یک خبرگزاری آمریکایی در
گزارشی تحلیلی با اشاره به ناکامی های آمریکا در حوزه سیاست خارجی و اوضاع
نابسامان اقتصادی و معیشتی این کشور و در مقابل برتری و قدرت یافتن جمهوری
اسلامی ایران در منطقه، اعلام کرد که ایران به توهم قدرت جهانی آمریکا
پایان داده است.
خبرگزاری یونایتدپرس در ابتدای این گزارش به بخش هایی
از مقاله مشترک «راجرالتمن» معاون وزیر خزانه داری سابق آمریکا و «ریچارد
هاس» رئیس شورای روابط خارجی این کشور که در نشریه فارین افرز- نشریه تخصصی
وزارت خارجه آمریکا- اشاره می کند و می نویسد: مقامات آمریکایی باید
اعتیاد فعلی به قرض گرفتن را مهار کنند در غیر اینصورت بازارهای جهانی
سرمایه این کار را خواهند کرد.
آنها معتقدند که ما به دوران اقدامات
سختگیرانه ریاضتی و افول ناگهانی قدرت آمریکا نزدیک شده ایم ولی این پرسش
مطرح است که آمریکا چه زمانی عقب خواهد نشست و مسئولیت سنگین ژئوپلتیک را
بر دوش قدرت های منطقه ای خواهد گذاشت؟
در ادامه این گزارش به هزینه
های نظامی آمریکا اشاره شده و آمده است: هزینه های حضور نظامی آمریکا در
سراسر جهان به غیر از عراق و افغانستان بیش از دویست و پنجاه میلیارد دلار
در سال است.
شصت و پنج سال پس از پایان جنگ جهانی دوم همچنان دویست تاسیسات نظامی آمریکا در آلمان وجود دارد.
وجود بیمارستان های نظامی آمریکا برای مراقبت از نظامیان زخمی شده در جنگ در عراق و افغانستان پیش از انتقال به کشور خود ضروری است.
یونایتدپرس
در بخش دیگری از این گزارش تحلیلی به روند فروپاشی امپراتوری های انگلیس و
فرانسه اشاره کرده و در پایان چنین ارزیابی می کند که امپراتوری آمریکا هم
رو به زوال و فروپاشی است.
براساس این گزارش: جنگ جهانی دوم به پایان امپراتوری انگلیس سرعت بخشید ولی چندین دهه طول کشید تا این امپراتوری فرو بپاشد.
تجزیه هند و تشکیل پاکستان در سال 1947حمام خونی راه انداخت که جان یک میلیون نفر را گرفت.
زمانی
که دولت انگلیس در ماه اکتبر تصمیم گرفت بودجه دفاعی خود را آنقدر کاهش
دهد تا دیگر نتواند همچون در سال 1982 از جزایر فالکلند در برابر یک تهاجم
دیگر آرژانتین دفاع کند امپراتوری انگلیس آخرین نفس های خود را کشید.
در
اواسط دهه پنجاه میلادی عدن تحت کنترل انگلیس بزرگترین بندر برای سوخت
گیری کشتی ها در جهان بود و به کشتی ها در دریای سرخ و کانال سوئز خدمات می
داد ولی در سال 1967 انگلیس با خروج از بندر عدن متحمل ضربه دیگری شد و یک
سال بعد این کشور در دوره مسئولیت دولت «هارولد ویلسون» همه تعهدات و
مسئولیت های خود را از شرق کانال سوئز به سمت خلیج فارس تا سنگاپور واگذار
کرد.
ده سال بعد انگلیس کنترل هنگ کنگ را به مالک اصلی اش بازگرداند.
از عمان در مدخل خلیج فارس تا کویت، انگلیس تا سال 1972 و با صرف هزینه سالانه چهل میلیون دلار نیروهای صلحبان مستقر کرده بود.
دکترین
«نیکسون» جای اصل موسوم به «پکس بریتانیکا» برقراری صلح توسط انگلیس را در
خلیج فارس گرفت و شاه ایران ژاندرام آمریکا در منطقه شد.
با این حال شاه ایران سال 1979 سرنگون شد.
یونایتدپرس
افزود: امپراتوری فرانسه پس از شانزده سال جنگ و گریز 1946تا 1954 و از
این تاریخ تا 1962، هشت سال جنگ در هندوچین همراه با توقفی شش ماهه پیش از
آغاز جنگی هشت ساله دیگر در الجزایر از هم گسست.
«شارل دوگل» قهرمان
فرانسه در جنگ جهانی دوم به نجات این کشور آمد و افول فرانسه را با قرار
دادن این کشور در مسیر مدرنیته دستیابی به تسلیحات هسته ای و ترسیم افقی
پیشرفته در خصوص آینده کنترل کرد.
در ادامه این تحلیل آمده است: آیا زمان آن رسیده است که رهبر جدیدی افول امپراتوری مدرن آمریکا را کنترل کند؟
عراق
آشکارا یک توهم ژئوپلتیک پرهزینه بود که نومحافظه کاران فکر می کردند با
حمله به آن اسرائیل را امن تر خواهند کرد. دقیقاً برعکس این قضیه اتفاق
افتاد.
پس از هفت سال جنگ و صرف یک تریلیون دلار، ایران هم اکنون نفوذ بیشتری در عراق در مقایسه با آمریکا دارد.
از لحاظ روانی نوری مالکی نخست وزیر عراق این روزها بیشتر مدیون تهران است تا واشنگتن.
براساس
این گزارش، نظریه پردازان مدرن غرب که فکر می کردند منافع اسرائیل را بهتر
از دیگران درک می کنند نفهمیدند چرا که به رغم اینکه صدام دیکتاتوری بی
رحم بود ولی بهترین دفاع ما در برابر قدرت یافتن ایران بود.
یونایتدپرس
در ادامه با اشاره به تهدیدات آمریکا و اسرائیل علیه ایران تصریح کرده است
که وقوع جنگی دیگر در خلیج فارس، به افول امپراتوری آمریکا سرعت خواهد
بخشید.
دربخش پایانی این گزارش به اوضاع نابسامان داخلی آمریکا اشاره
شده و آمده است: طرح های زیرساختی که اجرای آن ها مدتهاست به تعویق افتاده و
هم اکنون به شدت مورد نیاز هستند بلاتکلیف مانده اند.
وضعیت پل ها،
جاده ها، خطوط راه آهن، فرودگاه ها، مدارس و بیمارستان ها همگی به عنوان
کتاب جدید «اریانا هافینگتون» با نام آمریکای جهان سوم شبیه شده اند.
طرح های فوری زیرساختی در آمریکا به ارزش حدود یک تریلیون دلار بلاتکلیف هستند.
در همین حال آمریکا درگیر بیکاری است که گریبانگیر هجده میلیون نفر شده است.
این
مسئله بطور حتم مستلزم یک طرح جامع داخلی برای تجدید حیاتی پیشرفته است
ولی درگیری های سیاسی فعلی در آمریکا امید چندانی باقی نگذاشته است.
از
سوی دیگر چین همچنان نفوذ جهانی خود را گسترش می دهد بطوری که ابررایانه
جدید این کشور با سرعت پردازش یک ممیز چهار کوادریلیون در ثانیه از ابر
رایانه های آمریکایی پیشی گرفته است.
شبکه بی بی سی انگلیس به شکل «سازمان یافته» جریان های اپوزیسیون منتقد «اصلاح طلبان و موسوی» را مورد هجمه و سرکوب قرار می دهد.
این
خبر را سایت ضدانقلابی خودنویس منتشر کرد و با اشاره به حملات موجود از
جانب رسانه هایی نظیر بی بی سی علیه نیروهای اپوزیسیون منتقد اصلاح طلبان
نوشت: مدتی است بدنه احساسی و متعصب جنبش سبز، برخی منتقدان نظیر نیک آهنگ
کوثر را سخت مورد حمله قرار می دهند که بی مایه و کودکانه است اما بی بی سی
هم وارد صف آرایی شده تا اگر زورش می رسد منتقدان اصلاح طلبان را وادار به
سکوت کند، حملاتی که اکنون با کمک رسانه های بزرگتر شکل سازمان یافته به
خود می گیرد و دیگر نمی توان گفت تصادفی است.
این سایت ضدانقلابی
رادیکال افزوده است: در برنامه بی بی سی ادعا شده که انتقاد از اصلاح طلبان
باعث ریزش نیروهای سبز می شود. جنبشی که با یک سؤال روشنگرانه از رهبرانش
متلاشی شود، آیا آنقدر تعقل و تحمل دارد که بتواند به مبارزه خود ادامه دهد
و اگر بنا باشد ریزش نیروها را به انتقادها ربط داد، پس نقش آن کسان چه می
شود که با شنیدن شعار «جمهوری ایرانی»، آن را نشانه انحراف خواندند؟ آیا
نسبت دادن ریزش نیروها به سؤالات انتقادی نادیده گرفتن اشتباهات رهبران
جنبش نیست؟ دروغ «هم غزه هم لبنان» بیشتر موجب ریزش می شود یا سؤالات
انتقادی؟
خودنویس درباره این توجیه که «چون کروبی و موسوی، رسانه داخلی
ندارند، پس برای برقراری توازن هم شده باید از نقد آنها پرهیز کرد،»
استدلال می کند: سؤال از دوستان- ناشکیب- این است که آیا فقط رسانه در داخل
کشور و آن هم رسانه ملی، رسانه محسوب می شود- که البته منکر تأثیر بسیار
آن نیستم- ولی داشتن تلویزیون «رسا» و پوشش خبری اخبار جنبش از سوی رسانه
های صدای آمریکا و بی بی سی و رادیو فردا و دهها سایت و رسانه اینترنتی
رسانه محسوب نمی شود؟ نه؟ پس با همین منطق شما، باید گفت مجاهدین خلق و حتی
شخص رضا پهلوی و تک تک چهره های شاخص اپوزیسیون هم در داخل کشور تلویزیون
ندارند و اگر هم آنان مرتکب اشتباهی شدند نباید به آن پرداخت، چرا که برای
ایجاد «تعادل» نباید از آنان انتقاد کرد و اگر ظریفی این میان پیدا شود و
بگوید در صورتی که آنان نیز در ایران رسانه داشته باشند چه بسا کسی دیگر به
موسوی و کروبی گرایشی نداشته باشد، پاسخ چه خواهید داد و اساساً آیا این
درخواست شما، به مبارزه می ماند یا جرزنی در بازی های کودکانه؟
نویسنده
سپس به ادعای «دوستان ما زیر شکنجه هستند، ما نمی توانیم به عنوان خبرنگار
بیطرف بمانیم» اشاره می کند و می نویسد: آیا این نگرش موجب می شود کار
خبرنگار به جایی برسد که قلب واقعیت کند و مخاطب را نسبت به اخبار بی
اعتماد سازد آیا همین وابستگی به اصلاح طلبان موجب نشده که به تدریج برخی
به اخبار سایتهای جنبش هم بی اعتنا شده اند و اخبار چنین سایت هایی را در
جهت ایجاد جنگ روانی با حکومت ارزیابی کنند؟ آیا شایعه «نامه لاریجانی به
رهبر» با منشأ اتاق فکر لندن، ناشی از وجود بسترهای مناسب شایعه و همین
وابستگی خبرنگار به جریان های حزبی نیست؟
«خودنویس» درباره این بهانه که
«کسانی که با روزنامه های اصلاح طلب به شهرت رسیده اند نباید انتقاد کنند»
نوشت: گمان می کنید از برخی اتفاقات در دوران اصلاحات خبر نداریم، از
بودجه هایی که در شمال شهر تهران، ساختمانی برای روزنامه خریده شد و پس از
بسته شدن روزنامه، ساختمان با اجاره ماهیانه چند ده میلیونی به فلان اداره
دولتی واگذار شد، گمان نکنم خبر داشته باشید یا چیزی نصیبتان شده باشد اما
دریغ که پس از بستن روزنامه، دیگر صدایی از دوست اصلاح طلبمان شنیده نشد و
داستان اصلاح طلبی هم به کنج فراموشی رفت. گویی باز کردن روزنامه برای خرید
ساختمانی در شمال شهر و تندروی در نگاشتن مقاله ها، فقط به منظور تعطیلی
روزنامه و اجاره دادن ساختمان بود.
یادآور می شود اخیراً یکی از سایت
های سلطنت طلب هم با حمله به بی بی سی انگلیس، تصریح کرده بود که بی بی سی
روابط دیرینه اش را با سلطنت طلبان به هم زده و سرویس های ویژه ای به
اصلاح طلبان و همکاران خارج نشین آنها می دهد.
عضو اتاق فکر 5 نفره جنبش سبز در خارج کشور از تداوم اختلاف میان موسوی و خاتمی خبر داد، گنجی می گوید «موسوی از جنبش سبز سخن می گوید اما خاتمی اصرار دارد از این عنوان استفاده نکند و براصلاح طلبی تاکید کند».
گنجی همچنین نوشت: «موسوی
برخلاف خاتمی از جنبش سبز سخن می گوید و از عنوان اصلاح طلبی استفاده نمی
کند. هویت سازی موسوی برای جنبش سبز متفاوت از کاری است که خاتمی کرده و می
کند.»
وی اضافه کرد: آقای موسوی به خوبی دریافت که بالا کشیدن فتیله
دفاع از آیت الله خمینی در چراغ جنبش سبز باعث فرار جمع زیادی از
دلبستگان به این جنبش خواهد شد. او برخلاف خاتمی این فتیله را پایین کشیده
است. مسئله موسوی، مسئله انتخابات نیست. او خودش هم می گوید مسئله ما
انتخابات نیست. هویت سازی او برای جنبش سبز، هویت سازی سالادی است. سالاد
سبزیجات یا سالاد میوه ها. همه با حفظ هویت خویش در این ترکیب متکثر متنوع
حضور دارند، نه فقط معتقدان به اسلام و انقلاب و جمهوری اسلامی، نظام و خط
امام.
گنجی که پیش از این به انکار امام زمان(عج) پرداخته توضیح نداده
که چگونه می توان هم فتیله شعارهای خط امام را پایین کشید و مخالفان خط
امام را برکشید و در عین حال طرفداران خط امام و اسلام و انقلاب را هم با
خود داشت.
او در عین حال با اشاره به 3 دیدار موسوی و خاتمی در مهر 88،
تیر 89 و مهر 89 می نویسد: گزارش این 3 دیدار جالب است. در گزارش های
منتشر شده هیچ سخنی از جنبش سبز وجود ندارد. بعید است موسوی چنین خواسته
باشد. به احتمال زیاد، او بوده که از ذکر نام جنبش سبز در گزارش دیدارها
چشم پوشی کرده است. خاتمی و موسوی در سومین دیدار «بر تداوم هماهنگی میان
اصلاح طلبان در همه زمینه ها تاکید کردند». به این ترتیب در گزارش جلسه
مشترک از عنوان اصلاح طلبان به جای سبزها استفاده شده است.
آنچه در این
تحلیل مغفول مانده، بن بست و مرگ فتنه سبز است و نیز ملامت هایی که خاتمی
متوجه موسوی کرده مبنی بر این که رادیکالیسم خیابانی شماها، سرمایه و
اعتبار اصلاح طلبان را به باد داد.
همزمان با مقاله گنجی، سایت خودنویس تصریح کرد: «جنبش سبز دیگر وجود خارجی ندارد و رهبران آن را ترس از مرگ کشت».!
این
سایت ضدانقلابی تاکید می کند: سران سبزها را ترس از مرگ کشت. اکنون دیگر
جنبش سبز وجود خارجی ندارد و از تعدادی انگشت شمار سبز باقی مانده کاری
ساخته نیست. مضافا این که به لحاظ ایدئولوژیک هم از آن منطقی که شریعتی می
گفت «در این مکتب یک نفر انسان هم، مسئول است» خبری نیست.
یادآور می
شود آشفتگی روحی و تشکیلاتی فتنه گران طی هفته های اخیر رو به شدت گذاشته و
از جمله به دنبال 2 مقاله سایت گویا نیوز (به قلم گنجی) در تاکید بر این
مطلب که بنابر اظهارات کسانی چون تاج زاده، عبدی، رمضان زاده و بهزاد نبوی،
تقلب در انتخابات و پیروزی موسوی واقعیت ندارد، به این سردرگمی ابعاد
بیشتری بخشیده است.
سایت گویانیوز برای کاهش آسیب مقاله های گنجی چند
مقاله انتقادی را هم چاپ کرد. در یکی از این مقالات آمده است: آقای گنجی
مدتی است مبتلا به زیاده گویی شده، کشدار می نویسد و به راه رفتنش بر اعصاب
کسانی می انجامد که اعصابشان، از بیان گنجی هم ضعیف تر است(!)
گویا
نیوز در مطلب دیگری تلاش کرد اظهارات تاج زاده، رمضان زاده، بهزاد نبوی و
عبدی در رد «تقلب» را زیر سؤال ببرد، بنابراین به رغم شجاع معرفی کردن این
افراد نوشت: ادعای بیشتر بودن آرای احمدی نژاد چنان صریح، مصرانه و بی
محابا از سوی گنجی مطرح شده که گویا منظور اصلی وی از سخنرانی و مقاله اش
در واقع طرح همان ادعا بوده است. واقعا از گنجی که خود در مدت زیادی با
بازجوهای جمهوری اسلامی درگیر بوده، این نتیجه گیری ها عجیب و باورنکردنی
است. او نمی تواند نداند که بازجوها چه شگردهای پیچیده ای را به کار می
برند.
گویا نیوز در تحلیل خود که متضمن تحقیر کسانی چون بهزاد نبوی و
عبدی و تاج زاده و رمضان زاده است می نویسد: قول آزادی با وثیقه معمولا در
مورد زندانیانی چون تاج زاده، رمضان زاده و نبوی صورت می گیرد. آیا واقعا
گنجی فکر می کند اظهارات آقای تاج زاده مبنی بر این که «برای بنده که تجربه
انتخابات رو دارم، می دونم که تقلب نشده، ممکنه یکی دو میلیون عقب جلو بشه
ولی ما نتیجه رو باختیم»، نظر واقعی اوست. نه تنها بر آقایان تاج زاده و
رمضان زاده و نبوی که مطمئنا چندین ماه تحت شکنجه های وحشتناک (!؟) بوده
اند هیچ خرده ای نمی توان گرفت بلکه باید این مردان شجاع را ستود که تا
موقع به زبان آوردن این گفته ها، این قدر مقاومت کرده اند. آقای عبدی هم
مدتی پیش دستگیر شد و به گفته خودش، پس از انجام یک معامله (!!) با بازجو
از زندان بیرون آمد.
گویا نیوز در مطلب سوم مدعی شد تقلب شکل دیگری
داشته، اگرچه روز انتخابات تقلبی صورت نگرفته باشد! واقعیت این است که از
طرف کاندیداهای معترض به نتایج انتخابات، هیچ دلیل قابل استناد و مستدلی در
خصوص تقلب در روز برگزاری که منجر به تغییر نتیجه و برنده انتخابات بشود
ارائه نشد. تقلب در اصل انتخابات و به عبارتی پیش از برگزاری انتخابات بود
که از 400 نفر ثبت نام کننده، 4 نفر تایید صلاحیت شدند.
دادستان تهران تاکید کرد قرار نیست به کسانی که در مقابل نظام ایستاده، لشکرکشی کرده و آبروی نظام را ریخته اند، عفو بدهیم.
عباس
جعفری دولت آبادی، در مراسم تودیع و معارفه سرپرست دادسرای ناحیه 18،
وظایف قوه قضائیه را مورد اشاره قرار داد و مهمترین آنها را امنیت، نظارت و
عدالت برشمرد.
دادستان تهران با تاکید به اینکه باید به حقوق زندانیان
احترام گذاشته شود، گفت:باید توجه داشت که جریان فتنه از بحث زندانیان برای
خود استفاده می کرد. هنگامی که به فردی مرخصی داده می شود، زندانی باید به
تعهداتش عمل کند. بسیار روشن است که دادستانی نگذارد که کسانی که به مرخصی
می روند بخواهند بیانیه صادر کنند یا جرایم گذشته را مرتکب شوند؛ البته ما
به کسانی که احساس کردیم خود متنبه شده و متوجه اشتباهاتشان شده اند
مرخصی می دهیم.
وی با بیان اینکه حداقل یک یا دو روز در هفته به زندان
می روم و با زندانیان ملاقات می کنم، گفت: آنها در این راستا متوجه شدند که
نظام ما آنقدر مستحکم و قدرتمند است که اقدامات آنها نمی تواند به آن خدشه
ای وارد کند اما در عین حال راه های گذشت و رحمت بسته نیست و آنها باید صف
خود را از کسانی که علیه نظام تیغ کشیده اند جدا کنند. قرار نیست به کسانی
که در مقابل نظام ایستاده ، لشکرکشی کرده و آبروی نظام را ریخته اند عفو
بدهیم.
دادستان تهران خطاب به خانواده زندانیان گفت: حتما به فرزندانشان
کمک کنند تا در مسیر بازگشت قرار گیرند زیرا نظام آنقدر ظرفیت و قدرت دارد
که اگر کسی پشیمان شد، آن را ببخشد. راه رحمت بر آنها باز است و آنها باید
صف خود را از کسانی که با نظام عناد می ورزند جدا کنند.
وی درخصوص
پرونده سه تبعه آمریکایی که 15 آبان ماه مورد رسیدگی قرار می گیرد نیز
گفت: سارا شورد گفته برمی گردد. طبق مقررات می توانیم از آنها دعوت کنیم و
وی می تواند در دادگاه حضور یافته و از خود دفاع کند اما اگر نیاید وثیقه
ای که ارائه کرده ضبط می شود. این خانم به طور قانونی آزاد شده البته برخی
متهمان فتنه که پس از دستگیری با وثیقه آزاد شدند از کشور خارج شده و اگر
در زمان رسیدگی حاضر نشوند وثیقه آنان طبق قانون ضبط می شود و این برای همه
یکسان است داخلی و خارجی هم ندارد.
دادستان تهران در مورد پنج پرونده
جاسوسی و ارائه اطلاعات به بیگانگان هم اظهار کرد: پیش از این نیز اعلام
کردم که پنج پرونده به دادگاه ارسال شده و دو پرونده دیگر نیز روز گذشته
برای ارسال به دادگاه آماده شده است. این دو نفر با سرویس های اطلاعاتی
رژیم صهیونیستی ارتباط داشتند و به آنها وصل شده بودند تا اطلاعاتی را به
آنها برسانند. همچنین وجوهی را نیز دریافت کرده بودند.
وی در پاسخ به
این سوال که آیا این افراد با دستگاه های دولتی و اجرایی همکاری می کردند؟
گفت: فقط جذب سرویس های جاسوسی شده بودند. یکی از آنان بر روی فعالیت های
ضدانقلاب کار می کردو دیگری بر روی مسائل داخلی ایران که صلاح نیست این
موارد را اکنون تشریح کنم. همانطور که پیش از این نیز گفته ام 15 نفر نیز
در حال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند و اگر مسائل کشور اقتضا کنند،
آنها را اعلام می کنیم اما به دلیل اینکه اعلام اسامی آنها ممکن است منجر
به آزردگی خانواده های آنها شود فعلا از اعلام اسامی آنها خودداری می کنیم.
جعفری
دولت آبادی در ادامه سخنرانی اش به موضوع انحلال احزاب مشارکت و سازمان
مجاهدین اشاره کرد و گفت: سازمان های سیاسی اگر می خواهند دوام داشته باشند
باید به قوانین و احکام قضایی احترام بگذارند.
وی در پاسخ به این سوال
که آیا فعالیت دو حزب منحل شده مشارکت و سازمان مجاهدین قانونی است؟ گفت:
هرگونه فعالیت احزاب پس از انحلال، غیرقانونی است؛ اعم از صدور بیانیه،
برگزاری جلسه و دعوت از سایرین.
دادستان تهران در بخش دیگری از سخنانش
عنوان کرد: در بسیاری از مکان ها شنیده می شود که دادستان تهران مباحث زمین
خواری را رها کرده است در شش ماه گذشته حدود 180 حکم زمین خواری را اجرا
کردیم و برای 21 پرونده کیفرخواست صادر شده و به دادگاه ارسال شده است. اما
باید توجه داشت که مبارزه با زمین خواری فقط وظیفه ما نیست و قرار نیست
در جاهایی واگذاری زمین صورت گیرد و بعد توپ را به زمین دستگاه قضایی
بیندازند ما در مبارزه با زمین خواری قاطع هستیم و این مبارزه گزینشی نیست و
همه جانبه بوده و خواهد بود. موضوع مهم در این راستا این است که دستگاه
های اجرایی در این موضوع شرکت داشته باشند.
عضو افراطی و مستعفی حزب
مشارکت مجددا ادعای «جنبش سبز، رأس ندارد و همه مدیران آن هستند» را به باد
انتقاد گرفت و گفت این چیزی جز هرج و مرج سیاسی نیست.
عباس عبدی درگفت
وگو با یک نشریه دانشجویی و درباره این اظهارنظر که «شما در مصاحبه با یک
نشریه آلمانی نداشتن رهبر برای جنبش سبز را امری مسخره خواندید» گفت: چنین
چیزی (ادعای موسوی) امکان ندارد که همه رهبر جنبش باشند. این بازی با کلمات
و بی محتوا کردن کلمات است. جنبش های آنارشیست هم رهبری داشتند. در یک
جنبش دموکراسی خواه، رهبری وجود دارد اما در چارچوب دموکراتیک اعمال مدیریت
می کند. بنابراین نفی و بلاموضوع کردن آن چیزی جز هرج و مرج سیاسی نیست.
وی
همچنین ادبیات مخالفان را تهییجی و احساسی و جایگزین ادبیات عقلایی شده
توصیف کرد و درباره جنبش اصلاحات هم گفت: این جنبش در سال 79 و در خوش
بینانه ترین حالت در سال 1381 از سوی رهبری آن زمینگیر شد و تحرکی نداشته
که بتوان آن را جنبش نامید. جنبش سبز به نحوی پاسخی به جنبش اصلاحات و نه
ادامه آن بود. زیرا این تصور پیش آمده بود که با اصلاحات نمی توان راه به
جایی برد.
یادآور می شود عبدی از طراحان سناریوهای افراطی نظیر خروج از
حاکمیت، عبور از خاتمی و تغییر قانون اساسی بود. اصلاح طلبان افراطی حزب
مشارکت با عمل به ایده های کسانی چون عبدی خود را در بن بست و انزوای کامل
قرار دادند. خاتمی ادعای تغییر قانون اساسی را که عبدی مطرح کرده بود،
خیانت توصیف کرد. عبدی اکنون در حالی با تردستی و زیرکی زبان به نقد افراطی
گری و هیجان زدگی کسانی چون موسوی و گردانندگان فتنه سبز می پردازد که خود
یکی از تبلیغ کنندگان شیوه های آشوبگری، رادیکالیسم و تقابل خیابانی با
نظام بوده است.
عبدی در انتخابات سال 88 و در راستای تقسیم کار افراطیون
به شاخه ای که از کروبی حمایت می کردند (در کنار کسانی چون کرباسچی،
سحرخیز، جمیله کدیور، رضوی فقیه و...) پیوست و در ستاد کروبی به ایفای نقش
در جهت رادیکالیزه کردن وی پرداخت.
برخی سایت های خبری با اشاره به
احتمال ازسرگیری انتشار روزنامه توقیف شده هم میهن( به مدیرمسئولی غلامحسین
کرباسچی دبیرکل کارگزاران ) خبر داده اند که سردبیری روزنامه مذکور به
عبدی سپرده شده است. سردبیری هم میهن پیش از توقیف به عهده محمد قوچانی
بود. به گزارش «جرس» هم میهن اولین بار در سال 79 به همراه برخی روزنامه
های دیگر و به عنوان پایگاه مطبوعاتی دشمن توقیف شد.
مصاحبه همسر میرحسین موسوی با سایت خود (کلمه) و طرح ادعاهایی از سر توهم و خودشیفتگی اعتراض محافل ضد انقلاب را برانگیخت.
رهنورد
در آن مصاحبه ادعا کرده بود در این 30 سال معترض تر از من کسی وجود نداشته
و من همواره در معرض سرکوب و سانسور قرار داشته ام. وی همچنین مدعی شده
بود در عرصه سیاست پیشگام تر از موسوی بوده و به جای حضور در حاکمیت،
روشنفکری را ترجیح می دهد. او در عین حال تلاش کرده بود خود را طرفدار خط
امام و نگران حاکمیت نااهلان و نامحرمان نشان دهد!
در پی اظهار این
سخنان، سایت ضدانقلابی خودنویس- که اخیرا خود مصاحبه ای با رهنورد داشته و
از وی موضعی سخیف علیه روزگار حیات حضرت امام خمینی و برخورد با گروهک های
محارب گرفته بود- به رهنورد حمله کرد و نوشت: مصاحبه جدید رهنورد ما را از
ایشان ناامید کرد. اثری از آن رهنورد روشنفکری که بعد از انتخابات می
شناختیم در مصاحبه جدید دیده نمی شد. اگر حرف هایش را با مصاحبه های اخیرش
با «خودنویس» و «روز آن لاین» مقایسه کنیم، شاید فکر کنیم با دو شخص متفاوت
مصاحبه انجام شده است. کجاست آن رهنوردی که جواب نیک آهنگ کوثر را با گفتن
«من فکر می کنم اگر موسوی یا آقای کروبی در این انتخابات رئیس جمهور می
شدند قطعا رئیس جمهور موفقی نبودند» صداقت خود را به رخ خواننده منتقد
کشاند؟ امان از این جمله رهنورد در مصاحبه اخیر که «در این سی سال معترض تر
از من کسی وجود نداشته است». به راستی چطور او یک شبه چنین از خود متشکر
می شود؟ احترام آنهایی که در سی سال اخیر مبارزه کردند چی؟ دلم می خواست از
خانم رهنورد بپرسم: «آیا به روزنامه ها آن جوابی را می دهید که فکر می
کنید خوانندگانش دوست دارند یا جوابی را که به آن عقیده دارید؟ چرا این همه
تفاوت در این مصاحبه با آن دو مصاحبه دیگر؟»
این سایت ضد انقلابی اضافه
می کند: رهنورد می گوید «در برنامه های تبلیغاتی نیز نخست من سخنرانی می
کردم و سپس ایشان صحبت می کردند و خوب تمام اینها مردم خصوصا زنان را جذب
کرد و دیدند که خواسته هایشان از زبان یک زن در طول انتخابات در حال بیان
شدن است و رای بسیاری را برای کاندیدای اصلاح طلبان آورد که منجر به آن
تقلب گسترده یا کودتای انتخاباتی شد.» ما را بگو! فکر می کردیم خانم رهنورد
می دانند که به موسوی رای دادیم برای اینکه از احمدی نژاد بیزار بودیم. من
واقعا گیج شده ام. این مبارزه موسوی و رهنورد سی سال پیش آغاز شده یا یک و
نیم سال پیش؟
این متن، عنوان مطلبی است که سایت رسمی آیت الله هاشمی رفسنجانی از قول وی منتشر کرده است. سایت «هاشمی رفسنجانی. آی آر» با مرور خاطرات هاشمی رفسنجانی مربوط به سال 1348 می نویسد: 41 سال قبل غروب هفتم اسفندماه، مسجد هدایت حال و هوایی خاص دارد، فضای تنگ و خفقان آور رژیم ستم شاهی و حلقه محاصره امنیتی روز افزون «ساواک» در غیاب «امام در تبعید»، مسیر حرکت نهضت را با دشواری های فراوانی روبرو نموده است، «شیخ اکبر 35ساله» که نیک می داند «ساواک» گام به گام حرکات و سخنان او را زیر نظر دارد با گامهایی استوار پای به محراب مسجد هدایت می گذارد نماز را به امامت آیت الله طالقانی اقامه می کند و پای بر منبر می گذارد و نگاهی گذرا به صفوف شنوندگان می اندازد، روحانی جوان با دیدن چهره هایی نظیر مهدی بازرگان، محمدعلی رجایی، یدالله سحابی، عباس شیبانی و... در میان جمعیت، اندیشه ای کوتاه در کلام خویش می کند و دل به یاد امام و مرادش می سپارد و می گوید «از هیچ چیز در دنیا نباید ترسید، هرگاه مسئله امتحانی در پیش آید داشتن نیت خوب و ادعاهای پوچ و خالی قابل قبول نیست، برای هر نسل یک نوع امتحان پیش می آید ولی چه امتحانی بالاتر از آن که در مسائل اجتماع و مرتبط با مردم، از زن و فرزند و پول به خاطر علاقه به خدا درگذریم، فداکاری قلبی سودی ندارد، قدری شجاع باشید!