اسمتان را به عنوان صاحب طولانی ترین
ماموریت جهان ثبت کنید. اگر هم ثبت نکردند ، بدهید پسر پدرسوخته «گینس» را
از مکتب خانه واحد لندن اخراج یا شهریه اش را سه برابر کنند.
در راستای این که ما آدم خیلی مهم و
توصیه دوم: وقتی شما در قدرت هستید مملکت
سراسر امن و امان و گل و بلبل است. هر کس غیر از این گفت به فلان جای پدرش
خندیده است؛ زود «بدهید حالش را بگیرند».فی الواقع با توجه به این که شما
یک استوانه کامل هستید هیچ کس حق ندارد به شما بگوید بالای چشمتان ابروست.
اما شما حق دارید به بالای چشم همه دیگران ، غیر از ابرو چیزهای دیگر هم
بگویید. شما می توانید چرخ توسعه راه بیندازید به این بزرگی ، حالا یک عده
جلمبر (قشر آسیب پذیر سابق ، مستضعف اسبق -مصحح) هم زیر این چرخ ، لت و پار
شدند اشکال که ندارد هیچ ، در جهت تعدیل جمعیت کره زمین بسیار مفیدفایده
هم هست. مهم این است که شما آن بالا نشسته اید ، دوستان هم کیفشان کوک است و
بچه ها هم شکر خدا مثل دسته گل خدمت مردم می رسند و خلاصه ملالی نیست جز
دوری شما. اما وای به روزی که شما بر سریر قدرت نباشید. فی الواقع یعنی
مملکت غرق بحران است ؛ یعنی نمودار فلاکت رفته بالای صد و بلکه بیشتر ،
یعنی نکبت از سر و روی مملکت می بارد ،یعنی مصیبت ،یعنی بدبختی،یعنی درد بی
درمان.
ضمنا"کسی هم حق ندارد به میزان اموال و
دارایی شما ایراد بگیرد چون طبق اسناد به دست آمده ، اموال شما حتی نسبت به
دوره قبل از فتحعلیشاه و جنگ های ایران و روس کمتر شده است . آخر آن موقع
در کمال آرامش و مدنیت و دمکراسی و
چیزهایی از این قبیل ، با بنزین و سایر وسایل محترقه و مشتعله ، آتش و دود
به راه می اندازید تا روی حسودان را کم کنید. برخی
برگه ماموریت را که گرفتید یک راست می
روید بلاد خارجه مخصوصا" قربان خاک باصفایش بروم انگریز. هم فال است هم
تماشا. فراموش نکنید در بلاد خارجه یک کتابی هست به نام
توصیه هفتم: تا می توانید دو پهلو موضع
بگیرید. اصولا" شفافیت چیز بسیار ناپسندی است کمااینکه برای سلامتی هم به
شدت مضر است. ضمن دوپهلو حرف زدن ، وسط دعوا
فعلا" به همین توصیه ها عمل کنید تا ببینم سال بعد چه می شود.
جوان آنلاین
پیرو مرگ سران فتنه، بعد از حضور حماسی مردم، مراسم شب اول قبر یکی از این مطرودین ملت، دیشب در قطعه منافقین بهشت زهرا در فضایی سوت و کور و آکنده از ترس و وحشت در یکی از تنگ ترین قبور برگزار شد. مشروح این مراسم در زیر می آید.
نکیر: ما اسمک؟
-شیخ بی سواد.
نکیر: ما لقبک نه، پرسیدم؛ ما اسمک؟
نکیر: دیگه هیچ وقتی نداری. گفتم؛ ما اسمک؟
-من عربی ام ضعیفه، اگه می شه فارسی بپرسین.
نکیر: ما دینک؟
-منم همینطور.
نکیر: ما امامک؟
-امامعلی رحمانف! به شما که عرض کنم؛ بازجوهای جمهوری اسلامی مهربون تر بودنا. چقدر از وقتم مونده؟
نکیر: ما کتابک؟
-ملتفت نشدم؛ شما چی؟!
نکیر: منکر! من میرم سراغ اون دوتای دیگه. این با تو.
منکر: ما اسمک؟
-نوش جان، من "اسنک" دوست ندارم!
منکر: نکیر جان، اون دوتای دیگه با من. این یکی رو خودت سئوال جواب کنی، بهتره!
منکر: پرسیدم؛ ما اسمک؟ ببین؛ اسم من منکره، اسم تو چیه؟
-چه جالب. اسم شما منکره، اسم منم نوکره.
منکر: نوکر کی؟
-نوکر شما.
منکر: اما تو پرونده تون اومده که شما نوکر اجانب بودید؟
-حالا مشکلی نیست؛ به شما که عرض کنم؛ یه ذره من کوتاه میام، یه ذره هم شما کوتاه بیا، با میانجیگری اختلافات رو حل کنیم!
منکر: الان که فرستادمت جهنم، اختلافاتمون حل میشه.
-من کلا هیچی وقت ندارم مثل اینکه!
منکر: بگو ببینم؛ ما کتابک؟
-به شما که عرض کنم؛ این که پرسیدی یعنی چی؟
منکر: یعنی به چه حقی قرآن را به رساله حقوق بشر اسرائیلی ها فروختی؟
-این یکی رو "باقی" کرد تو پاچم!
منکر: الکی برای چی تهمت تقلب زدی؟
-اون دو تای دیگه کردن تو پاچم.
منکر: این پولا رو از کجا آورده بودی؟ اینو کی کرد تو پاچت؟
-به شما که عرض کنم؛ اینو "شهرام" کرد تو پاچم. البته به شما که عرض کنم...
منکر: دیگه نمی خواد عرض کنی، وقتتونم دیگه تمومه. پاشو ببرمت جهنم.
منکر: چی شد؟
-به شما که عرض کنم؛ کله ام خورد به سنگ لحد!
قطعه ی 26
حسین قدیانی