکال ضد ایرانی دراروپا و آمریکا اجماع وجود داشت که تحریم بنزین تنها
ابزاری است که در زمانی بسیار کوتاه «مسئله ایران» را «به طور ریشه ای» حل
خواهد کرد. اکنون نتیجه پیش چشم همه است. ایران با یک تاکتیک صنعتی، همه
بنزین مورد نیاز خود را در داخل تولید می کند در عین حال که واردات بنزین
به هیچ وجه صدمه جدی ندیده است.
اکنون آمریکایی ها پای میز می آیند در
حالی که همه گزینه های خود را سوزانده اند و به همین دلیل ایران هم تصور می
کند که حالا بهترین وقت مذاکره است. واقعا غرب دیگر می خواهد با چه چیزی
ایران را تهدید کند؟ آیا گزینه دیگری هم باقی مانده؟ مذاکره، نه آخرین حلقه
از یک زنجیره به هم پیوسته بلکه ابزاری از سر ناچاری است که آمریکا تصور
می کند می تواند با آن از هم گسیختگی های استراتژی «ترکیب گزینه ها» را رفو
کند.
دادستان کل کشور درخصوص بازداشت 2 تبعه آلمانی در تبریز گفت: این 2 تبعه آلمانی خود به کار خلافشان اعتراف کرده اند.
به
گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، حجت الاسلام والمسلمین غلامحسین محسنی اژه
ای در حاشیه نشست پایانی شورای قضایی استان های شمال غرب کشور در نشست
مطبوعاتی با خبرنگاران در دادگستری آذربایجان شرقی در پاسخ به سوال
خبرنگاری در مورد بازداشت 2 تبعه آلمانی در تبریز اظهار داشت: این 2 تبعه
که با روادید گردشگری در تبریز حضور یافته بودند بدون مدرک از نام خبرنگار
سوءاستفاده کرده و با خانواده سکینه آشتیانی ارتباط برقرار کرده بودند.
وی
ادامه داد: با توجه به ارتباطاتی که این 2 تبعه با جریان های معاند خارج
از کشور داشتند، در ایران دنبال اهداف خاصی بودند که به محض اثبات این
موضوع دستگیر شدند و هم اکنون نیز در بازداشت به سر می برند.
محسنی اژه
ای تاکید کرد: این 2 تبعه آلمانی خود نیز به کار خلافشان اذعان و اعلام
کرده اند که استفاده از عنوان جعلی خبرنگار کار خلافی بوده است.
وی در مورد پرونده مهدی هاشمی نیز گفت: در صورت ضرورت مهدی هاشمی را از طریق پلیس بین الملل دستگیر و به ایران می آوریم.
وی
در پاسخ به سوالی در مورد دلایل عدم دستگیری مهدی هاشمی با وجود محرز شدن
نقش وی در فتنه های پس از انتخابات، اظهار داشت: قوه قضائیه ایشان را به
عنوان متهم معرفی کرده است و در حال حاضر نیز تحت تعقیب است و هر وقت وارد
ایران شود، دستگیر می شود.
وی ادامه داد: پیش از این نیز در مورد عدم
درخواست ایران از پلیس بین الملل برای دستگیری و انتقال وی به ایران
اظهارنظر کرده ام ولی باز هم می گویم، تعقیب و دستگیری متهمان از طریق
اینترپل کار ساده ای نیست و ضوابط و شرایط سخت و خاصی دارد و این طور نیست
که به محض اعلام یک کشور، متهمی دستگیر و تحویل داده شود.
دادستان کل
کشور اضافه کرد: با توجه به ضوابطی که وجود دارد اگر روزی دستگاه قضایی
جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که لازم است مهدی هاشمی از طریق اینترپل
دستگیر و به ایران آورده شود، این کار صورت می گیرد ولی تاکنون اقدامی نشده
است.
وی بیان داشت: در حال حاضر ایشان متهم هستند و به محض ورود به ایران دستگیر و به پرونده شان رسیدگی می شود.
دادستان
کل کشور از رسیدگی به معوقات بانکی خبر داد و خاطر نشان کرد: افزایش بررسی
ها نسبت به کسانی که معوقه بانکی دارند نیز در دستور کار دادگستری های
استان ها قرار گرفت تا مقصران واقعی شناسایی و محاکمه شوند.
وی در مورد
معوقات بانکی اظهار داشت: براساس تصمیم های اتخاذ شده شرایطی در کشور فراهم
می شود تا معوقه بانکی در سیستم اقتصادی کشور معنا نداشته باشد.
سخنگوی قوه قضائیه در ادامه از دستگیری فردی در تبریز خبر داد که یک هزار و 500 میلیارد ریال معوقه بانکی دارد.
وی
اظهار داشت: این فرد دستگیر شده است و علاوه بر وی کارکنان بانک که در
راستای عدم بازپرداخت این تسهیلات با وی همکاری کرده بودند نیز دستگیر شده
اند.
محسنی اژه ای در مورد جزئیات بیشتر این پرونده سخنی نگفت و تصریح
کرد: با توجه به اینکه پرونده در دست بررسی است و هنوز حکم قطعی صادر نشده
است به همین دلیل نمی توان اطلاعات بیشتری دراین باره ارائه داد.
وی
تاکید کرد: در نشست تبریز مقرر شد به دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی تاکید
شود که در برخورد با عوامل جریان های سازمان یافته سریع و با دقت برخورد
شود.
دادستان کل کشور در ادامه از تحت تعقیب بودن عاملان حادثه تروریستی
شهر سنندج خبر داد و خاطر نشان کرد: با سرعت عمل نیروهای امنیتی و
اطلاعاتی در کمترین زمان ممکن عاملان حادثه شناسایی و به سزای اعمال خود
خواهند رسید.
وی اظهار داشت: تدابیر بسیار مناسبی اتخاذ شده است تا شدیدترین برخوردها با عاملان توزیع مواد مخدر در این استان ها اعمال شود.
محسنی
اژه ای از جایگزین کردن قرار وثیقه تا حد امکان به جای بازداشت و زندان
خبر داد و بیان داشت: مقرر شده است تا حد امکان در مواجهه با متهمان، تامین
وثیقه جایگزین بازداشت موقت شود تا افراد کمتر به زندان بروند.
دست باند «مهاجرانی- کدیور -مهدی هاشمی» در انتشار نامه های جعلی و خبرهای دروغین مجددا رو شد.
خبرنگار
روزنامه های زنجیره ای که هم اکنون در لندن دبیر یکی از گروه های سایت جرس
می باشد پشت پرده ماجرای انتشار نامه ای به نام آیت الله صادق لاریجانی به
رهبر معظم انقلاب را فاش کرد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، این خبرنگار،
تلفنی به یکی از دوستانش در اصفهان می گوید: نامه منتشره به نام آیت الله
لاریجانی را محسن کدیور شخصا و با دستخط خود نوشته است و در جلسه ای با
مهاجرانی، نهایی و برای انعکاس خبری آماده شده است.
براساس این گزارش،
کلید جعل چنین نامه ای به اسم رئیس قوه قضاییه از زمان اظهارات مهم و صریح
آیت الله صادق لاریجانی در مورد وقف دانشگاه آزاد زده شده است و پس از آن
بود که مهدی هاشمی به شدت پیگیر خبرسازی و تخریب شخصیت آیت الله آملی شد.
مهدی
هاشمی بارها به صورت مستقیم و غیرمستقیم طی چند روز اخیر در مورد انتشار
این نامه با محسن کدیور و مهاجرانی به گفت وگو پرداخته و قرار شده تخریب
رئیس دستگاه قضایی ایران بیش از گذشته در دستور کار عوامل فتنه در خارج از
کشور باشد.
فضاسازی و پمپاژ اخبار دروغین در راستای القای اختلاف بین
قوا و نشان دادن شکاف در حاکمیت ایران پروژه ای است که به صورت جدی در
دستور کار سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس است و پیاده نظام این سرویس
ها به ویژه در لندن از طریق حلقه مهاجرانی- کدیور عملیاتی کردن خواست
دستگاههای جاسوسی بیگانه را در دستور کار خود قرار داده اند.
تقلای
مذبوحانه سایت وابسته به مهدی هاشمی و بهاءالله مهاجرانی در تخطئه و ترور
شخصیت آیت الله آملی لاریجانی در حالی است که رئیس قوه قضاییه به خاطر
پافشاری بر مجازات فتنه گران و دفاع از حریم نظام جمهوری اسلامی و رهبری،
مغضوب این جریان واقع شده است.
رئیس قوه قضاییه در کنار قاطعیت برای
مبارزه با فتنه گران و مفسدان سیاسی، در ماجرای دانشگاه آزاد نیز از سوی
رهبر معظم انقلاب مامور بررسی وجاهت شرعی و قانونی وقف ادعایی شد. هیئت
منتخب رهبر انقلاب به ریاست آملی لاریجانی، پس از بررسی تمام ابعاد ماجرا
اعلام کرد این وقف از ابتدا وجاهت شرعی و قانونی نداشته و «منبطل» بوده
است. این موضع صریح نیز که مانع از اختصاصی کردن سرمایه و مایملک 250 هزار
میلیارد تومانی دانشگاه آزاد می شد، مزید بر علت شد و به شکل عقده گشایی
توسط باند لندن و حلقه جرس نمود پیدا کرد.
آنچه در این انتقام گیری جلب
توجه می کند تلاش برای تخریب شخصیت آیت الله آملی لاریجانی نزد اصولگرایان
است چه این که در نامه جعل شده از سوی جرس ، چنین القا شده که رئیس قوه
قضاییه با مجازات فتنه گران مخالفت کرده است!
سخنگوی قوه قضائیه با تکذیب
ادعای سایت سران فتنه گفت: موضوع نامه نگاری رئیس قوه قضائیه به رهبر معظم
انقلاب، دروغ و مطالب آن کذب محض و ساختگی است.
حجت الاسلام والمسلمین
محسنی اژه ای در مصاحبه ای در تبریز با تکذیب موضوع نامه نگاری رئیس قوه
قضائیه به رهبر معظم انقلاب خاطرنشان کرد: رئیس دستگاه قضا هم این موضوع را
به شدت تکذیب کرده است.
وی گفت: اگر کسی با ادبیات مسئولان نظام آشنا
باشد با خواندن متن نامه به دروغ و جعلی بودن آن پی می برد.
سخنگوی قوه
قضائیه افزود: به نظر می رسد موضوع نامه نگاری ادامه فتنه پارسال است، چرا
که در ماههای اخیر فتنه گران احساس کردند دیگر هیچ جایگاهی میان مردم
ندارند و دست به چنین کارهای رذیلانه و پست زدند.
وی تصریح کرد: مسائلی
که در این به اصطلاح نامه مطرح شده با موضوعاتی که فتنه گران پیگیری می
کردند تقریبا یک آهنگ دارد و در آن سعی شده مطالبی گفته شود که برای مخاطب
باورپذیر باشد. به گزارش اداره کل روابط عمومی و تشریفات قوه قضائیه، حجت
الاسلام محسنی اژه ای یادآور شد: مردم ایران مطالب درج شده در این نامه را
باور نمی کنند و حتی خود جریانهای ضد انقلاب هم این اراجیف و حرف های کذب و
جعلی را قبول ندارند.
گفتنی است سایت جرس وابسته به سران فتنه اخیرا با
انتشار نامه ای سراسر هجو و دروغ مدعی ارسال آن از سوی رئیس قوه قضائیه به
رهبر معظم انقلاب شده بود.
بسیاری از رسانه های بین المللی و منطقه ای خبر مربوط به قراردادهای جدید فروش تسلیحات آمریکایی به 4 کشور عرب حوزه خلیج فارس را «بسیار مهم» ارزیابی کرده اند در این میان رسانه های متعلق به آمریکا و انگلیس بیش از دیگران از اهمیت ویژه این قراردادها سخن گفته اند که خود بیانگر آن است که اهمیت آن به این نیست که 4 کشور عربی به این تجهیزات دست پیدا می کنند بلکه اهمیت آن به این است که کشور فروشنده توانسته است توفیق مهمی در فروش تسلیحات داشته باشد. درخصوص این موضوع گفتنی هایی وجود دارد:
1- خبرهای منتشر شده بیانگر آن است که براساس قراردادهای جدید، پنتاگون معادل 8/122میلیارد دلار تسلیحات جدید شامل هواپیماهای F15 و F18 و هلی کوپترهای آپاچی، بلک هاوس و لیتل بیرد به کشورهای عربستان، امارات، عمان و کویت برای تحویل طی یک دوره 10 ساله خواهد فروخت این در حالی است که آنان نیمی از این مبلغ را بصورت نقد دریافت خواهند کرد در این قراردادها قید شده است که آمریکا در یک دوره 10 تا 20 ساله خدمات پس از فروش شامل تعمیرات، هدایت، نگهداری و بکارگیری این تسلیحات را در اختیار دارد این به آن معناست که علاوه بر مبلغ اصلی، این 4 کشور حدود 500 میلیارد دلار را بعنوان هزینه های مکمل طی قراردادهای متمم به شرکت های آمریکایی می پردازند پس مبلغی که از جیب چهار همسایه عرب ما به جیب شرکت های آمریکایی واریز خواهد شد حدود 620 میلیارد دلار خواهد بود. این در حالی است که روزنامه «واشنگتن پست» فاش کرد پنتاگون علاوه بر انعقاد معامله 60 میلیارد دلاری فروش تسلیحات به عربستان سعودی، در حال انجام مذاکراتی با مقامات این کشور بر سر مدرنیزه کردن نیروی دریایی عربستان و موشکهای دفاعی این کشور به ارزش دهها میلیارد دلار است.
2-در متن قراردادهای یاد شده، قید گردیده که این کشورها اولا حق بکارگیری این سلاح ها علیه رژیم صهیونیستی را ندارند و ثانیاً تنها می توانند آن ها را بار دیگر به خود آمریکا بفروشند با این وصف با توجه به آنکه ناوبری این تسلیحات نیز بعهده نظامیان آمریکایی است و مهندسان، تعمیرکاران و نیروهای خدماتی آن نیز آمریکایی خواهند بود، می توان گفت عربستان، عمان، امارات و کویت تنها انبار نگهداری این هواپیماها برای آمریکا هستند. انباردارانی که به جای دریافت حق انبارداری، پول کالای امانی را چند برابر پرداخته اند! از سوی دیگر قید اینکه این هواپیماها نباید علیه اسرائیل استفاده شود هم یک قید برای حکام کنونی به حساب نمی آید چرا که این دولت ها در طول 60 سال گذشته همپالکی خود با صهیونیست ها را به اثبات رسانده اند که همراهی مطلق دربار سعودی با رژیم جنایتکار تل آویو در جریان جنگهای 33 و 22 روزه از جمله آن می باشد. این قید از نگرانی و پیش بینی آمریکایی ها نسبت به سرنوشت رژیم های یاد شده ناشی می شود. این دولت ها با یک موج مردمی در درون کشورهای خود مواجه و سقوط آنان قابل مشاهده است. آمریکا می داند که بمب افکن ها نمی توانند به مصاف مخالفان داخلی رژیم های سعودی و... بروند و لذا تضمینی برای بقاء این رژیم ها وجود ندارد. آمریکا گمان می کند با این بند از قراردادها می تواند این هواپیماها را از مردم در این کشور بازستاند در حالیکه چنین تضمینی وجود خارجی ندارد.
3- آمریکایی ها تلاش کرده اند تا «تهدیدات ایران»! را عامل اصلی فروش این تسلیحات معرفی نمایند. آنتونی کردزمن مدیر آمریکایی موسسه تحقیقات استراتژیک گفته است که واشنگتن با این قراردادها درصدد است تا بزرگترین مانع و محدودیت را برای ایران به وجود آورد. روزنامه گاردین نیز مدعی شد هدف آمریکا از فروش تسلیحات جدید تقویت قدرت نظامی متحدان خود در برابر خطرات احتمالی از جانب ایران است. اما این ها مشتی دروغ بیشتر نیستند چرا که اولا در طول 300 سال گذشته، ایران هیچگاه به کشوری در همسایگی خود تعرض نکرده است ثانیاً ضعف کشورهای وابسته به آمریکا در همسایگی ایران در مواجهه با جمهوری اسلامی به دلیل ضعف در سیستم تسلیحاتی آنان نیست. آنان از یک سو در برابر قدرت نرم جمهوری اسلامی- نفوذ معنوی- آسیب پذیرند که تسلیحاتی انبوه تر و مدرن تر از این نیز نمی تواند از گستره و عمق آن بکاهد. از سوی دیگر غرب به دروغ تبلیغ می کند که ایران درصدد دستیابی به بمب اتمی است. آیا F15 و حتی F35 قادر است به مقابله با تهدید ناشی از بمب اتمی برود پس کاملا واضح است که آمریکایی ها کلاه گشادی سر همسایگان ما گذاشته اند.
4- آمریکایی ها نه برای مقابله با ایران- که توانایی آن را ندارند- بلکه برای حل مشکلات عظیم اقتصادی خود این قراردادهای سنگین را به همسایگان ما تحمیل کرده اند برابر خبرهای منتشر شده، آمریکایی ها به چند قرارداد (در مجموع) یک تریلیون دلاری در خلیج فارس فکر می کنند و درصدد هستند تا از طریق دلارهای این منطقه بخش قابل توجهی از رکود اقتصادی خود را حل و فصل نمایند لذا ماهیت این قراردادها بیش از هر چیز اقتصادی است براساس خبرهای موجود، آمریکا از طریق قراردادهای 123 میلیارددلاری با 4 کشور عربی در صدد برآمد تا شرکت های لاکهید مارتین، ریتئون ، بوئینگ و جنرال الکتریک را که در آستانه ورشکستگی کامل هستند، نجات دهد. گاردین چاپ انگلیس نوشت از طریق این قراردادها بیش از 75هزار فرصت شغلی جدید در کارخانه های تسلیحاتی آمریکا به وجود می آید و رادیو فردا وابسته به سازمان سیا فاش کرد که «بزرگترین معامله تسلیحاتی تاریخ آمریکا» صنایع نظامی آمریکا را از ورشکستگی خارج می کند. این رادیو گفت کارخانه های تسلیحاتی آمریکا در سالهای 2008 و 2009 با کاهش 12 و 20 درصدی فروش مواجه بوده اند. کمک دولت عربستان به آمریکا برای خروج از بن بست بسیار سخاوتمندانه است چرا که گزارش ها بیانگر آن است که فقط 38 درصد بازار کار عربستان در اختیار مردم این کشور است و 62 درصد آن را آمریکایی ها و... به اشغال خود درآورده اند یک گزارش دیگر بیانگر آن است که بیش از 30 درصد از جمعیت 19 میلیون نفره عربستان- که به دروغ 26 میلیون نفر خوانده می شوند- مطلقاً بیکار هستند که 20 درصد از آن را جوانان فارغ التحصیل دانشگاهها تشکیل می دهند با این وصف باید گفت فروش تسلیحات جدید به رژیم های عربستان و... نه فقط پایه های قدرت آنان را استحکام نمی بخشد بلکه به یک عامل مهم در تشدید اعتراضات داخلی علیه این دولت ها تبدیل می شود.
5-
این تسلیحات ایران را تهدید نمی کند چرا که اساساً دولت های یاد شده
هیچگاه نمی توانند تهدیدی علیه ایران باشند. دولت های عربستان، کویت و...
همواره در انتظار بوده اند تا آمریکا به ایران ضربه ای بزند. بعضی از دولت
های عربی روی اینکه چه زمانی آمریکا به تاسیسات بوشهر حمله می کند، شرط
بندی کرده بودند و روزی که میله های سوخت در قلب نیروگاه هزار مگاواتی
ایران قرار گرفت نومیدانه آن را نظاره کردند. این تسلیحات ملت های منطقه را
نیز تهدید نمی کند. همین سال گذشته رژیم عربستان سعودی به دعوت دولت صنعا
با جنگنده های F15 و... به مبارزان الحوثی در کوههای مره یمن حمله کردند
ولی نتوانستند بر آنان فایق آیند از این رو عربستان حدود دو ماه پس از
ورود به جنگ با مبارزان صعده عقب نشینی کرد بدون آنکه آسیبی به حوثی ها
وارد کند. جالب این است که در آن شرایط مبارزان الحوثی نزدیک به 35 پاسگاه و
پادگان سعودی ها را در مرزهای شمالی و غربی یمن در تصرف داشتند. خاندان
آل سعود حتی نمی توانند به آمریکایی ها اجازه دهند که از این هواپیماها
علیه ایران استفاده کنند چرا که تاب واکنش حتمی ایران به خاک خود را
ندارند. حدود 10 سال پیش شیخ زائد رئیس وقت امارات به مقامات آمریکایی که
احساس می کرد قرار است با ادعای حمایت از امارات به ایران حمله کنند گفته
بود: «اگر شما در این جنگ شکست خوردید و ناچار شدید مانند سومالی از جزایر
خارج شوید ما چگونه با ایرانی ها روبرو شویم.»
6- دولت آمریکا در گزارش
رسمی به کنگره این کشور اعلام کرده است که هدفش از فروش این تسلیحات
«تقویت محور اعتدال عربی» برای تضعیف محور مقاومت می باشد. این از یک سو
باعث سرافکندگی دولت های یاد شده است، از سوی دیگر یک دروغ بزرگ است چرا
که مقاومت منطقه به رهبری ایران، «تسلیحات محور» نیست که با تسلیحات برتر
تضعیف شود از اول هم تسلیحات برتر در اختیار جبهه آمریکا در منطقه- که
مقامات این کشور به دروغ نام آن را محور اعتدال عربی نهاده اند- بوده است
بنابراین با عقد این قراردادها چیزی عوض نشده بلکه مقاومت در برابر آمریکا و
پایگاههای منطقه ای آن موجه تر هم شده است.
7- آمریکایی ها در منطقه ای
اقدام به عقد قرارداد سنگین تسلیحاتی کرده اند که «گلوگاه انرژی جهان» می
باشد. این مسئله اقتضا می کند که منطقه خلیج فارس به سمت کاهش تنش و ستیز
پیش برود و حال آنکه آمریکایی ها که شعار پاسداری از امنیت انرژی در خلیج
فارس را می دهند خود امنیت آن را به مخاطره انداخته اند. آمریکایی ها گمان
می کنند که فروش تسلیحات از یک سو مشکل مالی آمریکا را حل می کند و از سوی
دیگر به دولت عربستان در این منطقه محوریت می بخشد و ژاندارم شدن رژیم ریاض
می تواند خیال آمریکا را از انتقال آسان، ارزان و مستمر انرژی به غرب راحت
کند و حال آنکه از یک سو دوره ژاندارمی با وجود خیزش های اسلام گراها به
سر آمده و از سوی دیگر این سیاست شکست خورده ای است که پیش از این روی رژیم
پهلوی و رژیم صهیونیستی تجربه شده اند و همه می دانند که رژیم سعودی از
رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی به مراتب ضعیف تر است.
8- بسیاری از
تحلیلگران اروپایی و اسرائیلی در تجزیه و تحلیل قرارداد 123 میلیارد دلاری
آمریکا به4 کشور عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس گفته اند این قراردادها نشانه
روشنی از پذیرش ایران هسته ای از سوی ایالات متحده است آمریکا با این
قراردادها درصدد است تا قدری از نگرانی دولت های هم پیمان خود در منطقه
بکاهد و بالاخره باید گفت که ملت های منطقه در یک اتحاد مثال زدنی با هم
قرار دارند این اتحاد دو چهره دارد یک چهره آن مواسات برادرانه با یکدیگر
است و چهره دیگر آن مقاومت در برابر طرحهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در
منطقه است پس تکلیف چنین قراردادهایی را در نهایت ملت های منطقه رقم می
زنند.