خبرگزاری فارس: یکی از مراجع تقلید قم با اشاره به فتنه اخیر در تهران اظهار داشت: منافقین عامل اصلی این فتنه بودند و ما وظیفه داریم با آنها مقابله کرده و آنها را سر جایشان بنشانیم.
خبرگزاری فارس: استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: ملت ایران نه تنها خواستار اعدام سران فتنه هستند بلکه خواستار این هستند سیاستمدارانی که به هر نحو زمینه شعلهورتر شدن فتنه را فراهم کردهاند از صحنه سیاست حذف شوند.
تصویرها معمولا نماد و نشانه
اند. دلالت می کنند و راوی هویت هستند. مثل آن تصویری که عکس فرعون مصر را
برداشتند و جای آن قاب «الله»(جل جلاله) را گذاشتند. یا آن تصویر که
انقلابیون مصر در صف نماز جماعت ایستادند و سر به سجده شکر بر زمین نهادند.
یا مثل همین 22 بهمن 1389 خودمان که در آینه انتفاضه مصر تابید و فجر در
فجر شد از انطباق آینه ملت ها با هم. 22 بهمن هم امتداد میدان امام
حسین(ع) تا انقلاب و آزادی یک قاب بزرگ بیش نبود از دریای خروشانی که موج
برمی داشت و از این بزرگراه به خیابان های اطراف سرریز می شد.
روز
دوشنبه 25 بهمن نیز یک تصویر فانتزی تبدیل به نماد و نشانه شد تا دلالت کند
بر تمامیت ستادی که قرار بود در این روز جریانی را طراحی کند و به صحنه
آورد. این تصویر نماد شد چون برپاکنندگان نمایش 25 بهمن از صبح تا بعدازظهر
همان روز بر نماد و نشانه بودن آن- از سر قحطی تصویر و سوژه- اصرار
داشتند. روز هم که به سر آمد، همان تصویر تنها جلوه واقعی خیالی بود که
کارگردانان به مدت یک هفته در آن دمیده و فربه کرده بودند. آن تصویر، عکس
مبهم مردی است که از جرثقیلی مرتفع و چند ده متری بالا رفته، از اتاقک
کنترل گذشته، به نوک بازوی جرثقیل رسیده و آنجا متوقف شده است. چند ساعت
بعد معلوم شد مقداری پول و مصرف مخدر توهم زا او را به این مخمصه کشانده
است. همان ماهواره ها و شبکه های مجازی که «اسب تروای 2 »را به نام انتفاضه
مصر و تونس و به کام اسرائیل و آمریکا از یک هفته پیشتر راه انداخته
بودند، تنها تصویر به روزی که از سرنوشت و مقصد دومین درازگوش تروا ارائه
کردند، همین تصویر بود؛ بر بلندای جرثقیل و بر نوک بازوی آن! زبان بسته
پشیمان!
از آنجا که قیافه آقای ایکس در این تصویر سمبلیک پیدا نیست، می
توان عکس را به عنوان یک معما مطرح کرد و چهره ها و قیافه های متعددی را که
در سناریوی تروای2 کارگردانی و نقش آفرینی کرده اند، جای چهره آن مرد تصور
کرد. توهم، توهم است چه از نشئگی و «اکس» باشد و چه ناشی از جاه طلبی یا
فریب اطلاعاتی. مهم این است که وقتی نشئگی از سر پرید و طرف خود را بر
بلندای جرثقیل چند ده متری ساختمانی و بر نوک بازوی گردان و لرزان آن دید،
چه حس و حالی داشته باشد. لابد ناظران کنجکاو تصور کرده اند که او می خواهد
با آن نوار سبز خودکشی کند و قهرمان شود! اما او دنبال تاجیان آتش نشانی
می گردد تا پایین بیاورندش و به این ترس لعنتی از ارتفاع پایان دهند.
مأموران امداد ساعتی بعد به دادش رسیدند و به کابوس وی خاتمه دادند. اما
دیگرانی که با او از جرثقیل توهم بالا رفتند و بر نوک یکی از شاخه های آن
آویزان مانده اند چه؟ کسی می تواند آنها را نجات دهد؟
صورت آقای ایکس
در این تصویر سمبلیک پیدا نیست و می شود قیافه همه سناریونویسان و
کارگردانان و نقش آفرینان را جای صورت وی گذاشت. چه کسانی؟ مثلا قیافه پت و
مت هایی که پای نامه دیکته شده کذایی برای راهپیمایی را امضا کردند و
پروژه تروای2 را کلید زدند. همان دو نفری که به اسم درخواست مجوز راهپیمایی
اعلام همبستگی با ملت مصر، چرخ ارابه تروا برای سرویس های جاسوسی اسرائیل و
آمریکا و انگلیس شدند شاید که آشوب تازه ای را کلید بزنند. دو ورشکسته به
تقصیری که گویا مانند «برسیسا» اراده شان روی اراده شیطان قفل شده و
مجبورند لحظه هلاکت نیز- به احتمال نجات- ابرو پایین آورند و او را تعظیم
کنند. آیا وضعیت این دو بهتر از آن آدم تعطیل العقلی است که بخت یارش بود و
مأموران امداد آتش نشانی به دادش رسیدند؟ یاغیان شاخ شکسته ای که نوک
جرثقیل لجاجت و تکبر ایستاده اند و آرزو می کنند که این جرثقیل، جرثقیل
کوتاهتری برای به دار کشیدنشان بود و به این کابوس پایان می داد. مگر
لجاجت، در خردسوزی کم از «روانگردان» و «مخدر» دارد؟ مگر کم بوده اند
لجوجانی چون ابولهب و ابوجهل که با سر تا قعر دوزخ سقوط کردند و حاضر نشدند
به وسعت «حق» در آیند؟ این کلام حکیمانه از امیرمؤمنان است که «اللجاجه
تسلّ الرأی. لجاجت، اندیشه و تدبیر را تباه می سازد» (نهج البلاغه، حکمت
179). و این حکمت نیز از زبان آن حضرت جاری شده که «قد اضاء الصبح لذی
عینین. همانا صبح روشن است برای کسی که دو چشم بینا دارد» (حکمت 169). نخوت
و لجاجت آدمی را چندان کور می کند که روز روشن را انکار کند یا خاک بر
آفتاب بپاشد، شاید که از فروغ آن بکاهد.
چشم از نوک جرثقیل برندارید.
صورت های دیگری نیز از آن بالا هویداست. مثلا همین هیلاری خانم کلینتون که
خیال کرد با مخدر توهم زایی به اسم تویتر و فیس بوک و شبکه مجازی می توان
جنبش سرهم کرد. خیال کرده بود اینجا هم گرجستان و اوکراین و اروپای شرقی
است. باورش شده بود- یا مجبور شده باور کند- که سر کوچه آش می دهند. روز 41
فوریه (52 بهمن ) صفحه ویژه وزارت خارجه فخیمه آمریکا در تویتر راه اندازی
شد و طبق معمول، این خبر بر بوق رسانه ها رفت که وزارتخانه متبوع خانم
کلینتون از مدیران تویتر خواسته عملیات به روز رسانی را به خاطر مسئله مهم
ایران و راهپیمایی 52 بهمن به تأخیر بیندازند. و در آن وزارت عریض و طویل
یا در مجموعه پرهزینه سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا گویا قحطی خرد آمده
بود که یکی از آن میان نگفت عزیز من هر گردی که گردو نیست. کسی نگفت که میخ
در پریز فرو بردن، شاید بازی مهیجی باشد اما این بازی را دو بار نمی شود
تکرار کرد. وقتی زدی شبکه مجازی را تا هفت پشت سوزاندی و آتش آن را به
جان سازمان آشوب انداختی، دیگر از دست هیچ آتش نشانی کاری برنمی آید.
قیافه
های دیگری هم بر بالای جرثقیل دیده می شوند. مثل آقای اوباما یا لئون
پانتا رئیس سازمان سیا و رابرت گیتس وزیر دفاع که هنوز هم کار اطلاعاتی را
مهم تر و جذاب تر از ارتش آمریکا می داند. یا حضرات صهیونیست، نتانیاهو و
ایهود باراک (وزیر دفاع)، آویگدورلیبرمن و دانی ایالون (وزیر و معاون وزیر
خارجه) و باردو (رئیس موساد) یا بسیاری دیگر از سران آمریکایی و صهیونیستی
که عکس هایشان در آلبوم عکس های حسنی مبارک موجود است. یک روز پیش از اجرای
وارونه پروژه تروای2 بود که همین جناب دانی ایالون در جمع سران سازمان های
صهیونیستی آمریکا گفت «بزرگ ترین تهدید، نه تحولات مصر و تونس، که حکومت
توطئه گر و فتنه گر ایران است، کشوری که به کمک همدستان منطقه ای، هدف های
خود را پیش می برد. نباید بگذاریم ایران از بی ثباتی های پدید آمده برای
پیشبرد اهدافش استفاده کند. ما باید این فرصت ها را بسوزانیم.»
شاید
گفته شود که آنها فرجام فتنه و آشوب سال گذشته را در 9دی و 22بهمن88 و 98
دیده بودند، پس چرا دوباره ریسک کردند؟ خطایی در این صورت مسئله نهفته است و
آن کلمه «ریسک» است. ریسک مربوط به کسی است که فرصت انتخاب دارد و می سنجد
اما کسی که مثلاً درحال غرق شدن در باتلاق است قدرت و فرصت اندیشیدن
ندارد. او به هر چیزی که دم دستش باشد چنگ می اندازد، ریسمان باشد یا گیاه و
شاخه درخت و یا مار زهرآگین. شوخی نیست، مصر و اسرائیل با هم درحال سقوط
هستند. «سینا» در مرز مصر و فلسطین آبستن رویدادی است به بزرگی تولد
موسی(ع)، آن هم پس از سه دهه نیرنگ و قساوت آمیخته در این منطقه تا شاید
کابوس فرعون درباره ولادت موسی جامه حقیقت به خود نپوشد. و این بار هم-
مانند 33 سال پیش که موسی در عمق کاخ فرعون و در پایگاه ثبات آمریکا
(ایران) بالید و سر به انقلاب گذاشت- شوق انقلاب در دیگر پایگاه ثبات برای
آمریکا و اسرائیل (مصر) برخاسته است، هر چند که این روایت تمام داستان
نیست.
واشنگتن تایمز از قول جاناتان اسپایر (کارشناس مرکز مطالعات
جهانی در هرتسلیای اسرائیل) درست می نویسد که «هسته مرکزی ماجراهای
خاورمیانه جای دیگری است؛ ایران. اکنون به طور پیوسته کشورهای منطقه به
منظومه ایران می پیوندند. ایران به کمک سوریه جبهه ای از متحدان را به راه
انداخته که حزب الله لبنان و گروه های اسلامگرا در عراق و حماس در فلسطین
را شامل می شود. حتی ترکیه و قطر هم به منظومه ایران پیوسته اند. این حلقه
اتحاد، بسیار بد و نامطلوب است. در مقابل، مصر [سابق] و سعودی و اردن و
مراکش و تشکیلات محمود عباس قرار دارند. اکنون ائتلاف خواستار نابودی
اسرائیل در حال تقویت است و به مصر نزدیک می شود.» در چنین فضایی اگر سیا و
موساد و ام آی6 به ورشکستگانی نظیر اولی و دومی و سومی دخیل نبندند، چه
گلی به سر بزنند؟ یا عبدالله سعودی یک میلیارد دلار بی زبان را مانند علف
خرس نثار این جماعت نکند، پس به شرم الشیخ کوچ کند؟ یا از این سو، طرف
معامله جرج سوروس و راسموسن دانمارکی، به عتبه بوسی ملک عبدالله در
اردیبهشت 88 مشرف نشود، چه کند؟ یا آقای توهم به 05 میلیون دلار صدقه
محمودعباس و تشکیلات او امید نبندد، چشم به دست و اراده ملت داشته باشد؟
همذات پنداری است که این جماعت لنگه به لنگه را به هم رسانده است... اگرچه
بالای جرثقیل!
اسلام هراسی، شیعه هراسی و ایران هراسی هیچ کدام به
مددشان نیامد. ویکی لیکس را علم کردند تا بگویند ایران چه قدر مغضوب
کشورهای مرتجع از قاهره تا ریاض و امان و منامه و دوبی و صنعاست، نفهمیدند
که همین بر قرب و محبوبیت جمهوری اسلامی نزد ملت ها می افزاید. نفهمیدند که
وقتی از قول «امیر عبدالله رو به قبله» بگویند «سر مار را باید در ایران
کوبید» دل های بیشتری را متوجه قبله انقلاب می کنند... تا اینکه مصر فوران
کرد و اردن و یمن و بحرین به لرزه افتاد. چه باید کرد؟ چه می توانستند؟
قرار شد خاک بر آفتاب بپاشند و پنجه بر سیمای تابناک ایران بکشند شاید که
از تابندگی و الهام بخشی بیفتد. همان رسانه ها که تا هفته ها به سانسور
حقایق انتفاضه اسلامی مصر و تونس پرداختند، خیز برداشتند از گلوله برفی
«هیچ» که دست به دست می گردانند و بزرگ می کنند، بهمن انقلاب و جنبش در
ایران بسازند. پیش قاضی و معلق بازی!؟ کاریکاتور بازی و تصویرسازی واژگونه و
بدلی پیش نسخه حی و حاضر انقلاب که دیگر بار در 22بهمن 88 و در بزرگراه
امام حسین(ع)- آزادی به حرکت درآمده بود؟
چی فکر می کردند، چی شد؟ قرار
بود موتور الهام بخش انقلاب را خاموش کنند تا سودای اقتدا به ملت ایران در
سر ملت دیگری نیفتد. قرار بود حاشیه ای در ایران بسازند و نگاه افکار
عمومی را به این نقطه منحرف کنند تا آن طرف، متن انتفاضه و انقلاب اسلامی
رو به فوران را ولو به ضرب و زور ارتش مصر و کماندوهای اسرائیلی- آمریکایی
منکوب نمایند. قرار بود قهرمان بسازند، مثل بوعزیزی تونس! اما همه جای این
«مهندسی معکوس» طی 02 ماه گذشته وارونه بود و محال بود آخرین حلقه آن
وارونه از آب درنیاید. به نام قانون گرایی، آشوب راه انداختند. به اسم
جمهوریت، مقابل مردم سالاری و رأی اکثریت ایستادند. به نام امام و انقلاب و
قانون اساسی، قلم حذف روی همه ارزشها کشیدند. روز قدس، اشغالگران بیت
المقدس را از خماری 03ساله درآوردند و 31آبان و 61 آذر کوشیدند چکمه
آمریکایی ها را برق بیندازند. عاشورا که شد، با لشکر «مردمان خداجو» از
خجالت عمرسعد درآمدند و روز 22بهمن 88- از شدت بلاهت- اسب تروا را ساز
کردند تا در روز پیروزی انقلاب، ملتی را به زیر بکشند! این مسیر، ایستگاه
دیگری نمی توانست داشته باشد جز روز ولنتاین (41فوریه) که در آن به نام
ملت مظلوم مصر و تونس، نشان دادند که دم به دم شتر نتانیاهو و اوباما و
مبارک گره زده اند و تا هرجا که آنها پی شوند و رم کنند و بگریزند، اینان
نیز پاندول وار در «حرکت» و «جنبش» خواهند بود... ولو بالای جرثقیل و انگشت
نمای خلایق.
این سرنوشت کسی است که از ارزشها برگردد و رذیلت را جای
فضیلت برگزیند. به تعبیر امیرمؤمنان کسی که لااقل در دل خویش فضیلت و
معروفی را نپذیرفت و منکری را زشت نشمرد، زیر و رو می شود و بالای او جای
پایینش و پایین او جای بالای وی می نشیند (حکمت 375 نهج البلاغه). اینجا
آغاز واژگونه بینی است. این نهایت مهندسی معکوس است حتی اگر بر بلندای
جرثقیل رفته باشی. اینجا ارتفاع پست است. اینجا آتش نشانی و امداد و 125 هم
نمی توانند به کمک کسی بروند.
محمد ایمانی
در پی اقدام دیروز سبزها در تهران، شیخ کروبی طی نامه ای به سفارت انگلیس در مورد جزئیات عملکرد هواداران خود توضیحاتی ارسال کرد که با واکنش سفارت جزیره انگلیس مواجه شد. متن کامل نامه کروبی و جواب سفارت جزیره انگلیس بدین شرح است:
نامه کروبی به سفارت انگلیس:
عالیجناب سفیر کبیر محترم!
دیروز همان گونه که شاهد بودید و در گزارشهای مستند به فیلمهای سفارشی و آبکی خبرنگاران شهروند ما ملاحظه فرمودید در لبیک به دعوت این حقیر و معاون اول محترم، جمعیتی میلیونی در حدود 1000 نفر به خیابانها آمدند و در همبستگی با مردم مصر، سطل های زباله تهران را آماج خشم انقلابی خود قرار دادند! البته اینکه چرا هواداران ما تا به این حد عاشق سطل های زباله و آشغال های درون آن هستند را هنوز این حقیر هم کشف نکرده است.
این حرکت توفنده ، اوج نفوذ جنبش سبز را به جهانیان اثبات کرد به همین دلیل انتظار داریم عالیجناب که در لندن تشریف دارید هماهنگی لازم را به خرج دهید تا علاوه بر کمکهای قبلی، حمایت های لازم مادی بیشتری متوجه جنبش سبز آشغالی گردد. حقیقتا از زمانی که دوست و مشاور اقتصادی ام یعنی آقای ش- ج گرفتار شد و حمایتهای اقتصادی ایشان قطع گردید در شرایط دشواری بوده و مداخل کفاف مخارج نمی دهد. پس لطفا سر کیسه را شل تر بفرمایید.
ظاهرا پس از راهپیمایی های سال قبل شما اندکی به جنبش بی اعتماد شده بودید ، اما 25 بهمن امسال باز هم اقتدار ما را به جهان نشان داد. خواهشمندم از سرمایه گذاری روی این جنبش خودداری نکنید . امسال نشد سال دیگر حتما جواب می دهد. به سر مبارک قسم.
منتظر پاسخ حضرتعالی هستم.
پاسخ سفارت جزیره انگلیس
جناب شیخ کروبی! ادام الله اغتشاشاته
مرقومه ارسالی جنابعالی واصل و از مضمون آن اطلاع حاصل شد. اگر چه اقدامات و خوش خدمتی های شما و هم چنین جناب موسوی و خاتمی در طول این 20 ماه به دولت بریتانیای کبیر بر ما پوشیده نیست اما آنچه ما از برنامه جنبش سبز در روز 25 بهمن دیدم مایه سرشکستگی، و موجبات سرافکندگی ما را در چشم ایرانیان و جهانیان فراهم آورد. این اطمینان حاصل گردید که دیگر مردم ایران به رهبران این جنبش وقعی نمی نهند. شما دوستان هم در صورت عدم دستگیری و محاکمه، حالا حالا ها برای رسیدن به قدرت، باید سماق بمکید.
مشاوره بنده به شما این است که در جوار مشاور اقتصادی خودتان جناب ش-ج جایی برای خودتان ذخیره کنید!
بولتن
کشتهسازی یکی از پروژههایی است که از ابتدای آشوبهای خیابانی سال گذشته از سوی جریان ضدانقلاب داخلی مورد استفاده قرار گرفته است؛ پروژهای که اصولا یکی از ویژگیهای ثابت تمامی کودتاهای مخملی است که تاکنون در کشورهایی مانند ونزوئلا هم اجرا شده است.
با این حال، خودداری جمهوری اسلامی ایران از برخورد خشن و تند با آشوبگران سبب شد تا سران نظریهپرداز این جریان، دست به طراحی سناریوی کشتههای دروغین زدند؛ مسالهای که در ماجراهای افرادی مانند ترانه موسوی، سعیده پورآقایی، احمد کارگرنجاتی و... دیده شد و با مشخص شدن دروغین بودن این ادعاها، مردم دیگر اینگونه تبلیغات و اخبار رسانهای را باور نکردند.
همین مساله سبب شد تا گروهکهای ضدانقلاب که دخالت مستقیم در آشوبهای خیابانی داشتند دست به تشکیل تیمهای ترور بزنند و با کشتن برخی افراد مشخص، نظام ایران را مسئول این اقدامات معرفی کنند.
این موضوع به ویژه در اغتشاشات عاشورای ۸۸ مشاهده شد و چند نفر از هموطنان به طرز مشکوکی کشته شدند؛ جنایتی که پس از دستگیری تعدادی از عوامل آن مشخص شد تحت هدایت مستقیم گروهک تروریستی منافقین صورت گرفته است.
مسئولیت خونهای ریخته شده با سران آشوبهاست
«هدایت اینگونه جنایات و کشتار از سوی بیگانگان» موضوعی بود که رهبر معظم انقلاب در خطبههای تاریخی خود در نمازجمعه ۲۹ خرداد ۸۸ به صراحت نسبت به آن هشدار دادند و اعلام کردند که این جریان شاید در ابتدا در اختیار سران فتنه باشد اما پس از مدتی، کنترل آن از دست این افراد خارج میشود و دشمنان انقلاب هدایت آن را برعهده خواهند گرفت.
حضرت آیتالله خامنهای در خطبهها تاکید کردند: «... آن کسانى که به یک نحوى یک نوع مرجعیتى در افکار مردم دارند؛ از این سیاسیون و رؤساى احزاب و کارگردانان جریانات سیاسى و یک عدهاى از اینها حرفشنوى دارند. اینها خیلى باید مراقب رفتار خودشان باشند؛ خیلى باید مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آنها کمى افراطىگرى کنند، دامنه این افراطىگرى در بدنهى مردم به جاهاى بسیار حساس و خطرناکى خواهد رسید که گاهى خود آنها دیگر نمیتوانند آن را جمع کنند، که ما نمونههایش را دیدهایم. افراط وقتى در جامعه به وجود آمد، هر حرکت افراطى به افراطىگرى دیگران دامن میزند. اگر نخبگان سیاسى بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا براى اصلاح ابرو، چشم را کور کنند؛ چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنهایند. من به همهى این آقایان، این دوستان قدیمى، این برادران توصیه میکنم بر خودتان مسلط باشید؛ سعهى صدر داشته باشید؛ دستهاى دشمن را ببینید؛ گرگهاى گرسنهى کمینکرده را که امروز دیگر نقاب دیپلماسى را یواش یواش دارند از چهرههایشان برمیدارند و چهرهى حقیقى خودشان را نشان میدهند، ببینید؛ از اینها غفلت نکنید.»
با این حال و با وجود هشدار صریح رهبر انقلاب به این افراد برای کنترل آشوبهای خیابانی، آقایان موسوی و کروبی نه تنها تلاشی در این زمینه انجام ندادند، بلکه با لجاجت بر دعاوی ناصواب خود زمینه را برای جان باختن تعدادی از هم وطنان فراهم کردند.
روز گذشته نیز در آشوبهای محدودی که در برخی نقاط تهران رخ داد، «صانع ژاله» یکی از دانشجویان بسیجی دانشگاه هنر تهران مورد حمله تروریستی گروهک منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید؛ چند ساعت بعد هم یکی از مجروحان این اغتشاشات، در بیمارستان جان باخت.
شهید ژاله - دانشجوی دانشگاه هنر
که روز گذشته توسط آشوبگران حامی میرحسین موسوی و مهدی کروبی به شهادت رسید
البته این دو مورد به جز سایر خونهایی هستند که توسط آشوبگران و با مجروح کردن مردم عادی ریخته شدند.
در همین راستا است که افکار عمومی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همچنین سیدمحمد خاتمی را مسئول ریخته شدن این خونها میدانند و خواستار محاکمه این افراد به جرم قتل و کشتار هستند؛ مسالهای که امروز از سوی نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی هم بیان شد.
به عنوان مثال، «دکتر زهره الهیان» عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با فارس به وقایع روز گذشته شهر تهران اشاره کرد و گفت: وقایع روز گذشته و هماهنگیهایی که از قبل بین فتنهگران و محافل بیگانه همچون رژیم صهیونیستی و لندن نشینان شده بود مهر تأیید دیگری بر همبستگی عوامل فتنه با عناصر خارجی بود.
الهیان همچنین به شهادت یک جوان دانشجو در حوادث روز گذشته شهر تهران اشاره کرد و گفت: فتنهگران باید جواب خون تمام افرادی را که در جریان حوادث بعد از انتخابات و همچنین روز گذشته به زمین ریخته شده است را بدهند.
به همین دلیل است که فعالان سیاسی معتقدند سران فتنه علاوه بر جرائمی که در زمینه امنیت ملی و همراهی با دشمنان اسلام و انقلاب مرتکب شدند، باید پاسخگوی خون ایرانیانی که در طول دو سال گذشته جان خود را از دست دادهاند نیز باشند؛ مسالهای که باید در دادگاه بررسی و به جنایات این افراد رسیدگی شود.
شبکه ایران