وحدت در جامعه، اساس موجودیت
و تعالی آن است و هیچ پیشرفتی - اعم از مادی و معنوی- در آن بدون وحدت و
انسجام اجتماعی بدست نمی آید. سؤال این است که چگونه باید این وحدت را حفظ
کرد در عین حال این پرسش هم مطرح است که با فرض عدم تحقق وحدت در حوزه
نخبگان و مسئولان آیا حفظ وحدت اجتماعی میسر است یا نه.
تردیدی نیست که
وقتی از «وحدت» سخن به میان می آید بلافاصله این سؤال خودنمایی می کند که
منظور از وحدت چیست. وحدت حوزه عمومی - مردم- یا وحدت حوزه خاص -نخبگان و
یا مسئولان- خود این موضوع نشان می دهد که دو نوع وحدت وجود دارد از سوی
دیگر واضح است که وقتی از «وحدت جامع» سخن به میان آید، هر دو حوزه را پوشش
می دهد.
در این روزها شاهد طرح موضوع وحدت از سوی جریانات مختلف هستیم و
طبعا هر کدام از ظن و علایق خود سخن می گویند به همین دلیل امروز «وحدت»
منشأ تعبیرهای مختلف شده تا جایی که بعضی از آشوب گرایان هم از وحدت سخن به
میان می آورند. در این خصوص گفتنی هایی وجود دارد:
1- تردیدی نیست که
وحدت میان مردم از وحدت نخبگان اهمیت بیشتری دارد و عدم وحدت میان مردم
مخاطرات بسیار سنگین تری- به نسبت عدم وحدت نخبگان- دارد. در عین حال بدون
شک وحدت یا تفرقه نخبگان و مسئولان در وحدت یا تفرقه میان مردم اثرگذار
است اما اثر آن نوعا «تامه» نیست. منظور از وحدت هم در اینجا وحدت عقیدتی،
سیاسی و عملی میان توده ها و میان نخبگان و میان این دو با یکدیگر حول محور
نظام سیاسی موجود است. بنابراین وقتی می گوئیم وحدت میان مردم، مراد وحدت
آنان با نظام سیاسی است کما اینکه وقتی می گوئیم عدم وحدت مردم، عدم وحدت
حول محور نظام سیاسی است، بر این اساس پذیرش توامان نظام سیاسی از سوی توده
ها و نخبگان وحدت توده و نخبه را تشکیل می دهد که می توانیم نام آن را
«وحدت حداکثری» بنامیم.
2- در طول 31 سال گذشته بگومگوهای فراوانی در
حوزه نخبگان پیرامون نظام سیاسی شاهد بوده ایم در این میان بخشی از نخبگان
نظام ناپذیر بوده اند و شیرین اینکه فراوان پیش آمده که این نخبگان نظام
ناپذیر مناصب رسمی نظام جمهوری اسلامی را - حتی در سطح رئیس یک قوه- اشغال
کرده اند! اما در طول این 31 سال هیچگاه توده های مردم در مورد حقانیت نظام
و لزوم پیروی از آن تردید نکرده اند و هیچگاه رفتاری «نظام ناپذیر»- چه
رسد به نظام ستیز- نداشته اند و لذا وحدت اجتماعی حول محور نظام تداوم
پیدا کرده است و از قضا ماندگاری نظام جمهوری اسلامی هم از این طریق تامین
گردیده و از گردنه های صعب العبور به سلامت گذشته است. با این وصف می توان
گفت وحدت توده و نظام از وحدت نخبگان- اعم از نخبگان غیرمسئول و مسئول- با
نظام اهمیت بیشتری دارد و می توان علیرغم شکاف میان سطحی از نخبگان با
نظام، وحدت نظام و مردم را حفظ کرد و به راه ادامه داد.
3- در طول 31
سال گذشته شاهد بوده ایم که آن دسته از نخبگان یا مسئولانی که رویه ای نظام
ناپذیر- به عبارت دیگر وحدت ستیز- داشته اند، از گردونه سیاسی خارج گردیده
اند بدون آنکه به نظام لطمه جدی وارد شود. ما در طول 31 سال گذشته شاهد
ستیز بخش هایی از نخبگان مذهبی- نظیر سیدکاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری-
یا بخش هایی از نخبگان سیاسی- نظیر ابوالحسن بنی صدر، میرحسین موسوی و
سیدمحمد خاتمی- یا بخش هایی از نخبگان فرهنگی یا اجتماعی با نظام سیاسی
بوده ایم بدون آنکه این ستیز نظام را تضعیف کند و یا از پیشرفت آن بکاهد.
راز آن در این است که وحدت توده ها با نظام سیاسی این نقیصه را به خوبی
برطرف کرده است. این به ما می گوید نظام سیاسی باید وقت خود را صرف دغدغه
وحدت توده با نظام کند هرچند این به معنای بی توجهی به وحدت نخبگان با نظام
سیاسی نیست. اگر نظری به عهدنامه جاودان مالک اشتر بیاندازیم این رهیافت
مهم را در متن وصایای امیرالمؤمنین-ع- مشاهده می کنیم.
4- گاهی اوقات
لجاجت بعضی از نخبگان کار را به جایی می رساند که صرف وقت برای ایجاد وحدت
میان آنان و نظام سیاسی نوعی وقت تلف کردن به حساب می آید. از این رو باید
به کسانی که دلسوزانه و مشفقانه از وحدت و همگرایی این گروه سیاسی با آن
گروه سیاسی حرف می زنند گفت «سعیکم مشکور» ولی بهتر این است که برای افزایش
رضامندی مردم از نظام و فهم عمیق تر آنان از مصالح و مفاسد نظام گام
بردارند که این یکی «نقد سهل» است و آن «نسیه دشوار».
5- اما بعضی هم از
وحدت دم می زنند و منظورشان وحدت نظام با کسانی است که طینت نظام ستیز خود
را بروز داده اند! بعضی از این فتنه گران با صدور بیانیه ها و یا پیام ها
رسما سفره خود را از نظام جدا کرده اند، بعضی از سران فتنه فرزندان یا
برادران و یا احزاب خود را در صف مقدم آشوبگران خیابانی نشاندند و تا امروز
هم هیچ نشانه ای از پشیمانی بروز نداده اند و هر روز هم با توسل به حرفی و
حدیثی و رویایی تلاش می کنند تا کانونها و چهره های آشوب طلب را در وسط
میدان نگه دارند. کاملا معلوم است که حرف زدن اینها از وحدت، وحدت حول محور
نظام سیاسی نیست بلکه وحدت حول محور ادعاهای ظالمانه سران فتنه است. تکلیف
این نوع از وحدت کاملا معلوم است.
6- یک نکته مهم دیگر وحدت
اصولگرایانه و وحدت اصولگرایان است. وحدت اصولگرایانه تلاش برای حفظ وحدت
توده با نظام سیاسی است چرا که این نوع از وحدت، اساس حفظ نظام جمهوری
اسلامی به حساب می آید. این وحدت انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) را
به پیروزی رساند و آن را در طول 31سال حفظ کرده است. هر چیزی که به این
وحدت خدشه وارد می کند باید کنار گذاشته شود. یک نماینده اصولگرا یا یک
وزیر اصولگرا و یا یک قاضی اصولگرا باید همه همت خود را مصرف این وحدت
بنماید. اگر درگیرشدن مجلس و دولت سر یک لایحه و یا قانون و یا یک موضعگیری
که ممکن است اهالی یک قوه آن را ناپسند بدانند، به نگرانی مردم منجر شده و
در منظر عمومی ناپسند آید باید آن را ترک کرده و به اسم دفاع از استقلال و
یا هویت یک قوه آن را پیگیری نکنند.
اما وحدت اصولگرایان نخبه- اعم از
اشخاص و گروهها- یک ارزش مهم به حساب می آید یک جریان اصولگرا- خواه خود را
به این نام بخواند یا نخواند- نمی تواند با تکیه بر برخورداری از حمایت
بخشی از توده ها، تعامل با سایر اشخاص و یا طیف های اصولگرا را کم اهمیت
فرض کند چرا که به هرحال هر جریان یا فرد اصولگرا ترجمان تمایلات بخشی از
توده های اصولگرا به حساب می آید. از سوی دیگر در عمل اداره جامعه در تعامل
بین توده و نخبه تحقق می یابد، استانداران، فرمانداران، بخشداران،
نمایندگان مردم در مجالس (خبرگان، شورای اسلامی و شوراهای شهرستانها)،
قضات، ائمه جمعه، روسای دانشگاهها، مدارس، ادارات، ارباب رسانه ها و... همه
از طیف نخبگان هستند بنابراین پشت کردن به نخبگان اصولگرا به نام استظهار
به حمایت -بخشی یا اکثر- توده ها منطقی نیست.
7- وحدت جامعه با نظام،
وحدت نخبگان با نظام و وحدت جامعه و نخبگان به شاخص احتیاج دارد. بعضی گفته
اند مهمترین شاخص قانون است و استدلال کرده اند که اختلافات موجود در بین
قوا از عدم تمکین به قانون ناشی می شود و اگر حاکمیت قانون تحقق پیدا کند
مشکلات حل می شود. این حرف چندان ناصواب نیست تردیدی در این وجود ندارد که
بخشی از مشکلات از عدم مرجعیت قانون در رفتار برخی از مدیران ارشد یا میانی
کشور نشأت گرفته است ولی به نظر این قلم با اینکه باید بر رعایت قانون پای
فشرد و تخلف از آن را نکوهش کرد ولی از آنجا که هر قانونی تفسیربردار است و
بعضی از این تفاسیر به فلسفه قانون خاص (شأن نزول، حدود، حاکم شدن اصلی بر
اصل دیگر، مصالح و...) ارجاع داده می شود، باید به راه حل دیگری فکر کرد
که از قضا قانون آن را پیش بینی کرده و آن «ولی فقیه» است.
اگر به
رهنمودها و سیره رهبر معظم انقلاب طی 21سال گذشته نظری بیاندازیم می توانیم
اصول لازم الرعایه وحدت را در موارد زیر بربشمریم: 1- جلوی فضای اتهام زدن
به روسای قوا گرفته شود چرا که یک مسئول متهم نمی تواند با فراغ بال به
انجام وظیفه بپردازد. پرواضح است که این به معنای عدم نقد یک مقام ارشد
نیست چرا که رهبری آن را در سخنان مختلف لازم شمرده است. منظور این است که
نقد مسئول توام با هتک و هجو و ایجاد تردید درباره درستی آنچه درباره
عملکرد دستگاه تحت امر خود می گوید، نباشد. 2- از اصلی شدن مسایل فرعی و
فرعی شدن مسایل اصلی اجتناب شود. در اینجا ممکن است گفته شود، چه مسایل
اصلی و چه مسایلی فرعی اند. در پاسخ می توانیم بگوییم آن دسته از بگومگوهای
سیاسی، اقتصادی و... که رهبری بطور محوری در سخنان و پیام های خود به آن
می پردازد اصلی اند و آن دسته از بگومگوها که رهبری به آن اشاره ای نمی کند
و یا بطور محوری در سخن یا مکتوب خود به آن اشاره نمی کند فرعی است.
3-دشمن شناسی را تقویت کنیم اگر روی حرکت دشمن مطالعه کنیم می دانیم که
آنان چه تفسیری از جامعه ما ارائه می دهند، تفسیری که ما از وضع داخلی
ارائه می دهیم نباید با تصویر دشمن منطبق باشد. اگر فلان مقام مسئول در یک
کنگره تخصصی- مثلا مجلس خبرگان و یا ائمه جمعه- تصویری از اقتصاد کشور
ارائه دهد که با تفسیر دشمنان شناخته شده ای نظیر آمریکا و یا با تفسیر
سران فتنه یکی باشد او به دام دشمن افتاده و وحدت جامعه را- ناخواسته-
تضعیف کرده است. 4-ملاحظه کاری و انفعال کنار گذاشته شود. هر کسی باید در
میدان، وظیفه خود را به خوبی و به هنگام انجام دهد اگر این اتفاق بیفتد،
دشمن با یک دیوار طبیعی مواجه می گردد. 5-از فضای کار و فعالیت در کشور
مراقبت شود اگر مردم مسئولان مختلف کشور را در وسط میدان خدمت ببینند به
آینده کشور امید و اطمینان بیشتری پیدا می کنند و این به وحدت بیشتر مردم و
نظام می انجامد. 6- از گفتمان های اصیل انقلاب مثل عدالت، مبارزه با فقر و
تبعیض، مبارزه با استکبار و ظلم ستیزی مراقبت کنیم چرا که اگر گفتمان
انقلاب حاکم باشد جریانهای انحرافی نمی توانند، مصادر نظام را به نفع خود
مصادره کنند، اگر گفتمان انقلاب حفظ شود منحرفین رسوخ یافته به بدنه نظام
را دفع می کند و انقلاب شاداب باقی می ماند.