شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

شفاف نیوز

شفاف سازی مسایل سیاسی

عسگری در زندان موساد به شهادت رسید

به گزارش گروه بین الملل مشرق، روزنامه های صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت" و "هاآرتص"، ساعاتی پیش با انتشار خبری بر روی خروجی خود به نقل از یک منبع امنیتی نزدیک به ایهود باراک، وزیر جنگ این رژیم، خبری را مبنی بر خودکشی "علیرضا عسگری" معاون وزیر دفاع اسبق جمهوری اسلامی ایران منتشر کردند اما از آنجا که موساد، مسؤول حفظ جان وی بوده، بررسی ها در خصوص شیوه و زمان انتشار این خبر آن هم در شرایطی که صهیونیست ها تحت شدیدترین فشارها به سر می برند، نشان می دهد موضوع به قتل عمد در زیر شکنجه های شدید روحی و جسمی شباهت بیشتری دارد.
این خبر بسرعت از روی خروجی این دو روزنامه حذف شد اما خبرنگار مشرق موفق شد نسخه ای از خبر حذف شده این دو روزنامه را ذخیره کند.
وبگاه انگلیسی یدیعوت آحارونوت که صبح امروز این خبر را منتشر کرد بلافاصله صفحه خبر را حذف کرد اما نسخه منتشرشده روی وبگاه این روزنامه در اختیار مشرق قرار دارد. به نوشته این روزنامه، عسکری، هفته گذشته در سلول خود، اقدام به خودکشی کرده است.
عسگری، معاون وزیر دفاع اسبق کشورمان که در آذر ماه سال 1385 وارد شهر استانبول ترکیه شد طی یک عملیات مشترک توسط سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) و سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) ربوده و به پایگاه "اینجرلیک" در ترکیه انتقال یافته بود.
سؤالی که اکنون مطرح است این است که آیا قتل یک متهم به نفع رژیم صهیونیستی است و اگر چنین است آیا شهادت عسگری که صهیونیست ها از آن با عنوان "خودکشی" یاد کرده اند، نوعی "اعدام" بوده است و آیا نگهبانان زندانی که تحت تدابیر شدید امنیتی 24 ساعته قرار دارد قادر به ممانعت از خودکشی زندانی نیستند؟
طبق گزارش اولیه روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونت، علیرضا عسگری در زندان انفرادی به سر می برده و با هیچ یک از نگهبانان زندان و یا سایر مسؤولان هیچ گونه تماسی نداشته است اما آیا زندانی تحت این شرایط سخت می تواند به خواست خود کشته شود؟
این در حالی است که برای رژیم صهیونیستی بسیار دشوار خواهد بود که چگونگی و نیز علت بازداشت یک مقام ارشد سابق ایرانی در زندان های خود را توضیح دهد در حالی که پیشتر مدعی شده است عسگری، فراری است و در ایالت ویرجینیا در آمریکا به سر می برد.
انتظار می رود افشای این خبر، روابط تل آویو با ترکیه به عنوان کشوری که عسگری از آن ربوده شده را نیز پیچیده تر کند زیرا در نهایت، موساد به عنوان سازمانی که عسگری را ربوده، مقصر اصلی این حادثه است.
سؤال بعدی اینجاست که رژیم صهیونیستی با پیکر شهید عسکری چه خواهد کرد و آیا آن را از ترس پاسخ سنگین ایران، مانند جزئیات ربایش وی از ترکیه پنهان نگه می دارد؟
موساد پیشتر مدعی شده بود که عسگری را نربوده و وی در اسرائیل به سر نمی برد که با انتشار خبر قتل وی در زندان های این رژیم، هر دو این داستان پردازی ها کذب از آب در آمد.
نکته ای که نباید در این میان فراموش کرد این است که وقوع این قتل، میزان توانمندی سرویس های جاسوسی غرب را برای فریب و تشویق مسؤولان ایرانی به فرار از کشور و جاسوسی به نفع دشمنان مخدوش می کند زیرا نشان می دهد عاقبت افرادی که با این رژیم همکاری کنند چیزی جز حبس و مرگ نیست و علاوه بر این، با توجه به این رسوایی، دیگر سازمان های جاسوسی جهان نیز دیگر با موساد در زمینه های مشابه همکاری نخواهند کرد.
از سوی دیگر دادستانی تهران، صبح امروز اعلام کرد 'علی اکبر سیادت' جاسوس سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی را که دو سال پیش دستگیر شده بود اعدام کرده که ناظران بر این باورند که این اقدام، توازن امنیتی را برقرار نخواهد کرد زیرا عسگری از مقامات ارشد دفاعی کشور بوده اما سیادت یک جاسوس خرده پا به شمار می آمده است و لذا رژیم صهیونیستی از پاسخ اصلی ایران به این اقدام، بشدت واهمه دارد و وحشت از چگونگی واکنش تهران به این اقدام، از اکنون در بدنه این رژیم محسوس است.
بنا بر گزارش هایی که صبح امروز انتشار یافت، سیادت حاضر شده بود در مقابل دریافت 60 هزار دلار، اطلاعات طبقه بندی شده کشور را به رژیم صهیونیستی منتقل کند.
وی در مهر ماه سال 1387، زمانی که قصد داشت به همراه همسرش از کشور فرار کند دستگیر و مشخص می شود که وی از طریق تلفن اعتباری با سرویس اطلاعاتی اسرائیل تماس مستمر دارد.
نامبرده که با صدور قرار بازداشت موقت به زندان اعزام می شود در تحقیقات بعدی اقرار می کند با سفارت اسرائیل در ارتباط بوده و کم کم اطلاعاتی درباره یکی از واحدهای نظامی را به دشمنان ارائه می دهد و در بازجویی های بعدی، به ارائه اطلاعات به افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی اقرار می کند.
وی اعتراف کرده است که ملاقات های خود با عناصر سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در کشورهای ترکیه، تایلند و هلند و در اماکن عمومی مانند هتل ها انجام می داده است.
سیادت اقرار نموده که در هر ملاقات، سه تا هفت هزار دلار حق الزحمه می گرفته و اطلاعاتی درخصوص تعداد هواپیماهای عملیاتی ایران، پروازهای عملیاتی و آموزشی روزانه درهرپایگاه، سوانح هوایی و علت آن،سیستم های هواپیماهای مختلف و موشک های سپاه را در اختیار سرویس اطلاعاتی اسرائیل گذاشته است.
ناظران آگاه معتقدند باید منتظر بازتاب افشای این خبر ماند تا سطح واکنش جامعه جهانی و میزان مطالبه و فشار نهادهای بین المللی برای پاسخگویی این رژیم در مقابل این اقدام سنجیده شود.

چرا تروریست سابقه دار را برای چهارمین بار آزاد نکردید؟!

اعدام یک عضو گروهک تروریستی منافقین و یک جاسوس موساد در ایران با واکنش قابل تامل رسانه های ضدانقلاب مواجه شد.
روز گذشته علی صارمی عضو سابقه دار گروهک منافقین، که تاکنون 4 بار دستگیر شده و به دلایل مختلف از مجازات گریخته بود، اعدام شد. علی اکبر سیادت هم که از سال 83 در ازای دریافت دلار برای سرویس امنیتی موساد اسرائیل جاسوسی می کرد، به مجازات اعدام سپرده شد.
به دنبال اعدام این دو محارب و جاسوس، رسانه های ضدانقلاب نظیر بی بی سی مدعی شدند جمهوری اسلامی ایران دو «زندانی سیاسی»! را اعدام کرده است. این در حالی است که منظور از زندانی سیاسی، کسی است که صرفا به دلیل عمل مجرمانه در چارچوب نقد و اعتراض سیاسی بازداشت شده بود. به همین دلیل عضویت در گروهک های تروریست و محاربه و فسادفی الارض یا جاسوسی برای بیگانگان جرم سنگینی است که اساسا هیچ انطباقی با «جرم سیاسی» ندارد و در هیچ جای دنیا- از جمله آمریکا و اروپا هم- تروریست و جاسوس را به عنوان مجرم سیاسی به شمار نمی آورند.
یادآور می شود گروهک منافقین ضمن انتشار بیانیه ای به وابستگی دیرینه منافق اعدام شده اذعان کرد.
بنابر اطلاعات پرونده علی صارمی، وی در سال 61 به خاطر ارتباط و فعالیت در گروهک منافقین بازداشت و به 3 سال حبس محکوم می شود که همین مجازات به مدت 5 سال تعلیق می گردد. نامبرده مجددا در سال 68 به خاطر ادامه ارتباط با این گروهک تروریستی دستگیر و این بار به اعدام محکوم می شود اما مجازات وی نهایتا به 10سال حبس تقلیل می یابد. وی سال 81 به مقر منافقین در عراق عزیمت کرده و پس از دیدن آموزش های مختلف در پادگان نظامی اشرف به کشور مراجعت می کند و ضمن فعالیت تبلیغی در خدمت منافقین، اقدام به تشکیل جلسات تیمی و توزیع نشریه با مبالغ واریزی از سوی سران گروهک می کند. وی همچنین در محل کار مشغول عضوگیری برای این گروهک تروریستی بوده و همزمان فیلم ها و تصاویری را تهیه و برای پخش از سوی سیمای نفاق به خارج ارسال می کرده است. وی در سال 84 برای سومین بار بازداشت و به 6 سال حبس محکوم شد اما نهایتا به یک سال حبس تقلیل یافت! او نوبت بعدی در سال 86 به خاطر ارتکاب جرائم متعدد در ارتباط با منافقین بازداشت شد.
جاسوس اعدام شده (علی اکبر سیادت) نیز که سال 87 و پس از 4 سال جاسوسی به هنگام فرار از کشور دستگیر شد، حاضر شده بود در ازای دریافت 60 هزار دلار، اطلاعات طبقه بندی شده را به رژیم صهیونیستی منتقل کند. او همچنین در هر ملاقات با طرف اسرائیلی 3 تا 7 هزار دلار دریافت می کرد.

دست نوشته گنجی: ضدانقلاب را اعدام کنید+عکس

به گزارش  مشرق، اکبر گنجی که سال گذشته اهانت های گستاخانه ای علیه مقدسات اسلامی داشت، طی شب های گذشته در میزگرد شبکه بی بی سی فارسی با تحریف اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) آن امام عزیز را مورد اهانت قرار داد.

از جمله سخنان وی در این میزگرد تجلیل از رویکردهای دولت بازرگان و متهم کردن نظام اسلامی به اعدام های ضدحقوق بشری بود؛ وی در این میزگرد با ژست یک روشنفکر تمام این مواضع را اتخاذ کرد اما این در حالی است که نگاهی به مواضع این شخص در دهه 60 واقعیات جالبی را پیش روی مخاطبان قرار خواهد داد.

بر اساس دست نوشته هایی که یکی از دوستان قدیمی اکبر گنجی در اختیار مشرق قرار داده، وی در حالی اکنون با ژست روشنفکری نظام جمهوری اسلامی را متهم به اقدامات ضدحقوق بشری می کند که در اوایل دهه 60 در پاسخ به سوالی درباره اقدامات دادگاه انقلاب و اینکه کدام کارهای دادگاه انقلاب مورد تایید شما بوده و کدامیک مورد تایید شما نیست، اینچنین نوشته بود:


"آن که مورد تایید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضدانقلاب است که هزاران ساواکی و گروه های ضدانقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می خواهد می کنند".
وی همچنین درباره استعفای بازرگان گفته است:


"ببینید، دولت بازرگان دولتی نبود که انقلابی باشد و برخوردش به جای اینکه برخورد مکتبی باشد، یک برخورد سیاسی بود و در آن جو که احتیاج به یک دولت انقلابی با برخورد مکتبی بوده، این دولت ازش کاری ساخته نبود و فشار مردم از یک طرف و پیام های امام که دولت، انقلابی نیست از طرف دیگر، و ملاقات امریکایی ها از طرف دیگر و بالاخره اشغال سفارت آمریکا باعث استعفای دولتش شد".

همچنین اکبر گنجی درباره تفاوت انقلاب اسلامی با قیام مصدق اینچنین گفته بود که:


"قیام مصدق یک قیام ملی بود و اصلا مکتبی نبود و اختلاف مصدق و آیت الله کاشانی نیز از همینجا بود ولی انقلاب فعلی یک انقلاب مکتبی است که فقط به خاطر خدا صورت گرفت و رهبرش که تجلی امت است، کاملا مکتبی است و فقط به خاطر خدا کار میکند".


همانگونه که به وضوح مشخص است، اکبر گنجی که اکنون گستاخانه امام عزیز را در بی بی سی مورد اهانت قرار داده، دچار تناقض های رفتاری شدیدی بوده است و آنچه که به قلم خود در سالهای گذشته مکتوب کرده، 100 درصد با آنچه که اکنون در آغوش دشمنان قسم خورده انقلاب بر زبان می راند، در تناقض است.

صبح به خیر آقایان !

مقام ها و رسانه های خارجی و کپی های داخلی آنها، بوضوح از روز یکشنبه که اجرای هدفمندی یارانه ها در ایران آغاز شده، گرفتار فشار روانی خرد کننده ای هستند. همه پیش بینی های آنها در این باره که ایران با اجرای این طرح به هم خواهد ریخت و آشوبی به اندازه حوادث پس از انتخابات -یا بزرگتر از آن- کشور را فراخواهد گرفت، نادرست از آب درآمده است. طرح هدفمندی یارانه ها همانطور که قانون مقرر کرده، یک جا و نه به طور تدریجی، در ایران اجرا شده و هیچ به هم ریختگی سیاسی یا اجتماعی هم بوجود نیاورده است. نه فقط ناآرامی در کار نیست، بلکه سیاسیون، حتی آنها که در موارد دیگر هیچ فرصتی را برای انتقاد به جا یا نابجا از دولت از دست نمی دهند، همه در این مورد اتفاق کرده اند که باید به دولت کمک کرد. مردم هم فراتر از همراهی، با دولت همدلی نشان می دهند. هیچ کس در این تردید ندارد در مراحل اولیه اجرای این طرح فشارهایی بر گرده مردم وارد خواهد شد ولی مهم این است که ببینیم چرا این طرح آنچنان که تحلیلگران اطلاعاتی غربی محاسبه کرده بودند، نه تنها منجر به یک حادثه بزرگ امنیتی در ایران نشده بلکه عاملی شده برای تقویت همبستگی های سیاسی و اجتماعی و پوشاندن اختلاف هایی که در یک سال و نیم گذشته گاه به شدت روان جامعه را آزار داده است.
اجازه بدهید به عقب برگردیم. امید طراحان خارجی و مجریان داخلی فتنه به اینکه هدفمندی یارانه ها موج جدیدی از ناآرامی خیابانی و به هم ریختگی سیاسی در ایران ایجاد کند، بسیار جدی بوده است. این موضوعی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند. در 9 دی 88 تتمه طبقه متوسط شهری به عنوان منبع تغذیه کننده ناآرامی های خیابانی در تهران، به طور کامل خود را از معرکه کنار کشید. تا پیش از آن تاریخ هم عملا منحنی حضور این طبقه در خیابان با شیبی تند در حال نزول بود اما این شیب در 9 دی صفر شد و پس از آن برای همیشه صفر باقی ماند. نظام توانست با یک حرکت مردمی بی سابقه، بساط فتنه ای را که سعی می کرد خود را دارای پایگاه اجتماعی وسیع جلوه بدهد در یک روز جمع کند و این برای همه کسانی که در داخل یا خارج از ایران به تداوم این فتنه امیدها بسته بودند، بدترین خبر ممکن بود. فتنه بدون پایگاه اجتماعی، تبدیل می شد به یک حرکت هیستریک رقت برانگیز که پس از مدتی همه کارکردهای آن به دور خود چرخیدن و بر توهم خویش افزودن چند پیرمرد حوصله سربر تقلیل می یافت. این را سرویس های اطلاعاتی غربی خوب می دانستند و لذا تلاش کردند به هر شکل ممکن از مرگ جنبه اجتماعی فتنه جلوگیری کنند. برای این منظور دو پروژه اجرا شد. پروژه اول چیزی بود که خود آن را «حرکت به سمت طبقه محروم» نامیدند. در این پروژه فرض بر این بود که اگر سران فتنه بتوانند خود را سخنگوی طبقه محروم و منتقد کاستی ها و گرفتاری های معیشتی آنها جا بزنند، آن وقت قادر خواهند بود فقدان طبقه متوسط را با به میدان کشاندن طبقه به اصلاح محروم جبران کنند. اوج این پروژه بنا بود روزهای 11و 12 اردیبهشت یعنی روزهای کارگر و روز معلم جلوه کند. این پروژه به دلایلی که اینجا مجال بحث درباره آن نیست، به طرز مفتضحانه ای شکست خورد. با وجود بیانیه های عریض و طویل آقایان و ریختن مقادیر معتنابهی اشک تمساح برای زندگی محرومان، روز کارگر وقتی از کارگران چند کارخانه بزرگ تهران پرسیده شد که آیا قصد تجمع دارند گفتند آری، به شرط آنکه به آنها اجازه داده شود جلوی در خانه موسوی و کروبی تجمع و تکلیف این «فرصت طلب ها» را یکسره کنند!
پس از شکست خوردن این پروژه بود که غربی ها تصمیم گرفتند آخرین برگ را رو کنند. در این تردیدی نیست که سرویس های غربی از طریق برخی منابع داخلی خود از آماده شدن نظام برای اجرای طرح هدفمندی یارانه ها که بی گمان بزرگترین جراحی اقتصادی در طول تاریخ کشور است آگاه بودند. از اوایل سال 89 روشن بود که دولت در حال حرکت به سمت اجرای این طرح است و بنا ندارد آن را به هیچ قیمتی عقب بیندازد. این را هم از آغاز اجرای مقدمات طرح مانند جمع آوری اطلاعات اقتصادی خانوارها می شد فهمید و هم از این اعتقاد بیان شده مقام های دولتی که به دلیل ثبات موجود در کشور اکنون فرصتی بی نظیر برای اجرای این طرح فراهم شده که نباید آن را از دست داد.
بر این مبنا، غربی ها پروژه ای را طراحی کردند که فرض بنیادین آن این بود که اگر بتوانند هدفمندی یارانه ها در ایران را با اعمال یک دور جدید از تحریم های ویژه، همراه کنند، این بار دیگر، بی بروبرگرد یک تنش داخلی بسیار بزرگ در ایران ظهور خواهد کرد که هم سیاسیون را مقابل نظام قرار می دهد و هم مردم را به دنبال آنها بسیج می کند.
قطعنامه 1929 دقیقا در این حال و هوا صادر شد. وقتی به محتوای قطعنامه 1929 نگاه می کنیم روشن است که این قطعنامه در کنار یکی دو هدف دیگر (مانند مجازات سپاه و نشان دادن اجماع جهانی علیه ایران) به طور عمده روی این موضوع متمرکز است که آسیب های احتمالی ناشی از اجرای طرح هدفمندی را تکمیل کند. این نکته ای است که برخی از کارشناسان باریک اندیش یکی دو روز پس از صدور قطعنامه و با مطالعه محتوای آن، به سرعت دریافتند. بهترین دلیل بر این مدعا هم این است که محتوای قطعنامه 1929 نشان می دهد اصلی ترین هدف آن؛ 1- کم کردن درآمدهای پولی ایران و 2- مختل کردن مجاری و کانال های وصول این درآمدهاست یعنی وارد کردن ضربه دقیقا به همان جایی که دولت برای اجرای موفق طرح هدفمندی به آن نیاز دارد. پس از برداشته شدن این گام، نوبت به قدم بعدی رسید. مطابق تقسیم کار انجام شده، قدم دوم این بود که سران فتنه در داخل بلافاصله پس از صدور قطعنامه وارد عمل شوند و با سلب همه تقصیرها از غرب، نظام را مقصر قطعنامه جلوه بدهند. دو بیانیه صادر شده توسط موسوی و کروبی در فاصله کمتر از یک هفته پس از قطعنامه 1929 نشان می دهد آنها در اجرای ماموریتی که به عهده گرفته بودند هیچ کم نگذاشتند. در آن بیانیه ها همه چیز هست به جز کوچکترین تعریض و طعنه به آمریکا و دوستانش و نتیجه ای هم که پس از یک دور سیاه نمایی کامل می گیرند این است که از ناحیه غربی ها نیت سوئی در کار نیست و مردم اگر دنبال مقصر فشارهای خارجی می گردند باید آن را در داخل کشور جست وجو کنند.
آمریکایی ها عقیده داشتند پس از برداشته شدن این دو گام و گذشتن زمانی حدود 6 ماه، نظام گرفتار یک انتخاب بسیار دشوار خواهد شد و اساسا چند سناریو بیشتر محتمل نخواهد بود: 1- یک دیدگاه این بود که ایران پس از مواجه شدن با تحریم ها، اجرای هدفمندی را به تعویق خواهد انداخت و آن وقت پس از چند ماه وقتی از برخی از بزرگترین منابع درآمدی خود محروم شد از پرداختن یارانه ها ناتوان می شود و بحران داخلی کم کم آغاز خواهد شد. 2- دیدگاه دیگر این بود که ایران به ناچار و برای تلطیف تاثیر تحریم ها هم که شده هدفمندی را اجرا خواهد کرد که در این صورت یک شوک تورمی بسیار جدی به مردم وارد می شود و باز هم ناآرامی ها احیا خواهد شد؛ این دیدگاه طرفداران بیشتر داشت. 3- و نهایتا دیدگاه غالب این بود که اگر هدفمندی اجرا و با نتایج حاصل از اجرای تحریم ها تلفیق شود، سران فتنه در ایران اولا توان سیاه نمایی بیشتر و وارد آوردن انتقادهای قدرتمندتر به نظام را پیدا خواهند کرد و ثانیا مردم در اثر فشارهایی که به آنها وارد می شود مجددا به این افراد رجوع خواهند کرد و بدنه اجتماعی آشوب دوباره احیا می شود.
از یکشنبه گذشته به این سو، مجالی فراهم شده تا همه این طراحی ها یک جا به آزمون گذاشته شود و نتیجه اکنون پیش چشم همگان است. همه آنچه اتفاق افتاده این است که یک مورد به فهرست طویل اشتباه های محاسباتی غرب علیه ایران اضافه شده است. از روز یکشنبه که اجرای طرح شروع شده هیچ پدیده امنیتی قابل ذکری از هیچ کجای ایران گزارش نشده است و مردم کاملا منطقی و سنجیده با موضوع برخورد کرده اند. غربی ها خود اذعان کرده اند که چنین طرحی با این ابعاد برای اولین بار است که در جهان اجرا می شود و مردم ایران هم نسبت به سایر ملت ها کاملا منحصربفرد رفتار کرده اند. موضوع آنقدر گیج کننده بوده که برای یکی دو سایت مفلوک وابسته به جریان فتنه چاره ای جز قصه بافی های مفرح درباره «وقوع آشوب های بزرگ» در تهران باقی نمانده است!
اگر بخواهیم درباره علل این آرامش حیرت انگیز بحث کنیم، کار به درازا خواهد کشید. فقط از باب ایجاد یک نقطه شروع برای بحثی مبسوط در این باره می توان به 2 عامل عمده اشاره کرد:
اول- نکته ای که ظاهرا تحلیلگران اطلاعاتی غربی قادر به درک آن نیستند این است که ناآرامی های سال 88 ظرفیت هرگونه آشوب و ناآرامی جدید در تهران را کاملا از بین برده و مردم چنان تنفری از آن بساط و بانیان آن پیدا کرده اند که بی گمان دیگر هرگز خیابان را به عنوان محلی برای اصلاح امور بر نخواهند گزید.
دوم- فتنه سال 88 فرصتی برای مردم ایجاد کرد تا به خوبی دریابند که به چه کسی تا کجا می توانند اعتماد کنند. ماحصل اعتماد بخشی از طبقه متوسط شهری به جریان فتنه در سال 88 جز این نبود که دیدند این جماعت نهایتا نه دغدغه ملک و ملت دارند و نه از دین و ایمان بویی برده اند. روشن شدن تکلیف دروغگویان و خائنان، باعث شده اکنون ملت با آسودگی به نظام اعتماد کنند و این اعتماد زیرساخت آرامشی است که پس از طرح هدفمندی شاهد آن هستیم.
هنوز مانده است تا دشمنان دریابند که مکر خداوند چه بر سر مکر آنها آورده است!
مهدی محمدی

خودکشی دستجمعی اصحاب حلقه درازگوش در لندن

حلقه ماسونی لندن دو سناریوی همزمان را علیه آیت الله هاشمی رفسنجانی به اجرا گذاشت. سایت جرس در این سناریوی دوسویه از یک طرف به ستایش از هاشمی رفسنجانی پرداخت و در مطلب دوم، با نسبت دادن خبری به دروغ تلاش کرد وی را همچنان همراه فتنه گران نشان دهد. این خبر دروغ البته رسوایی تازه ای را برای ارگان حلقه لندن به بار آورد.
جرس طبق خبر مذکور - به نقل از منابع خبری در تهران- مدعی شده بود هاشمی رفسنجانی در دیدار با جمعی از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم که قبل از ماه محرم انجام شده گفته است «قانون اساسی اشکالات جدی دارد و باید اصلاح شود ... با وضع مدیریت کشور نتیجه ای جز سقوط در طالع آن متصور نیست و اگر در آینده شاهد نظام سکولار باشیم، دور از انتظار نخواهد بود.»
به دنبال این دروغ پراکنی دفتر اداره کل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت ضمن تکذیب صریح ادعای مذکور اعلام کرد: «چند سایت خارجی فارسی زبان خبری را در خصوص دیدار جمعی از فضلا و طلاب حوزه علمیه قم با آیت الله هاشمی رفسنجانی نقل کرده اند که اصل دیدار منتشر شده در آن، خلاف واقع بوده و اکیداً تکذیب می گردد و این امر قطعا نشانگر یک توطئه جدید در خصوص القای اختلافات در بین مسئولان عالی رتبه و تفرقه بین مردم می باشد.»
جرس پیش از این هم در رسوایی های مشابهی نقش آفرینی کرده بود از جمله جعل نامه و انتساب آن به آیت الله آملی لاریجانی که با تودهنی جانانه رئیس قوه قضائیه مواجه شد. از این قبیل دروغ پراکنی ها به وفور در کارنامه کوتاه جرس ثبت شده است.
به دنبال این افتضاح و واکنش معنادار دفتر آقای هاشمی، جرس به اقدام فریبکارانه دیگری دست زد و به واسطه یکی از میرزا بنویس های خود - که معمولا به فرموده در رد و اثبات می نویسد - به ستایش از هاشمی رفسنجانی پرداخت. ابراهیم نبوی (طنزنویس فراری) در این مطلب سفارشی، مدعی شد منظور اکبر گنجی از عالیجناب سرخپوش قتل های زنجیره ای، هاشمی رفسنجانی نبوده است! وی همچنین مدعی شد کشور رو به فروپاشی است! و فقط هاشمی می تواند کشور را نجات دهد.
در پی انتشار مجدد این نوشته در سایت ضد انقلابی «بالاترین» کاربران بالاترین واکنش های جالبی نشان دادند؛ از جمله «چی شده نبوی باز افسار پاره کرده ... این آقای نبوی ابتدا گفتند آنها که در سال 67 اعدام شدند حقشان جز مرگ نبود. بعد هم پاچه گنجی را گرفت که چرا نگفتی رفسنجانی عالیجناب سرخپوش نبوده ... ابراهیم نبوی شنگول! تو که توبه کرده بودی و گفته بودی دیگه از مسکرات استفاده نمی کنی و حداقل وقتی مستی دیگه دست به قلم نمی زنی و اگر در زمان مستی دست به قلم زدی حداقل تئوری مزخرف منتشر نمی کنی و اگر هم کردی نمی فرستی روی وب، تو هم که قولت قول نیست ... این نبوی همان نیست که پارسال می خواست تهران اسب تروا پیاده کند! ببین ابراهیم خان جان! هنوز جای 22 بهمن پارسالم درد می کند؟!... البته دلارهای مهدی هاشمی هم باعث میشه آدم فعال تر قلم بزنه و بیشتر چرت و پرت تحویل مردم بده ... این آقای نبوی گویا فراموش کرده که شخص خود ایشان اولین کسی بود که در طی انتخابات مجلس ششم، و هنگامی که رفسنجانی رای نیاورد و او را در رده 30 ام قرار دادند، در روزنامه «جامعه» به ایشان لقب «ننه سی» داد و حالا مدعی رفسنجانی می شود! واقعا که یک فرد تا چه حد می تواند دروغ گو و حقه باز و مزدور باشد؟ به این دلقک باید گفت که برو عمو بساط حقه بازیهایت را در جای دیگری بینداز، اگر تو حافظه ات را از دست داده ای، هنوز هستند کسانی که سابقه کثیف تو را که در مقابل دانشگاه با زنجیر بصورت دختران و پسران جوان میزدی... از کی تا حالا ابراهیم نبوی «تحلیلگر» شده؟ تا جایی که خود ایشان هم مدعی است، کارش طنزنویسی بوده، اما «تحلیلگر» دیگر چه صیغه ای است؟... این آقا با اسب تروا در آن روز باعث شد صد نفر دستگیر بشن و پشت جنبش به زمین مالیده بشه، کسی نیست اونو بازخواست کنه؟... چه نوشابه ای باز می کنه این آقا ابراهیم... پروژه اسب تروا و کنفرانس مطبوعاتی به همراه مهاجرانی در این باره هنوز یادمون نرفته، باز خوبه نمی گذاری حافظه مون پاک بشه و داغ دلمون رو تازه می کنی»....
از سوی دیگر سایت ضدانقلابی خودنویس به قلم یکی از نویسندگان گویانیوز و با اشاره به رکوردشکنی حلقه لندن و سایت جرس در انتشار دروغ های شاخدار نوشت: اخیرا در اینترنت یک آگهی منتشر شده مبنی بر استخدام خبرنگار محقق برای تحقیق درباره سندیت اخباری که در اینترنت منتشر می شود. والله ما همه جور خبرنگاری دیده بودیم الا این جوری اش را. وقتی مخملباف به اسم نقل از «کارمند سابق بیت رهبری» متنی را منتشر می کند، به تشخیص خودمان باید به عقل سلیم مراجعه کنیم و ببینیم با عقل جور در می آید. من وقتی مقاله مخملباف زیر عنوان رازهای زندگی خامنه ای (منتشره در گویانیوز) را خواندم و به عقل سلیم مراجعه کردم، دیدم عقلم می گوید «من جای تو باشم چنین حرف های ابلهانه ای را منتشر نمی کنم که منتشر کردی و آبرویت رفت، کاسه کوزه را سر من نشکنی». آن خبر ادعا می کرد «آیت الله خامنه ای 170 عصای آنتیک دارد که یک میلیون و دویست هزار دلار قیمت گذاری شده است و...» وقتی از عقل سلیم درباره چنین خبری سوال می کنم نگاه چپ چپ به من می اندازد و با انگشت به گیجگاهش می زند و می گوید «می خواهی مخاطبانت بگویند عقل نداری؟! یا عقل توی سرت کم است؟!»؛ خبری مثل خبر ادعایی جرس که مدعی بود صادق لاریجانی نامه بسیار مهم و اعتراضی به رهبر جمهوری اسلامی نوشته است. یا آن یکی خبر جرس درباره سفر رهبری به قم و تمهید جانشینی پسرش! عقل سلیم در برابر چنین چیزهایی، با آدم قهر می کند و می گوید «مسخره بازی درآورده ای یا مرا احمق فرض کرده ای؟! مگر من خل و دیوانه ام که از این چیزها به من می دهی. برو کمی مغزت را پولیش بزن»! چرا باید عقل سلیم اهل خبر و نظر چنان خبرسازی های احمقانه ای را باور کند؟

بیچاره جنبشی که سکینه و شهلا پرچم آن باشند !

محافل ضدانقلاب از اینکه متهمان فاسدالاخلاق و قاتلی چون «سکینه- م» و «شهلا- ج» تبدیل به پرچم جنبش سبز در خارج کشور و در رسانه های غربی شده اند نگران و گله مند هستند.
سایت روزنت با اذعان به این مطلب و با طرح پرسشی مبنی بر اینکه «نماد جنبش سبز کیست؟»، نوشت: در بیش از یک ماه گذشته، در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی، مراسم و یادبودهایی برای «سکینه ]م...[» برگزار شد. حجم تبلیغات درباره وی تا آن حد زیاد شد که بسیاری از مسئولان رده بالای کشورهای مختلف -همچون سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه- به موضع گیری مستقیم درباره این قضیه پرداختند. وزیر امور خارجه فرانسه هم تهدید کرد که در صورت «کم شدن یک تار موی سکینه» روابط ایران و فرانسه دگرگون خواهد شد. مساله ای که به ندرت برای زندانیان دیگر اتفاق افتاده است]![ اما سکینه کیست؟ زنی که به اتهام قتل- یا مباشرت در قتل- همسر خود و رابطه نامشروع، به زندان رفته است. وی در ابتدا به سنگسار محکوم شد اما همچنان، متهم به قتل یا مباشرت در قتل است. با تاکید بر لزوم رعایت تمامی موارد قانونی در محاکمه وی، سؤالی که وجود دارد این است که آیا سکینه ]م...[، نمادی از جنبش سبز و الگویی برای دموکراسی خواهان ایرانی است؟
این رسانه ضدانقلابی که خود جزو معرکه گیران اصلی درباره عناصر بدنامی چون سکینه- م و شهلا- ج بوده، ادامه می دهد: تمام رسانه های مخالف در داخل و خارج از حدود 2 ماه پیش مشغول مرثیه سرایی برای شهلا ]ج...[ متهم به قتل همسر ناصر محمدخانی بودند. او که اعدام شد متهم اصلی پرونده قتل لاله سحرخیزان بود. ایجاد کمپین گسترده حمایت از شهلا در نوع خود قابل تحسین و ستایش بود اما حجم گسترده تبلیغات، نام او را در بسیاری از رسانه های خارجی مطرح کرد. آیا او نماد جنبش سبز بود؟
روزنت همچنین با اشاره به نام 5 تن از فتنه گران بازداشتی می نویسد: چرا جز نسرین ستوده ]همکار گروهک منافقین[ نام دیگری مطرح نشد و تنها و تنها، پروپاگاندای عظیم درباره او بود؟ چه دلیلی دارد که تنها او ذکر می شود. برخی معتقدند برای جلب توجه نهادها و دولت های غربی، برای توجه به وضعیت ناگوار نقض حقوق بشر، لازم است افرادی مطرح شوند که قابلیت جذب مخاطب غربی را داشته باشد. این جا، سؤالی که مطرح می شود این است که چه معیارهایی برای «قابلیت جذب» وجود دارد؟
این پایگاه اینترنتی در پایان نوشته است: شاید اگر آنان که در فکر تشکیل کمپین هستند کمی از منافع شخصی بگذرند و به منافع زندانیان فکر کنند، اوضاع برای همه مان بهتر می شود. ]سودجویانی چون مصطفایی وکیل سکینه- م با همین دستاویز از غرب پناهندگی گرفت![
روزنت اشاره ای به این حقیقت نمی کند که از میان ایرانی ها تنها کسانی که فاسدتر و خائن تر باشند تحویل گرفته می شوند همچنان که دولت های فرانسه و ایتالیا و انگلیس و آمریکا و آلمان را انبوهی از این فسادها و خیانت های مالی و اخلاقی و سیاسی فرا گرفته و هر از چند گاهی، گوشه ای از این رسوایی ها به بیرون هم درز می کند. همچنین یادآوری این نکته نیز لازم می نماید که منحرفانی چون موسوی و کروبی و خاتمی در مقاطعی که در غرب منشأ اثر تلقی شده اند مورد تبلیغات قرار گرفته و هر زمان هم که از خاصیت افتاده اند طبیعتا التفات غربی ها هم کمتر شده است.